درود برشما
برتحلیل آقای سلطانی چند اشکال وارداست که به یکی از آن ها می پردازم :
جمله ( بزرگ ترین مسئله زیست محیطی ما، در عدم شناخت ما درباره فلسفه حفاظت از طبیعت و منابع اکولوژیک نهفته است ) چندپرسش رابرای من به وجود آورده است :
۱ -با این دیدگاه، دیگر مشکلات اجتماعی را چه گونه باید تحلیل کنیم؟ آیا مشکل محیط زیست به تنهایی وبدون توجه به دیگرحوزه ها، قابل بررسی وحل است ؟ ۲ – کلمه ما (درعدم شناخت ما) خطاب به کیست؟ آیا منظور جامعه وفرهنگ ایرانی است یا مدیران
حکومت ؟آیا این ما شامل آقای سلطانی هم می شود یا خیر؟اگر می شود پس این تحلیل را چه کسی نوشته است ؟ اگر نمی شود پس ایشان این شناخت را ازکجا به دست آورده اند ؟مگر از همین مرزوبوم نیستند و دردامان همین جامعه پرورش نیافته اند؟برفرض نظرایشان درست باشد دراین صورت این شناخت را چه کسانی قراراست به مردم بدهند ؟ ایشان به تنهایی ؟
با سلام و درود متقابل
قبل از هر چیز اجازه می خواهم از اظهار نظر آقای ضرابیان تشکر کرده و از تأخیری که در ارائه پاسخ به وجود آمد، پوزش بخواهم. البته نظریات ایشان، هر چند به صورت فشرده مطرح گردیده، ولی نیازمند پاسخ گسترده می باشند. ضمن اینکه من به هیچ وجه مدعی نیستم که قادرم پاسخگوی تمامی پرسش های مطرح شده از سوی ایشان باشم، ولی در حد وسع خودم کوشش خواهم کرد، پاسخ هایی را ارائه نمایم . نکته مهم اینجاست – و براین نکته تاکید بسیار دارم – ما باهم صحبت می کنیم و از این طریق افکار یکدیگر را به نقد می کشیم. در نهایت از درون همین نقدهاست که می تواند اندیشه ای محکم و استوار از جمله در حوزه محیط زیست ظهور نماید. در اینجاست باید بازهم از آقایان مهندس درویش و مهندس خاکپور، بخاطر فضایی که برای این قبیل تبادل های فکری فرآهم آورده اند، تشکر نمایم.
می دانم که بخش هایی از دلایل و استدلال های من تکراری است و در موارد دیگر نیز ، به همین سیاق نوشته ام، زیرا باورم این چنین است.
قبل از هر چیز مایلم بر این نکته تاکید نمایم که، هر دانشی از تاریخ و فلسفه وجودی خاص خود برخوردار است و هر گاه به این دو مقوله توجه نشود، زیربنا و همچنین ضرورت وجودی آن دانش نیز نامکشوف باقی می ماند. در این صورت آموخته های ما به صورت چیزی در خلأ باقی می مانند. همان گونه که هر بنایی به پی محکم و استوار نیاز دارد و نمی توان آن را روی هوا ساخت، هر بنای علمی نیز به پی خود که همان تاریخ و فلسفه آن باشد نیاز دارد، در غیر این صورت به صورت بادکنکی معلق در هوا در می آید. از این رو – حداقل این باور من است – در آغاز آشنایی با هر زمینه علمی می بایست با تاریخ، فلسفه و سیر تحولات اندیشه در زمینه علمی مورد نظر آشنایی یافت.
۱- در ارتباط با پرسش نخست، نکته مهم عبارت است از اینکه، محیط زیست را چگونه تعریف کنیم و زیر عنوان محیط زیست چه چیزی را ادراک نماییم. در بین کارشناسان ایرانی کم نیستند کسانی که محیط زیست را تنها شامل محیط طبیعی می دانند. لیکن این برداشت و نحوه ادراک از مفهوم محیط زیست، با واقعیت فاصله بسیار دارد. در این مورد کافی است به کتاب ارزشمند« شناخت محیط زیست، زمین سیاره زنده، اثر دانیل بوتکین/ ادوارد کِلِر و ترجمه استاد عبدالحسین وهاب زاده» و یا کتاب « علوم زیست محیطی، اثر دانیل چیراس و ترجمه محمدرضاداهی/بهرام معلمی) مراجعه کرده و طیف گسترده زمینه های علمی را که در حوزه علوم محیط زیست قرار می گیرند، مشاهده فرمایید. در حقیقت اندیشه توسعه زیست محیطی که امروزه روز بیشتر زیر عنوان توسعه پایدار از آن یاد می شود، از جمله در پی حل مسائل اجتماعی و به ویژه در جهان سوم می باشد. بنابراین در حوزه علوم محیط زیست، مسائل اجتماعی به هیچ وجه نادیده گرفته نشده است. اینکه ما در ایران اصولا” به این بخش از مسائل محیط زیست توجه نداریم، مشکل از خودِ ماست و نگاه نادرستی که نسبت به موضوع محیط زیست داریم.
