بایگانی “سبزپرس”

سبزپرس هم دادگاهی شد!

سه شنبه, ۱۴ آذر, ۱۳۹۱

  پافشاری های پایگاه خبری فضای سبز و محیط زیست ایران(سبزپرس) برای شفاف سازی ابهامات پرونده پلنگ کشته شده در دماوند، بالاخره پای مدیر مسئول این پایگاه خبری سبز– مژگان جمشیدی دیده بان جسور و هوشیار محیط زیست ایران – را به دادگاه کشاند!

   این پایگاه خبری پرمخاطب در کشور بربنیاد رسالت ذاتی رسانه ای خود، بی پروا و جسورانه در دفاع از ذخایر ارزشمند ژنتیکی جانوری کشور، آنقدر به اطلاع رسانی و واکاوی ماجرای کشته شدن تأسف آور و تأمل برانگیز پلنگ نزدیک شده به روستای آیینه ورزان آبسرد دماوند به دست محیطبانان و رییس اداره حفاظت محیط زیست شهرستان دماوند! ادامه داد تا اینکه بالاخره مدیران اجرایی و تصمیم گیران سازمان حفاظت محیط زیست کشور تحمل شان به آستانه رسید و بوسیله اداره حفاظت محیط زیست منطقه دماوند با طرح دعوا در دادسرای فرهنگ و رسانه تهران، ناباورانه مدیر مسئول آن پایگاه خبری را به جرم “نشر اکاذیب” و “تشویش اذهان عمومی” و “توهین و افترا به مأموران مشارکت کننده در قتل آن پلنگ دماوندی” به دادگاه کشاندند.

   محتوای مطلب منتشر شده در این رسانه محیط زیستی که مسئولانه با هدف اطلاع رسانی و شفاف سازی ماجرای کشته شدن این پلنگ دماوندی بدست مأموران حفاظت محیط زیست بوده، نه تنها نشانه ای از سوءنیت که از عناصر اساسی اثبات هر اتهام مجرمانه ای است، نداشته بلکه رفتاری مسئولانه و مطالبه محورانه در راستای تحقق اصل ۵۰ میثاق نامه ملی کشور بوده که ازجمله حقوق حقه و وظایف ذاتی هر رسانه ای در حوزه محیط زیست کشور است. در مطلب منتشره با عنوان “ آیا پلنگ کشته شده دماوند سه قلو باردار بود؟” از مسئولان سازمان حفاظت محیط زیست خواسته شده بود نسبت به برخی ابهامات این ماجرا از قبیل باردار بودن پلنگ کشته شده، نحوه قتل و قصورات و کوتاهی های مأموران آن سازمان که اتفاقا” مورد سؤال فراکسیون محیط زیست مجلس شورای اسلامی نیز بوده، روشنگری کرده و به وظایف پاسخگویی سازمانی و قانونی خود عمل کنند.

   اتفاقا” بی تدبیری و رفتارهای ناشیانه و غیرمسئولانه مأموران حفاظت محیط زیست در مواجه با این گربه سان ارزشمند و تحت فشار، باعث شگفتی و تأسف تمامی دوستداران محیط زیست کشور شده و بر اساس قوانین جاری کشور نه تنها سازمان حفاظت محیط زیست موظف و مکلف به پاسخگویی بوده بلکه شایسته و بایسته بود که مقامات ارشد این سازمان از مردم ایران و خصوصا” طرفداران محیط زیست و حقوق حیوانات عذرخواهی کرده و ضمن بررسی جامع و غیرجانبدارانه ماجرا، با مقصرین این رخداد تلخ در هر سمتی برخورد قانونی هم میکردند.

   سوابق کاری و اجرایی سبزپرس گواه این حقیقت قابل تحسین است که این پایگاه خبری در تمامی سال های فعالیت اش؛ با الهام از اصول ده گانه «تعهدنامه مردمی» یا «مرام نامه» محیط زیست کشور، سزاوارانه از طریق تقویت اندیشه زیست محیطی، فرهنگ سازی و ارتقاء دانش و آگاهی های عمومی جامعه سعی در حفاظت و حمایت از محیط زیست کشور داشته و هیچگاه منافع شخصی و مسائل حاشیه ای را در فعالیت های خود دخالت نداده و به هیچ بهانه ای به دنبال ذبح ملاحظات محیط زیستی در پای هیچ ملاحظه اقتصادی، اجتماعی و یا سیاسی نبوده است.