تا جایی که به من مربوط می شود، طبق آنچه آموخته بودم، در کتابی که در سال ۱۳۶۲ تألیف و سپس در سال ۱۳۶۵ توسط سازمان حفاظت محیط زیست انتشار یافت ( مقدمه بر شناخت محیط زیست ) تا آخرین کتابی که با عنوان « محیط زیست در برنامه ریزی منطقه ای و شهری» که در سال ۱۳۸۷ توسط مرکز مطالعات و تحقیقات شهرسازی و معماری ایران منتشر شد، هرگز مفهوم محیط زیست را به محیط طبیعی محدود نکرده ام. در اوایل دهه هفتاد میلادی رنه ماهو (Rene Maheu ) دبیر کل اسبق سازمان یونسکو، که خود فیلسوفی برخوردار از اعتبار جهانی بود، تعریفی نسبتا” جامع از محیط زیست ارائه کرد :
« محیط زیست همه چیز یا تقریبا” همه چیز را در بر می گیرد ؛ هم انسان ، هم طبیعت و هم روابط بین این دو را شامل می شود . در کلیه فعالیت های بشر تاثیر دارد و ضمنا” از آنها متاثر می گردد » . همان گونه که مشاهده می شود ، در تعریف ارائه شده توسط رنه ماهو – بر خلاف نظر بسیاری از کارشناسان ایرانی – مفهوم محیط زیست تنها در بر گیرنده طبیعت و حیات وحش نیست و از دامنه ای بسیار گسترده تر برخوردار است . وانگهی اگر قرار باشد مفهوم محیط زیست در چارچوب محیط طبیعی محدود گردد ، دیگر نمی توان به مقوله توسعه و محیط زیست آن گونه که بایسته و شایسته است ، پرداخت. تعاریف مشابه آنچه رنه ماهو بیان نموده است، بسیارند. نمونه ای دیگر:
« محیط زیست عبارت است از هر آنچه که فرآیند زیستن را احاطه کرده ، آن را در خود فرو گرفته و با آن در کنش متقابل قرار دارد».
با توجه به تعاریف بالا آیا می توان مرز مشخصی را برای محیط زیست تعریف نمود و محدوده معینی را برای آن قایل شد؟.
آیا می توان اهمیت خورشید را در ارتباط با فرآیندهای حیاتی بر روی زمین نادیده گرفت و آن را خارج از حیطه فرآیندهای حیاتی به شمار آورد؟،
آیا این جهان گیاهان سبز نیست که به عنوان تولید کننده اولیه امکان هرنوع حیات را بر روی کره زمین – اعم از خشکی ها و آبها – به وجود آورده است؟،
آیا تداوم حیات بدون استفاده از هوای پاکیزه، آب سالم و خاک مرغوب میسر است؟،
آیا بدون بهره برداری عقلایی از منابع آب، خاک و پوشش گیاهی می توان مواد غذایی تولید نمود و امکان تغذیه سالم جمعیت رو به تزاید را فراهم ساخت؟،
آیا زندگی هر فرد از زندگی سایر افراد جامعه تاثیر نمی پذیرد و آیا یک فرد می تواند به دور از جامعه و در شرایط یک زندگی رابینسویی به زندگی خود غنا بخشد؟.
تعمق درباره مجموعه پرسش های فوق و بسیاری دیگر از این قبیل به سهولت ما را به سمت برداشت رنه ماهو از مفهوم محیط زیست هدایت می کند: محیط زیست همه چیز را در بر می گیرد ؛ هم انسان ، هم طبیعت و هم رابطه این دو را شامل می شود، در کلیه فعالیت های بشر تاثیر داشته و نیز از آن متاثر می شود. خورشید با فاصله بیش از ۱۴۹ میلیون کیلومتری خود از زمین همان قدر در محدوده محیط زیست ما قرار دارد که دریاها ، کوهها ، جنگلها ، خانواده و شهر و روستایی که در آن زندگی می کنیم. این مجموعه تودرتو که کلیه اجزاء ساختمانی آن در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار داشته، هریک دیگری را تحت تاثیرقرار داده و خود نیز از دیگری تاثیر می پذیرد، تشکیل دهنده محیط زیست ما می باشد. بنابراین محیط زیست – آنگونه که در برخی موارد معرفی شده و پنداشته می شود – تنها طبیعت و حیات وحش را شامل نمی شود .
اما لازم است میان دو مفهوم « محیط زیست » و « محیط » تفاوت قایل شد. بنابر تعریفی که قبلا” ارائه گردید، مفهوم محیط زیست از محتوایی جهان شمول برخوردار بوده و در این معنا در بر گیرنده آن بخش از فضای کره زمین است که حیات به اشکال مختلف در آن یافت می شود. به این فضای حیات آفرین بیوسفر یا زیستکره گفته می شود.
ناگفته پیداست که بیوسفر زمین از نظر ساخت ، عملکرد ، سیما و کیفیت زیستی در همه نقاط یکسان نبوده و از تنوع سرشار برخوردار است . وجود این تنوع نه تنها در مقیاس جهانی ، که در مقیاس یک سرزمین – مثلا” سرزمین ایران – به خوبی قابل مشاهده است . برای مثال هرگاه در یک مسیر فرضی به سفری از سواحل دریای خزر به سوی سواحل خلیج فارس مبادرت نمایم ، در طول این سفر چشم انداز های بسیار متنوعی که به صور مختلف تفاوت های بارزی را نسبت به یکدیگر نشان می دهند ، قابل مشاهده خواهند بود . طی این سفر فرضی ، ما محیط های مختلفی را پشت سر می گذاریم ، ولی هرگز محیط زیست خود را ترک نمی کنیم . بر این مبنا می بایست میان دو مفهوم محیط زیست و محیط تفاوت قایل شد.
تاکنون برای مفهوم محیط از دیدگاههای مختلف ، تعاریف متنوعی ارائه گردیده است. از دیدگاه گیاه شناسی محیط یک گیاه عبارت است از مجموعه عوامل فیزیکی ، شیمیایی و بیولوژیک که، بر گیاه یا جامعه گیاهی در محل رویش یا رویشگاه موثر واقع می شود. از دیدگاه اکولوژیک مجموعه عوامل برونی که زندگی موجود زنده یا اجتماع زیستی را در زیستگاه مورد نظر تحت تاثیر قرار می دهد ، محیط موجود زنده یا اجتماع زیستی محسوب می گردد.