   یقینا”پیگیری ها و نشر چنین مطالبی تلاش در راستای انجام رسالت ذاتی رسانه بوده که عموما” به دلیل وجود ابهامات در چگونگی وقوع این ماجرا و عدم پاسخگویی شفاف نهاد متولی به این ابهامات ضرورت انتشار پیدا کرده اند و اضافه بر آن شخص یا فرد خاصی مورد نظر نبوده که مسلما” عنصر مادی عنوان اتهام انتسابی را ساقط کرده و شکایت مطروحه فاقد وجاهت قانونی و اخلاقی است.

   بنابراین انتظار می رود سازمان حفاظت محیط زیست به عنوان متولی اصلی پاسداری از محیط زیست کشور، از شکایت خود صرف نظر کرده و به جای تهدید و تلاش برای انفعال و محدود کردن حساسیت های همین تعداد اندک رسانه ها و فعالان محیط زیست کشور که یقینا” تمام تلاش ها و اقدامات شان خیرخواهانه و در راستای وظایف و مأموریت های آن سازمان است، زمینه های جلب مشارکت بیشتر آنان برای پاسداری و صیانت از محیط زیست کشور را فراهم کنند.

یادداشتی که بارها ارزش بازانتشار دارد

جمعه, ۳۰ تیر, ۱۳۹۱

همزمان با برگزاری مراسم بزرگداشت یکمین سالگرد همراه عزیزمان – یاسر انصاری مدیر پرتلاش و دوست داشتنی پایگاه خبری سبزپرس و بنیان­ گذار کانون عالی فضای سبز و محیط زیست ایران – در ۲۲ ام تیر ماه ۱۳۹۱؛ دوست خوب­ مان محسن حیدری عزیز از دیار گرم خوزستان – مدیر آژانس خبری بختیاری (ایبنانیوز) و رئیس هیأت مدیره مؤسسه نوسازی و توسعه پایدار بختیاری – یاداشتی متفاوت و پربار و از دریچه ­ای دور و غریب با زمانه نگاشته و در فضای مجازی سبزپرس به یاسر و رهروانش هدیه کرده است.

حیفم آمد این یادداشت تأمل­ برانگیز را با خوانندگان و همراهان گرامی”طبیعت بختیاری”به اشتراگ نگذارم؛

باشد که افتخار کند سرزمین ایران به چنین پاسدارانی که بی­ منت و سخاوتمندانه حرمتش را پاس می­ دارند.

یاسر انصاری؛ اسطوره ی جنگلبان ابدی

۱- کوچکتر که بودیم، مدارس ابتدایی، نام حقیر “ابتدایی” بر خود نداشت؛ “دبستان” بود. و در ادبستان، سرفصل مصوب کتاب فارسی، فقط آموزش زبان پارسی نبود؛ آموزش رسم پارسی و پارسایی هم بود. هم از این رو دبستانی که بودیم، خون زندگی در رگ اسطوره جاری بود. اسطوره ها جمعشان جمع بود. دبستانی که بودیم، اسطوره هنوز از متن روایت بیرون نرفته بود؛ “پطروس” انگشت خود را در رخنه ی سیل بند روستایی در اروپای غربی فرو می کرد تا خطر شکست سد، مردم پائین دست را تهدید نکند. یادتان هست چه حس غروری داشتیم وقتی که مردم روستا، فردای آن روز پیکر نیمه جان این کودک را پیدا کردند و چقدر برایش گریستیم؟ در کودکی های ذهن ما، پطروس در قامت یک قهرمان بلامنازع زندگی می کرد تا اینکه درسمان به “دهقان فداکار” رسید. اسطوره به ما نزدیکتر شده بود؛ از اروپای غربی به کوهستان های ایران آمده بود. اسمش هم دیگر غریبه نبود؛ آشنا بود؛ “ریزعلی خواجوی” در کودکی های ذهن ما، جای پطروس را گرفت؛ دهقانی که در شبی سرد، خسته از کار روزانه، با فانوسی در دست، چون نقص فنی راه آهن را دید و قطار مسافربری را در خطر یافت، در آن سرمای دیجور، پیراهن خود را بر سر چوبدست می کند و با ریختن نفت فانوس بر روی آن، مشعلی می سازد تا قطار را از خطر آگاه کند. ریزعلی هم مثل پطروس موفق می شود. قطار ترمزکنان می ایستد و در دره سقوط نمی کند. یادتان هست راهبر قطار و مسافران از صمیم قلب از ریزعلی تشکر می کردند؛ یادتان هست حتی ما که مسافر آن قطار نبودیم، چقدر اشک شوق ریختیم؟ و به این ترتیب، قاب اسطوره در ذهن ما پر از تصویر و نام این “مرد” شد. سلطنت اسطوره ادامه داشت تا درسمان به “جبار باغچه بان” رسید. اسطوره باز هم به ما نزدیکتر شده بود؛ از روستا به شهر آمده بود. برای ما که هرگز فانوس و چوبدست نداشتیم، تصویر دهقان فداکار اگرچه عزیز بود، باز هم تصویر یک “دیگری” بود که در جغرافیای مبهم غیرشهری و در زادبومی جدا از سرنوشت ما – شهر – زندگی می کرد. ریزعلی فانوس و چوبدست و احتمالاً لهجه داشت. اما “جبار باغچه بان” به ما شبیه تر بود. در همین کوچه های شهر ما زندگی می کرد. مردی که عمر و جوانی اش را گذاشت تا به کودکان لال و کر، خواندن و نوشتن بیاموزد. آموزگار “عاشق” ی که به کودکان گفت: “من در حیرتم که پنجره برای عده ای مهم است هنوز**” و بی پنجره نگریستن را به کودکان آموخت.