از تعاریف فوق چنین استنتاج می شود که ، محیط یک موجود زنده عبارت از فضایی است که موجود را احاطه کرده و از طریق روابط متقابل و گوناگون نه تنها موجود زنده را تحت تاثیر قرار می دهد بلکه خود نیز از موجود زنده تأثیر می پذیرد. بنابراین به طور کلی محیط را می توان متشکل از مجموعه عوامل بیجان (abiotic ) و جانداری (biotic ) دانست که در یک فضای مشخص و در زمانی معین موجود زنده را تحت تاثیر قرار می دهند . در این شرایط هرگاه موجود زنده از مکانی به مکان دیگر تغییر وضعیت دهد – با توجه به اینکه عوامل بیجان و جاندار موثر بر موجود زنده تغییر می یابند – محیط موجود زنده دچار تغییر می شود. برای مثال انسان برای انجام فعالیت های روزمره از محیط خانه خارج می شود ، از محیط شهری و اتوبوس گذشته و سپس به محیط کار وارد می گردد. در طول این جا به جایی عوامل موثر بر او – اعم از عوامل طبیعی ( نور ، دما ، رطوبت هوا ) ، عوامل اجتماعی(افراد خانواده ، افراد داخل خیابان و اتوبوس و همکاران) و عوامل انسان ساخت ( خانه ، خیابان ، اتوبوس ، ساختمان محل اشتغال ) جملگی تغییر یافته و در نتیجه با تفاوت هایی – هر چند در برخی مواقع بسیار ناچیز – بر شخص موثر می افتند . در این حالت ، انسان تنها از یک محیط گذشته و به محیط دیگر وارد شده است ، ولی هرگز محیط زیست خود را ترک نمی نماید. وضعیت در مورد فضانوردانی که محدوده آتمسفر زمین را ترک نموده و به دیگر کرات سفر می نمایند ، کاملا” متفاوت است ؛ این افراد واقعا” از محیط زیست خود خارج می شوند و به همین لحاظ ، در خارج از محیط زیست خود بدون استفاده از تمهیدات فنی قادر به ادامه حیات نمی باشند ! . از این دیدگاه است که شعار تنها یک زمین معنا و مفهوم می یابد.
با توجه به تنوع موجود در محیط های گوناگون و نیز عنایت به طیف وسیع مسائل زیست محیطی ، بایستی سعی گردد تا تعاریفی کاربردی برای بررسی های علمی و فنی در محیط زیست ارائه شوند. بدین منظور می توان آنچه را که ما را احاطه می نماید ، بر ما تاثیر می گذارد و از ما تاثیر می پذیرد به سه بخش کلی تقسیم نمود :
محیط طبیعی ،
محیط اجتماعی ( گاه نیز محیط اجتماعی- اقتصادی – فرهنگی نامیده می شود) ،
محیط انسان ساخت .
در حالیکه در تقسیمات تئوریک – مانند آنچه در بالا آمده است – سعی در تفکیک محیط زیست در بخش های مختلف ، ولی همگن به عمل می آید ، در جهان واقع تفکیک این محیط ها از یکدیگر امری ناممکن است. محیط های مذکور همواره در کنش متقابل با یکدیگر قرار داشته و هرگز جدای از یکدیگر عمل نمی نمایند.
تمامی این مقدمات برای آن چیده شد که به شیوه ای سیستماتیک به مفهوم محیط اجتماعی و مسائل مرتبط با آن برسیم. بنابراین در ادامه بدون آنکه وارد دو زمینه محیط طبیعی و محیط انسان ساخت شوم، به بیان آنچه زیر عنوان محیط اجتماعی آموخته ام و در این میان به آن باور نیز دارم ، می پردازم.
تا جاییکه منابع در دسترس من نشان می دهند، در ایران تنها جامعه شناسی که زمانی به مقوله محیط زیست توجه داشته، دکتر ژینوس هاشمی بوده است. ایشان تعریفی بسیار شیوا از محیط زیست – آنهم در سال های نخست دهه پنجاه خورشیدی – ارائه می نماید. ژینوس هاشمی در مقاله ای زیر عنوان « بررسی مسائل اجتماعی در محیط زیست » می نویسد : « محیط زیست عبارت است از فضا به اضافه مجموعه ای از روابط . محیط ما را می سازد و ما محیط را می سازیم و این ساختن و ساخته شدن ایجاد رابطه ای می نماید . این رابطه بین ما و محیط زیست ما ، بین ما و محیط انسانی ما و بین هریک از ما با دیگری وجود دارد ». ژینوس هاشمی در تعریف و نحوه برداشت خود از مفهوم محیط زیست، در عین تاکید بر کنش متقابل و در هم تنیدگی جملگی عوامل سازنده محیط زیست، هیچیک از محیط های سه گانه بالا را برجسته نمی سازد. در حالیکه در همین زمان دکتر صادق مبین که در شمار یکی از بلند پایه ترین گیاه شناسان ایران قرار دارد، محیط زیست را صرفا” در قالب محیط طبیعی و با تکیه بر مفاهیم اکولوژیک تعریف می نماید. صادق مبین می نویسد « آنچه از کلمه محیط در ذهن مستفاد می گردد ، محدوده ای است که در آن یکعده موجودات زنده و پدیده های غیر زنده به کمک یکرشته پیوندهای غذایی و مکانی همبستگی کامل داشته و در روابط آنها همواره نوعی تعادل نسبی برقرار است ». صادق مبین به عنوان جمع بست صحبت خود می افزاید : « بنابر آنچه گذشت محیط زیست شامل مجموعه عناصر سازنده طبیعت است که بخشی از آن قابل رویت و لمس شدنی بوده و در آن پدیده های طبیعی ممکن است شکل جامد یا مایع یا حالت گازی داشته باشند . بخش دیگر غیر قابل لمس است که بر اثر تحولات پدیده های قابل لمس به وجود می آید و با حصول شرایطی می تواند شکل قابل رویت به خود گرفته و لمس شدنی گردد ». با تکیه بر این دو نقل قول – ژینوس هاشمی جامعه شناس و صادق مبین گیاه شناس – به وضوح می توان تفاوت نحوه نگرش دو متفکر ایرانی را درباره معنا و مفهوم محیط زیست مشاهده نمود.