۲- بزرگتر که شدیم، گفتند حالا در مقطع “متوسطه” هستید. دانسته هایمان را مرور کردیم؛ متوسط یعنی چه؟ یعنی میانگین. اگر متوسط یعنی میانگین، “متوسطه” یعنی چه؟ یعنی میانمایگی؟! در آنجایی که دیگر نامش “دبیرستان” نبود، ما محکوم به میانمایگی شدیم؛ و آموختیم چگونه معدل نادانی و خمودگی های موجود در جامعه باشیم. در کتابهای مقطع متوسطه، صحبت از اسطوره نبود. آموختیم که اسطوره ها مربوط به مقطع “ابتدایی” زندگی بشر بودند؛ زمانی که علم، هنوز نور خود را بر زندگی نتابیده بود. در مقطع متوسطه، تصویر اسطوره ای از انسان، جای خود را به مورفولوژی داد. و ما آموختیم که انسان هم جانوری از رسته ی پستانداران است و البته خطرناکترین آنها. در تشریح اسکلت و اجزای بدن؛ برای اولین بار با زند زیرین و زند زبرین و نقش مهم آنها در زندگی خود آشنا شدیم و نیز از اینکه فهمیدیم هر یک از ما صاحب یک دو جین جزیره اختصاصی به نام “جزایر لانگرهانس” درون شکم مان هستیم، حس ناب “زمین خواری” را هرچند برای لحظه ای گذرا در خود احساس کردیم. ما بزرگ شده بودیم و در مقطع متوسط الحالی و میانمایگی، اسطوره را از ذهن و زندگی مان رانده بودیم.