به طور خلاصه، محیط اجتماعی عبارت است از جامعه ای که در آن زندگی می کنیم . کلیه کسانی که با آنان به نحوی در تماس هستیم – از خانواده گرفته تا همسایگان ، فروشنده سرگذر ، مسئولین مدرسه و دانشگاه و همکلاسی ها – همه و همه تشکیل دهنده محیط اجتماعی ما می باشند. همانگونه که مشاهده می شود ، در اینجا نیز اصل کنش متقابل مصداق می یابد؛ یعنی کلیه افرادی که بر ما تاثیر می گذارند و از ما تاثیر می پذیرند، در قلمرو محیط اجتماعی ما قرار می گیرند. در این رابطه نه تنها افراد و گروهها ، که کلیه نهادهای اجتماعی نیز – از جمله دولت در مفهوم جامع آن و نه فقط قوه مجریه – اجزاء تشکیل دهنده محیط اجتماعی ما محسوب می شوند. در حقیقت این مدیریت سرزمین است که در سازماندهی فضای ملی بیشترین و فعال ترین نقش را بر عهده دارد. تصمیم های اتخاذ شده در سطوح تصمیم گیران در زمره مهمترین عوامل موثر بر محیط زیست تلقی می شوند و به همین جهت می بایست وضعیت محیط زیست را محصول عملکرد مدیریت سرزمین و سطوح مختلف تصمیم گیران دانست؛ از جمله تصمیم گیری در زمینه اجرای طرح ها ، پروژه ها و یا به طور کلی بارگذاری های محیطی که بدون توجه به امکانات و محدودیت های محیط مورد بازگذاری به انجام می رسند. نمونه ها در این مورد بسیارند. به همین دلیل وضعیت محیط زیست در یک کشور را در وهله نخست باید محصول طرز نگاه مدیریت سرزمین به مقوله حفاظت از محیط زیست تلقی نمود .
همچنین از آنجا که در جهان امروز ادامه حیات جوامع مختلف به صورت جامعه بسته امکان پذیر نیست و ملل مختلف به اشکال گوناگون – مثلا” از طریق روابط سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، ورزشی ، جهانگردی و مانند آن – با یکدیگر در تماس می باشند و بدین طریق از یکدیگر تاثیر می پذیرند، در نهایت می توان محیط اجتماعی را شامل کل جامعه بشری دانست .
جوامع انسانی با الگوهای متنوع زندگی و تولید هریک به سهم خود و متناسب با توان تولیدی و فرهنگی خود به بهره برداری از منابع محیط زیست و لاجرم دگرگونی آن مبادرت ورزیده و در این راه نه از قوانین طبیعی ، بلکه طبق میل و نیاز خود و در اکثر مواقع به تبعیت از انگیزه های اقتصادی ، عمل می نمایند . بدین ترتیب جامعه ای که در یک فضای معین به زندگی و فعالیت مشغول است، به عنوان مهمترین نیروی شکل بخشنده به محیط زیست عمل کرده و نه تنها محیط طبیعی خود را به محیط های انسان ساخت مبدل می سازد که، حتا در حفظ کیفیت محیط هایی که خود ساخته است و بیشترین زمان زندگی خود را در درون آن سپری می نماید، دقت لازم را به خرج نمی دهد و آن را به تباهی می کشد .
مسلم آنکه انسان به دگرگون ساختن طبیعت که نتیجه بدیهی آن بهره برداری از منابع محیط زیست است نیاز دارد . ولی از آنجا که در بهره برداری از منابع محیط زیست به عوض تبعیت از قوانین حاکم بر بیوسفر زمین ، از قوانین اقتصادی و میل و تمایل اقتصادی انسان ها پیروی می شود، لاجرم این روند به تخریب محیط زیست منتهی می گردد. در فرآیند تصمیم گیری درباره طرح ها و پروژه های بزرگ معمولا” رسم بر این است که، هزینه و سوددهی طرح یا پروژه مورد ارزیابی قرار می گیرد و هرگاه سوددهی اقدام مورد نظر نسبت به هزینه آن بیشتر باشد، تصمیم به اجرای طرح یا پروژه گرفته می شود. در این قبیل محاسبات خسارت های زیست محیطی – یا در حقیقت هزینه زیست محیطی طرح ها – مورد توجه قرار نگرفته و در شمار هزینه های بیرونی یا external قرار داده می شوند.
در طول نزدیک به ۳۰ سال اخیر – تقریبا” دوره ای که رشته اقتصاد محیط زیست در آن شکل گرفت – اقتصاد دانان محیط زیست کوشیده اند، خسارت های احتمالی ناشی از اجرای طرح ها و پروژه های بزرگ را نیز در محاسبه هزینه – سوددهی این قبیل اقدامات دخالت ( از حالت هزینه بیرونی به هزینه درونی یا internal تبدیل کنند ) داده از این طریق به سوددهی واقعی اقدام مورد نظر دست یابند. این روش نه تنها باعث تکامل شیوه های سنتی محاسبه هزینه – سودمندی طرح ها شده و فرآیند تصمیم سازی را شفاف تر می سازد، که قادر است تا میزان زیادی از خسارت های آتی بر محیط زیست و تباهی سرمایه های ملی جلوگیری نماید. دانش اقتصاد محیط زیست، هرچند دوران جوانی خود را طی می کند و هنوز تحت سلطه اقتصاد سنتی قرار دارد، ولی شکی نیست که، آینده محیط زیست به موفقیت اقتصاد محیط زیست بستگی دارد. در طول بیش از یک قرن اقتصاد سنتی نشان داد که به هیچ وجه در پی حفاظت از محیط زیست نیست و اساسا” بنای آن جهت رسیدن به این هدف پایه ریزی نشده است.