۳- بزرگتر که شدیم، با یک مدرک دانشگاهی و یک خانه و زندگی و شغل خوب، در خلوت خود، گویی هنوز دنبال چیزی می گشتیم. صفحات مطبوعات پر از رویدادهای ناگواری بود که از شنیدنش ناراحت می شدیم و همزمان، برای جلوگیری از آنها احساس ناتوانی می کردیم و به این ترتیب تمام “خستگی های انسان بودن” را در خود احساس می کردیم. خبر نابودی جنگل ها، خشکیدن تالابها، مردن رودخانه ها و… وجدان ما را صدا می زد. و ما همچون مشرکان و کافران “بی عمل” ی که خسته از ظلم خویشتن، در تناقضی بی پایان، همزمان در انتظار گشایشی هستند، از انسان بودن خود شرمنده بودیم. و اینچنین به مرز زایش اسطوره رسیدیم؛ گاه ی که انسان از انسان بودن خود شرمنده می شود؛ اسطوره زاده می شود. و مگر نخستین کارویژه اسطوره، نجات انسان از تیغ تیز خویشکاوی نیست؟ اسطوره، یعنی تلاش جمعی، قاعده مند و سازمان یافته برای تبرئه کردن “انسان”ی که در دادگاه وجدان عصر خویش در حال محاکمه است. حس پنهان انتظار ما را فراگرفته بود. باور نمی کردیم که انسان اینقدر ضعیف باشد که شاهد خاموش نابودی جنگل ها، خشکیدن تالابها، مردن رودخانه ها و… باشد. “یاسر انصاری کجوری” در قامت یک پیامبر، مسئولیت های انسان و توانمندی های او را به ما یادآوری کرد. ما او را می دیدیم اما در نمی یافتیم. سخنانش را می شنیدیم اما باور نمی کردیم. انگیزه های او را می کاویدیم و جز روشنایی در او نمی دیدیم، ولی باز به احتیاط، تا مدتها، به دیده تردید به رفتار “حلاج” وار او می نگریستیم. سخنش در مرز وحی و شعر و جنون می نمود؛ پس حق داشتیم دهانش را ببوییم؛ بوئیدیم؛ خالی از تهوع بود و باز ایمان نیاوردیم. اما او در راهش استوار بود. ما که هنوز چیزهای مبهمی از یافته های مقطع ابتدایی دانش بشری در ذهن خود داشتیم، تصویر غبارگرفته ی اسطوره پطروس، دهقان فداکار و جبار باغچه بان را از نهانخانه ی دل درآوردیم و روبرو نهادیم. کم کم در خلوت خود، “یاسر” را با آن سنجه می کردیم؛ رخنه های سیل بند توسعه را دیده و فداکارانه حتی به قیمت نابودی خود، می خواهد رخنه ها را پر کند تا این سد بر مردم نشکند. نقص فنی نقشه راه توسعه را دیده و می خواهد این قطار مسافربری را از خطر آگاه کند و از این رو پیراهن خود را در شبی سرد آتش می زند و مشعل “سبزپرس” را می سازد. و بالاخره به سبک آن معلم عاشق، صبورانه می کوشد به ما کران و لالان که فریاد نابودی جنگلها را نمی شنویم و با ماهیان رودخانه های خاموش سخن نمی توانیم گفت، سخن گفتن و شنیدن بیاموزد؛ یکسال از آغاز سفرهای حلاج وار او گذشت. و ما کم کم، یکی یکی به یاسر ایمان آوردیم. او تمام اسطوره ها و تمامت اسطوره بود؛ دیگر برای تعریف “انسان” محتاج الگوی پطروس و دهقان و جبار نبودیم. اسطوره به ما نزدیکتر شده بود؛ نزدیکتر از آنچه فکرش را می کردیم. یاسر (همچون ترجمان نامش) “آسان کننده کارها” بود. بارها در قرآن خوانده بودیم: «ان مع العسر یسرا؛ همانا در هر فروبستگی، گشایشی هست». یاسر، بشارت “گشایش انسانی” در تنگنای فروبسته ی محیط زیست ایران بود. اگر یاسر نبود، انسان ایرانی عصر ما چگونه از تیغ تیز خویشکاوی درباره مسئولیتش در حفظ محیط زیست، سالم بیرون می آمد؟ او دلیل سربلندی ماست. اگر در عصر ما نیمی از جنگلهایمان به نابودی کشیده شده است، و اگر از این بابت شرمساریم که در چنین عصری بوده ایم و کاری نکرده ایم، لااقل سربلندیم که “اسطوره ی یاسر؛ جنگلبان ابدی” را همعصر خود داریم. و پیشتر گفتم: «اسطوره، یعنی تلاش جمعی، قاعده مند و سازمان یافته برای تبرئه کردن “انسان”ی که در دادگاه وجدان عصر خویش در حال محاکمه است». یاسر خونبهای گناهان ماست. و شاید از زبان او گفته اند: «خونم را به آسمان پاشیدم؛ باشد که سخاوتمندانه تر بر انارهای سرزمینم ببارد***».

پی نوشت:

*رئیس هیأت مدیره مؤسسه نوسازی و توسعه پایدار بختیاری

**شعری از سید علی صالحی

*** شعری از بهمن کیهان بختیار

تکمله:

اوائل، گاهی که می دیدم برخی دوستان در نوشتارشان خاطره ای از “یاسر” نقل می کنند، حسرت می خورم که چرا با “یاسر” از نزدیک آشنا نبوده ام و خاطره ای از او ندارم. حالا که یکسال از آن روز می گذرد، افتخار می کنم که جزء همان کر و لال هایی بودم که او همچون “جبار باغچه بان” به ما زبان جنگل و رودخانه را آموخت. و افتخار می کنم که هرگز از دوستان نزدیک یاسر نبودم بلکه یکی از کاربران پایگاه خبری فضای سبز و محیط زیست ایران (سبزپرس) بودم؛ مشعلی که “یاسر” از پیراهن و بلکه پاره ی جان خود برافروخت تا ما انسان های سوار بر قطار توسعه، را از نواقص فنی راهی که می رویم آگاه سازد تا در دره های غرور و جهلمان سقوط نکنیم. آیا قطار، مشعل را می بیند؟ آیا ترمزکنان خواهد ایستاد؟ راهبر قطار و مسافرانش پیاده خواهند شد و “یاسر؛ اسطوره جنگلبان ابدی” را در آغوش می کشند؟ ایستاده بر پرتگاه حادثه، آیا از ذوق شنیدن بشارت رستگاری، دوباره اشک شوق می ریزیم؟!

همایش “زاینده رود زاینده بود”

شنبه, ۱۴ آبان, ۱۳۹۰

آنچه که در پی می آید، گزارش همایشی است که به منظور “بررسی علل خشکی زاینده رود و تأثیرات آن بر استان اصفهان” و به همت دانشگاه آزاد واحد خمینی شهر اصفهان با عنوان “زاینده رود زاینده بود” در تاریخ نهم آبان ماه ۱۳۹۰ در تالار اجتماعات آن دانشگاه برگزار شد. در این گزارش که در پایگاه خبری فضای سبز و محیط زیست ایران (سبزپرس) منتشر گردیده است سخنان محمد درویش عزیز به عنوان سخنران اول همایش و گفتگوی نگارنده در حاشیه همایش را خواهید خواند.

همایش «زاینده رود، زاینده بود» / انگشت اتهام به سوی آسمان بلند نکنید!

سبزپرس – گروه منابع طبیعی؛ معصومه شهباز: همایش «زاینده رود، زاینده بود» با حضور فعالان و کارشناسان محیط زیست و منابع طبیعی وهم چنین سخنگوی شورای شهراصفهان و نماینده آب منطقه ای استان اصفهان در دانشگاه آزاد خمینی شهر اصفهان برگزار شد.

به گزارش سبزپرس، «محمد درویش» کارشناس و محقق منابع طبیعی در این گردهمایی با اشاره به «ویترینی بودن اصل پنجاهم قانون اساسی کشور مبنی بر منع هر فعالیتی که منجر به تخریب و آلودگی محیط زیست شود»، ضمن اشاره به استفاده‌های نادرست از منابع طبیعی در استان اصفهان، این شرایط را به وضعیت فعلی زمین تعمیم داد و گفت: «اتفاقی که در اصفهان روی داده در مقیاس بزرگترمصداق این است که آن چیزی که بشر استفاده می کند در مقابل آن چیزی که کره زمین در اختیارش قرار می دهد، بیشتر است».

وی با بیان این موضوع که از سال ۱۹۸۰میلادی به این سو همواره «مرز اورشوت» پایین تر از ماه دسامبر قرار گرفته و الان این مرز به سپتامبر رسیده یادآور شد: «در سپتامبر همه تولید کره زمین به وسیله همه ۷ میلیارد انسانی که در کره زمین زندگی می‌کنند مصرف می شود و در سه ماه پایانی مجبوریم که از اندوخته استفاده کنیم. دقیقا مثل خانواده ای که مخارجش متناسب با درآمد ماهانه اش نیست و آخر برج کفگیرش به ته دیگ می خورد و مجبور است برای این که آن ده روز پایانی را طی کند از ذخیره هایش استفاده کند و این روند برای همیشه نمی تواند ادامه یابد.»

عضو هیات علمی موسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور با تاکید بر اتلاف منابع طبیعی در استان اصفهان گفت: «نوع چیدمان و طراحی توسعه در این استان متاسفانه متناسب با توانمندی‌های بوم شناسی یا اکولوژیکی آن نبوده است. اکنون اصفهان با معضلی روبه رو شده که ما اسمش را می گذاریم بدهکاری اکولوژیکی و اصفهان مجبور شده است که از ذخایرش استفاده کند. یعنی حفر چاه های عمیق، استفاده از موتور پمپ‌های قوی تر و برداشت بی رویه تراز منابع آبی محدودش که مهم‌ترینش زاینده رود است.»