البته باید بر این نکته نیز تأکید شود که، از دیدگاه مکتب فلسفی اکولوژیسم، حتا درونی سازی هزینه های زیست محیطی نیز نمی تواند راه حلی جدی تلقی شود. از دیدگاه این مکتب، که من نیز از آن پیروی می کنم، بسیاری از عوامل زیست محیطی، به ویژه در حوزه محیط طبیعی واجد ارزش ذاتی بوده که این ارزش را نمی توان تبدیل به ریال یا دلار نمود. مثال بسیار روشنی را که در این مورد همواره بکار برده ام، وضعیت ماهیان خاویاری است. از دیدگاه ژنتیک، تاسماهیان از تاریخی ۲۵۰ میلیون ساله برخوردارند، حال آنکه از دید شرکت شیلات ایران، تنها ارزش پولی خاویاری که از درون این جانوران با ارزش استحصال می شود، مورد توجه قرار می گیرد. همین طرز تلقی را می توان در مورد جنگل های هیرکانی و زاگرس، با توجه به تاریخ طبیعی هریک، صادق دانست و بکار برد. از دیدگاه مکتب اکولوژیسم، که باید آن را کاملا” از مکتب environmentalism یا محیط گرایی متمایز دانست، این طرز تفکر و شیوه نگاه ما به محیط زیست است که باید تغییر نماید، در حالیکه محیط گراها عمدتا” بر مدیریت و گسترش و تکامل تکنولوژی محیط زیست تاکید دارند. به عبارت دیگر، مصرف گرایی و جامعه مصرفی می تواند همچنان به ریخت و پاش خود ادامه دهد و هرکجا به مشکلی زیست محیطی برخورد کرد، با استفاده از تکنولوژی مناسب ، می توان به رفع مشکل مبادرت نمود. این طرز تفکر ، دقیقا” در امتداد همان اندیشه علم باوری قرون وسطایی است که توسط فرانسیس بیکن گسترش یافت و تا به امروز به حیات خود ادامه داده است .
همانگونه که محیط زیست فرسوده ، تخریب و آلوده می شود و به سمت نابودی کشیده می شود ، انسان نیز چنین می شود ؛ تنفس در هوای آلوده ، مصرف آب غیر بهداشتی ، تغذیه از مواد غذایی که بر روی خاکهای آلوده پرورش یافته اند ، آمد و شد در فضاهای شهری پر سر و صدا و آلودگی سیمای محیط برای انسان چیزی جز فرسودگی ، پیری و مرگ زودرس به ارمغان نمی آورد . بدین لحاظ کیفیت محیط در تعیین متوسط امید به زندگی یک ملت نقشی بسیار اساسی ایفا می نماید .
در ایران – بر خلاف کشورهای پیشرفته از نظر تکنولوژیک – منشاء تخریب و آلودگی محیط زیست توسعه مفرط شهرها ، صنایع ، مکانیزاسیون و شیمیایی کردن کشاورزی نیست ، بلکه بیشتر محصول چندین دهه برنامه ریزی صرفا” اقتصادی تحت لوای توسعه ، تقلید غیر عقلایی از کشورهای صنعتی ، پذیرش بی چون و چرای الگوهای توسعه ناسازگار با شرایط زیست محیطی ایران و در مجموع برونگرایی افراطی در جریان سازماندهی فضایی کشور می باشد . نتیجه اینکه بعد از سپری نمودن نزدیک به شصت سال برنامه ریزی ملی ، امروز هنوز فقر ، بیسوادی ، کمبود مسکن سالم ، ضعف شدید در ارائه خدمات بهداشتی ، درمانی ، آموزشی و سرانجام آلودگی و تخریب محیط زیست از سرزمین ما برچیده نشده است .
بسیاری از مسائل زیست محیطی – از قبیل انواع آلودگی ها ، استفاده مفرط از منابع محیط زیست ، عدم توجه به امور کشاورزی ، تخلیه روستاها از جمعیت و افزایش تراکم جمعیت در شهرها جملگی ناشی از عدم توجه ما نسبت به مقدورات زیست محیطی سرزمین مان است . دست یافتن به این آگاهی تنها از طریق آموزش – بخصوص آموزش عملی و مرتبط با زندگی روزمره – میسر می گردد. استقلال هر جامعه بر پایه استفاده صحیح و عقلایی از سرمایه های معنوی و مادی همان جامعه استوار است و نیل به این هدف تنها از طریق حفاظت ، بهسازی و بهره برداری معقول از منابع محیط زیست میسر می گردد. جامعه ای که مقدورات زیست محیطی خود را نمی شناسد و در شرایط حاکمیت این عدم شناخت به بهره برداری از منابع سرزمین مبادرت می نماید ، در حقیقت جامعه ایست که در تاریکی کامل حرکت می کند و خواسته یا ناخواسته امکان تداوم حیات در سرزمین ملی را محدود می سازد.
در طرح و بیان مسائل زیست محیطی نکته ای که همواره مورد غفلت قرار گرفته و همچنان نیز می گیرد، عدم توجه به این واقعیت است که مسائل زیست محیطی در اکثر موارد دارای دو بعد می باشند؛ بعد اجتماعی (فرهنگی، اقتصادی، سیاسی ) و بعد فنی. آنچه تاکنون در ایران مطرح شده، یا به عبارت دقیق تر تنها درباره آن صحبت شده، بعد یا ابعاد فنی مسائل زیست محیطی است. برای مثال نصب فیلتر برای کنترل آلودگی هوای یک کارخانه یا تدوین طرح مدیریت برای یک پهنه طبیعی حفاظت شده. ولی هریک از این اقدامات دارای ابعاد اجتماعی، فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی نیز می باشند و بدون توجه به این بخش از صورت مسئله، بدیهی است که اولا” مسئله ناقص طرح شده و به تبع آن ثانیا” هرگز نمی توان به راه حل مطلوب دست یافت. البته خود نیز بر این واقعیت آگاهم که، ما در ایران در حوزه محیط زیست هرگز از حد شکار و شکاربانی فراتر نرفته ایم و به همین سبب نیز امروز دستگاه دولتی سازمان حفاظت محیط زیست اصولا” نمی داند که به دنبال چیست؟. از یک سو از مشارکت مردم و تنویر افکار عمومی صحبت می کند و از سوی دیگر مایل است، کلیه امور را تحت کنترل خود داشته باشد. بدیهی است که این رویه دوگانه راه به جایی نمی برد؛ طرح ها و پروژه هایی اجرا می شوند – ولی خوب یا بد – همه در کتابخانه ها جای می گیرند و حتا از دسترس عموم نیز خارج می گردند.
هرگاه جامعه به قدرت ، استعدادها و توانایی های واقعی خود پی برد و این توانایی ها و استعدادها را با آگاهی های زیست محیطی در آمیخته و در جهت استفاده از سرمایه های معنوی و مادی سرزمین خود بکار گیرد ، در آن صورت می توان انتظار ظهور جامعه و سرزمینی مستقل ، متکی بخود و سرافراز را داشت . در این خصوص نکته حساس آن است که جامعه بداند به دنبال چیست، چه هدفی را پیگیری می کند و پیامدهای دستیابی به آن هدف یا اهداف چیست ؟ . پرسش های اخیر ما را به این سمت هدایت می کند که حتی برای یک بار هم که شده ، به نحوی کاملا” آگاهانه هدف از زندگی را برای خود تعریف نماییم .
۲- ضمیر « ما » در جمله « در عدم شناخت ما » جامعه و فرهنگ ایرانی، مدیران حکومتی و مسئولین توسعه سرزمین و کامبیز بهرام سلطانی ، همه را شامل می شود. من به این جامعه تعلق دارم و هرگز خود را جدای از آن ندانسته ام. در تمام طول عمر شصت و اندی سال خود – جز چند سالی که برای تحصیل خارج از کشور بودم – در ایران بوده و بیش و کم سراسر ایران زمین را چرخیده ام. منتهی به عنوان یک محیط زیستی متعصب اولا” کوشیده ام مسائل زیست محیطی سرزمین خود را، تا جایی که برایم مقدور بوده شناسایی کنم و ثانیا” هرگز شرافت حرفه ای خود را به معرض فروش نگذاشته ام. آنچه را هم که شما نام آن را « تحلیل » گذاشته اید، در حد وسع و شعور خود نوشته ام و هرگز مدعی نبوده نیستم که برداشت هایم بدون نقص است. من در دوران تحصیلات و بعدا” با حوصله و عمق بیشتر تاریخ شکل گیری اندیشه حفاظت از طبیعت و بعد ها محیط زیست را در اروپا و آمریکای شمالی مطالعه کرده ام. به همین ترتیب کوشیده ام از لابلای تاریخ ایران ، آنچه را که می توانسته با حفاظت از محیط زیست و به ویژه حفاظت از طبیعت مرتبط باشد، استخراج کنم و فعلا” چارچوبی بسیار کلی از تاریخ حفاظت از طبیعت و محیط زیست در ایران را ترسیم نمایم. از مقایسه این دو – به ویژه تاریخ حفاظت از طبیعت در اروپا و آنچه تحت عنوان حفاظت از طبیعت در ایران به وجود آمده و فعلا” موجود است، به این نتیجه برسم که، ما ( که بازهم شامل حال من نیز می شود) شاید اندکی از تکنیک های حفاظت از طبیعت را آموخته باشیم، ولی از مبانی فلسفی که بیان کننده ضرورت وجود دانشی تحت عنوان حفاظت محیط زیست می باشد، کاملا” بی بهره ایم. کمی جسارتم را بیشتر کنم؛ در ایران هنوز رشته محیط زیست وجود ندارد و آنچه در دانشگاههای ما تدریس می شود، دروس منابع طبیعی ، بعلاوه اطلاعاتی بسیار سطحی از کلیات محیط زیست است. برای مثال ؛ در ایران با تمامی تنوع اکولوژیک موجود، تنها یک روش برای شناخت طبیعت وجود دارد. در بین دروس محیط زیست ، اصولا” دروس روش شناسی، تاریخ محیط زیست، فلسفه و اخلاق محیط زیست، یا روش های مختلف بهسازی، ترمیم و باززنده سازی زیستگاهها، زیستگاه شناسی و بسیاری دیگر از دروس کلیدی وجود ندارد. معمولا” دروسی ارائه می شوند که برای آن استادانی وجود دارند و در برخی موارد استادانی به تدریس درس خاصی از محیط زیست می پردازندکه اساسا” رشته تخصصی آنها نمی باشد؛ داروسازی که ارزیابی زیست محیطی تدریس می کند و شیلاتی ای که تدریس شناخت محیط زیست ایران را عهده دارد می شود!