درویش با ارائه یک مثال افزود: «آب دادن به درخت کارلازمی است اما شاید اولویت آن درخت در حال حاضر آبیاری نباشد چون آن درخت در حال سوختن در آتش است. در نتیجه نخست باید درخت را از سوختن بیشتر نجات داد و شاید در این لحظه آبیاری آن درخت نابخردانه باشد. این مصداق اتفاقی است که ما در جای جای صحنه محیط زیست کشورمان مشاهده می کنیم.»

وی با بیان اینکه افزایش درآمد سرانه مردم واشتغال زایی  کار ارزشمندی است و همه باید تلاش کنند که ایرانی به رفاهی سزاوار برسد، گفت: «اما رفاه نباید به قیمت از دست رفتن پایداری اکولوژیکی باشد و در مقابل این اقدامات نه تنها رفاه پایداری پدید نمی آید بلکه حتما آیندگان ما را مورد بازخواست قرار می دهند و این وضعیتی است که دقیقا اصفهان در آن واقع شده است.»

عضو هیات علمی سازمان جنگل‌ها و مراتع کشور تاکید کرد: «اگر بیابان زایی در ایران اتفاق بیافتد برگشتن به شرایط مطلوب حتی با حذف عامل مخرب یا بسیار پر هزینه است و یا امکان پذیرنیست. شاید برخی از کشورهای توسعه یافته، هزینه های لازم برای جبران خطاهای استراتژیک خود در محیط زیست را داشته باشند ولی ایران قادر به جبران این هزینه ها نیست.»

وی دلیل وضعیت غمبار محیط زیست ایران را پایین بودن وزن ملاحظات محیط زیستی و فریاد نزدن به موقع مطالبات آن  دانست.

درویش با یادآوری خشک شدن تالاب هورالعظیم درعراق و تبدیل شدن آن به کانون بحران فرسایش بادی و متاثر شدن مردم ایران از خوزستان تا تنکابن خاطر نشان ساخت: «ما باید متوجه شویم که عدم توجه به ملاحظات زیست محیطی می تواند مخاطرات زیادی را نه فقط در سطح منطقه که در سطح ملی ایجاد کند. آیا ما درس گرفتیم؟ آیا ما حق‌آبه طبیعی تالاب های خودمان را رعایت کردیم وقتی این تجربه تلخ در عراق را دیدیم؟»

درویش ادامه داد: « توان باروری تالاب ها از متراکم ترین و بارورترین زمین های کشاورزی که کشتزارهای نیشکر است، دست کم دو برابر بیشتر است و به همین دلیل هم تولید ناخالص تالاب ها ۱۴ درصد است در حالی که کل تولید ناخالص خشکی های کره زمین در محدوده یک و نیم درصد است. پس اگر تالاب ها از بین بروند یعنی تقریباً حدود ۱۰ برابر وسعت خودشان را از زمین کنده ایم و به دور انداخته ایم. ما هم در کشور خودمان حدود یک ونیم میلیون هکتار تالاب ارزشمند داریم و یکی از آن تالاب های ارزشمند، گاوخونی در پایین دست زاینده رود است. متوسط ارزش هر هکتار از این تالاب ۲۲ هزار دلار است.»

وی درباره اهمیت تالاب گاوخونی در کشور یادآور شد: «اهمیت گاوخونی به مراتب بیشتر از تالاب انزلی است به خاطراین که در اقلیمی قرار گرفته که ظرفیت گرمایی ویژه اش پایین و تفاوت دمای شب و روزش زیاد است. در نتیجه تالاب گاوخونی تنها اهرمی است که می تواند تعادل را در منطقه برقرار کند.»

این کارشناس منابع طبیعی با بیان اینکه گاوخونی تنها تکیه گاه استواری است که می تواند از بروز و تشدید توفان‌های گرد و غبار در منطقه جلوگیری کند، گفت: «گاوخونی تنها و یگانه گرانیگاهی است که می تواند زاینده رود را در انتهای مسیرش پالایش کند.»