در کشورهای اروپایی پیشرو در زمینه محیط زیست، دانش محیط زیست یک شبه به وجود نیامد؛ در این راه افراد زیادی از خود گذشتگی نشان دادند و در برخی موارد تمام زندگی خود را در راه حفاظت قطعه ای از طبیعت هزینه کردند. واقع بین باشیم ، چه تعداد از ما تاکنون چنین کرده ایم؟ در وضعیت موجود، هیچیک از پهنه های حفاظت شده ایران از تجاوز و تخریب در امان نمی باشند؛ حتا پهنه های طبیعی که در چارچوب معاهدات بین المللی تحت حفاظت قرار دارند یا می بایستی قرار داشته باشند. در این مورد کافی است به وضعیت تالاب های مندرج در فهرست کنوانسیون رامسر یا ذخیره گاههای زیستکره برنامه MAB توجه شود. امروز در ایران آلوده ترین زمینه محیط زیست، ارزیابی زیست محیطی است که به دست کارشناسان محیط زیست به انجام می رسد. در طول سال های اخیر ، شرم آورترین گزارش های ارزیابی زیست محیطی را دیده ام که به دست کارشناسان والامقام محیط زیست تهیه گردیده بودند. آیا با این بی اخلاقی و بداخلاقی ها می توان انتظار پیشرفت در حوزه محیط زیست را داشت؟
۳ – این شناخت را نه کسی به شما خواهد داد و نه به من؛ خود باید به دنبال شناخت باشیم. ضمن اینکه تصور نمی کنم هرگز چنین ادعایی کرده باشم که من تنهایی قادر به انتقال این شناخت می باشم! یک چنین ادعایی تنها می تواند از سوی کسی که از سلامت عقل برخوردار نیست، مطرح گردد؛ من حداقل به زعم خود بیش و کم هنوز از سلامت عقل برخوردار می باشم. سفید شدن موها نه به معنای خردمندیست و نه بی خردی! شاید باید از شناخت خود شروع کنیم و در گام نخست حداقل با خود بی رودربایستی باشیم؛ آیا گفته ها و نوشته های ما واقعا” با آنچه در ذهنمان می گذرد، همپوشی دارند و یا نه، برای خوش آیند دیگران چنین می گوییم و می نویسیم؟. خلیل جبران خلیل در یکی از نوشته های کوتاه خود می گوید « تنها یکبار کسی مرا به سکوت واداشت و آنهم زمانی بود که از من پرسیده شد، تو کیستی ؟ » . این تو کیستی خلیل جبرانی پرسشی است تاریخی و ضروری که برحسب اجبار جامعه ایرانی باید از خود بنماید؛ هرچه زودتر ، بهتر. ما در کدام مکان جغرافیایی قرار گرفته و مختصات تاریخی مان چگونه است ؟ و تا چه زمانی اجازه داریم از حساب بزرگان تاریخی مان – از باربَد ، نکیسا ، مولوی ، حافظ و خیام گرفته تا شهریار ، دکتر حسابی و دکتر هشترودی که روان همگی شان شاد – برداشت کرده و به حساب خود بریزیم ؟
شناخت محیط زیست و طبیعت، شناختی متکی بر شناخت تاریخ طبیعی و همزمان تاریخ اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی هر سرزمین و اقوام مختلف ساکن در یک سرزمین می باشد. درست است که هنوز کسی تاریخ محیط زیست ایران را ننوشته است، ولی این بدان معنا نیست که ما فاقد تاریخ محیط زیست هستیم. از بدو پیدایش حیات بر روی کره خاکی، محیط زیست هم وجود داشته است. آنچه جدید جلوه می کند، کشف محیط زیست و برخی قوانین طبیعی حاکم برآن است. به عنوان مقایسه، مگر می توان گفت قانون جاذبه از زمان نیوتن به وجود آمده است؟ صدالبته خیر، ولی نیوتن آن را کشف کرد. وضعیت محیط زیست هم به همین منوال است. منتهی در طول تاریخ نگاه و طرز تلقی انسان نسبت به طبیعت و محیط زیست همواره در حال دگرگونی بوده است؛ روزگاری انسان به طبیعت تنها به چشم فرآهم آورنده مواد اولیه نگاه می کرد و امروز درک کرده است که، طبیعت تنها مواد اولیه تولید نمی کند. شیوه تفکر ، طرز تلقی و نوع نگاه انسان نسبت به طبیعت تابعی از شرایط اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی است . از آنجایی که شرایط اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی هرگز ثابت نبوده و در طول تاریخ تحولاتی را متحمل می شود ، به پیروی از آن شیوه تفکر ، طرز تلقی و نوع نگاه انسان به طبیعت نیز ماهیتی تاریخی یافته و در طول تاریخ متحول می گردد . از این روست که می توان درباره تاریخ اندیشه انسان در باب طبیعت ، حفاظت از طبیعت و تمهیداتی که در طول تاریخ بدین منظور مورد نظر قرار داده است ، به تعمق و تحقیق پرداخت . این همه ناشی از کنش متقابلی است که میان رفتار اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و توان تکنولوژیک از یک سو و ساخت اکولوژیک فضای طبیعی که همه این کنش و واکنش ها در آن به جریان در آمده و موجبات ظهور تغییرات در ساخت ، کارکرد و سیمای محیط طبیعی را فرآهم می آورد از سوی دیگر ، وجود دارد . به بیان دیگر شیوه تفکر و رفتار اجتماعی ، در هر مقطعی از تاریخ ، از خود ردپایی بر طبیعت بر جای می نهد که طبیعت را نیز – جدای از تاریخ تطور طبیعی خود – از محتوایی تاریخی که با تاریخ تحولات اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و تکنولوژیک سخت عجین گردیده است ، برخوردار می گرداند . به همین ترتیب در بدو امر سیمای طبیعت هر سرزمین را می توان به عنوان بازتاب عینی عملکرد اجتماعی مردم ساکن همان سرزمین ادراک نمود .
در تفاوت های موجود میان ساخت اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی ملل و جوامع مختلف جای تردید نیست . حتا تفاوت های موجود میان خصلت های فرهنگی اقوام مختلفی که در محدوده یک مرز سیاسی یا سرزمین ملی روزگار می گذرانند ، واقعیتی غیر قابل کتمان است . به همین ترتیب می توان طرز تفکر و تلقی ملل و جوامع مختلف را درباره طبیعت متفاوت دانست . همین تفاوت هاست که تاریخ حفاظت از طبیعت در کشورهای مختلف را متفاوت می سازد . این تفاوت ها در سطح اروپای مرکزی ، غربی ، شمالی و نیز آمریکای شمالی تا حدود قابل ملاحظه ای کم رنگ است و به مرور زمان – آن چنان که امروز مشاهده می گردد – رنگ می بازد . ولی زمانی که بررسی این تفاوت ها میان کشورهای پیش رفته از نظر محیط زیست از یک سو و کشورهای جهان سوم از سوی دیگر مورد توجه قرار می گیرد ، تفاوت ها به نحوی غیر قابل کتمان خود می نمایانند . این همه محصول سیر متفاوت تاریخ تحولات اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی در کشورهای پیشرو در زمینه حفاظت از محیط زیست و کشورهای جهان سوم می باشد .
شکل گیری اندیشه حفاظت از طبیعت محصول واکنش برگزیدگان فکری جامعه و سپس کل جامعه در حال صنعتی شدن نسبت به مجموعه تحولاتی است که زیر عنوان انقلاب صنعتی خلاصه می شود. انقلاب صنعتی خود محصول عصر روشنگری است ؛ عصری که موجبات شکوفایی معنوی و مادی درحوزه های مختلف اجتماعی ، فرهنگی ، علمی و سیاسی را فرآهم آورد . یکی از حوزه های مهم ، شکوفایی و پیش رفت های گسترده و عمیق در امور کشاورزی بود . به اعتباری می توان « انقلاب دوم » کشاورزی را ( انقلاب اول به دوره نوسنگی یا نئولیتیک بازمی گردد ) زمینه ساز انقلاب صنعتی به حساب آورد ؛ یعنی مازاد تولید در حوزه کشاورزی باید به میزانی افزایش می یافت تا اولا” خطر قحطی های ادواری از میان می رفت و ثانیا” بخشی از نیروی انسانی فعال در این حوزه ، آزادی فکر و عمل می یافت تا خلاقیت های خود را در زمینه های دیگر و از جمله پیش رفت و تکامل صنایع به کار اندازد.
در آن دوران افزایش مازاد تولیدات کشاورزی بیشتر از طریق گسترش اراضی کشاورزی – اعم از ایجاد جنگل های دست کاشت و تک گونه ای ، کف تراشی جنگل ها برای گسترش مراتع ، اراضی زراعی و باغات – و تحولات گاه بسیار کوچک در شیوه و ابزار تولید حاصل می آمد . در نتیجه این تنها رشد صنایع یا به بیان دیگر ، انقلاب صنعتی نبود که از یک سو موجبات تخریب طبیعت را فرآهم می آورد و از سوی دیگر به شکل گیری اندیشه حفاظت از طبیعت دامن می زد .
تغییرات به وقوع پیوسته و جاری در سیمای چشم اندازهای طبیعی هم توسط متفکرین و هم توسط مردم عادی ادراک می گردید ، بیان می شد و به تدریج مورد نقد قرار می گرفت . در حقیقت نطفه اولیه حفاظت از طبیعت در درون همین فضای انتقادی بسته شد و به مرور زمان به یک ساختمان فکری عظیم تبدیل گردید .
به تدریج پهنه های طبیعی زیر عناوین مختلف تحت حفاظت قرار گرفتند و در پی آن نهادهایی – نخست نهادهای مردمی و سپس دولتی – سازمان یافتند و حفاظت از بخش هایی از طبیعت را وظیفه خود قرار دادند . دیری نپایید که نهادهای منطقه ای، بین منطقه ای و بین المللی نیز وارد عرصه حفاظت از طبیعت گردیدند . هر چند وقوع دو جنگ جهانی اول و دوم انقطاع هایی را در سیر پیش رفت مستمر این فرآیند تاریخی پدید آورد ، ولی اندیشه حفاظت از طبیعت هرگز فراموش نشد.
بعد از خاتمه دومین جنگ جهانی و همچنین با خروج دانش اکولوژی از محدوده دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی و ورود آن به عرصه عمل ، حفاظت از طبیعت به مهم ترین ابزار علمی خود دست یافت . بدین ترتیب دامنه تحقیقات گسترش یافت و در پی آن تعداد و عناوین منتخب برای پهنه های طبیعی حفاظت شده فزونی گرفت . در این مرحله از تاریخ حفاظت از طبیعت بود که یافتن زبانی مشترک جهت درک متقابل و هرچه بهتر ، ضروری گردید . در این راستا کوشش های جهانی به انجام رسید تا ضمن حفظ هدف نهایی حفاظت از طبیعت ، فضاهای طبیعی حفاظت شده مورد طبقه بندی قرار گرفته و برای هر طبقه بندی عنوان ، کارکرد و شیوه مدیریتی مناسبی تدوین گردد .
هر چند کل داستان به همین جا ختم نمی شود، ولی اجبارا” در همین مرحله کلام خود را قطع می کنم. امیدوارم توانسته باشم تا حدودی به پرسش های مطرح شده توسط جناب ضرابیان پاسخ گفته باشم. در هر صورت وسع علمی من بیش از این نیست و هرگز هم ادعایی بیش از این نداشته و ندارم. فقط به این نکته اعتقاد دارم که باید افکارمان را با یکدیگر در میان گذاریم و از فضایی که دوستانی چون مهندس درویش و مهندس خاکپور ایجاد نموده اند، بهره بریم تا شاید از طریق نقد افکار یکدیگر- بدون حمله به شخصیت افراد – به اشتراک نظری برسیم که در نهایت بتوانیم مدعی شویم، ماهم دارای اندیشه و فلسفه محیط زیست و حفاظت از طبیعت هستیم. تکرار طوطی وار آنچه دیگران درباره ضرورت حفاظت از طبیعت، محیط زیست و جامعه خود گفته اند، ما را به جایی نمی رساند.