درویش افزود: «بر اساس ماده ۵۹ و ۶۹ برنامه ۵ ساله پنجم توسعه، دولت موظف بوده که به ارزش‌گذاری اقتصادی این سرمایه بی نظیر اقدام کند و حتی تاکید کرده که طرح های انتقال آب بین حوزه ای فقط و فقط در شرایطی مجوز می گیرد که با آموزه های توسعه پایدار و رعایت منافع ملی و زیست محیطی تناقض نداشته باشد. اما این اتفاق تا کنون صورت نگرفته و ماده ۵۹ برنامه چهارم عینا به برنامه پنجم منتقل شده است.»

درویش در این خصوص به وضعیت اروند کنار اشاره نموده و گفت: «در اروند کنار در پایاب پرآب ترین رود ایران، نخل ها  خشکیده اند و آب شور خلیج فارس روند معکوس پیدا کرده چون دیگر آبی در کارون جاری نمی شود که بخواهد شیرینی خودش را به نخلستان های اروند کنار بدهد.»

وی افزود: «در پاسخ به این که چرا این اتفاق افتاده است باید گفت: چون ما برای حکومت بر طبیعت، به جای اینکه قوانینش را بشناسیم، بدون ملاحظات راهبردی محیط زیستی و آموزه‌های اصلی اکولوژیکی طرح های انتقال آب پی در پی ایجاد کردیم، سدهای متعدد ساختیم و در نتبیجه این سرنوشت غم انگیز را در دشت خاصلخیز ایران یعنی خوزستان ایجاد کردیم.»

وی در ادامه ضمن بازگشت به مبحث زاینده رود و تالاب گاوخونی گفت: «اگر ۱۵ درصد از آورد سالانه زاینده رود به گاوخونی اختصاص پیدا می کرد، وضعیت گاوخونی این گونه نبود.»

درویش ادامه داد: «۸۰۰ میلون متر مکعب آورد سالیانه زاینده رود با دو تونل که ایجاد شده  به دو برابر رسیده ولی باز هم نفس زاینده رود حتی به پل خواجو هم نمی رسد! چرا؟! چون توانمندی های اکولوژیکی در طراحی توسعه رعایت نشده است. پس لطفا انگشت اتهام به سوی آسمان بلند نکنید.»

در این گردهمایی، نماینده آب منطقه ای اصفهان با بیان آمار و ارقام منابع آب و سهم محیط زیست، شرب، کشاورزی و صنعت در استان اصفهان به آورد زاینده رود در دوره های قبل ازعملی شدن طرح های انتقال آب تونل ها و بعد ازعملی شدن آنها اشاره کرد.

بر اساس آماری که وی ارائه داد، طبق آمارهای اعلام شده سهم محیط زیست و تالاب گاوخونی از ۶۴۰ میلیون مترمکعب در سال ۴۹ به صفردرسال ۹۰ رسیده است. همچنین سهم شرب در همین بازه زمانی از۵۰ به ۴۵۰ میلیون متر مکعب رسیده است. در خصوص صنعت این رقم از پنج به ۱۲۰ رسیده که در دوره خشکسالی طولانی ۷۷ـ ۸۹ حتی با اضافه شدن تونل چشمه لنگان، آب زاینده رود نسبت به دهه قبل حدود ۵۰۰ میلیون متر مکعب کاهش داشته است.

بر پایه آمار اعلام شده از سوی آب منطقه ای اصفهان، با وجود انتقال مداوم آب، سهم صنعت و شرب و کشاورزی بیشتر و بیشتر شده ودر مقابل سهم محیط زیست زاینده رود و تالاب گاوخونی به صفر رسیده است. برآوردها و پیش بینی های انتقال آب به اصفهان با وقوع خشکسالی محقق نشده و در نتیجه در پی عملی شدن طرح های انتقال آب، صنایع پر مصرف آب ایجاد شده با مطالبه حجم زیاد آب، ناگزیر به استفاده از حقابه زاینده رود و تالاب گاوخونی شدند. چیزی که خواسته های اکولوژیک و طبیعی اصفهان را قربانی کرده است.

«هومان خاکپور» کارشناس منابع طبیعی استان چهارمحال و بختیاری نیز در حاشیه این گردهمایی گفت: «به جای اینکه مدیران و متولیان مربوط به حوزه آب استان اصفهان انگشت اتهام به سوی آسمان یا به سوی استان بالادستی دراز کنند بهتر است در چیدمان توسعه استان تجدید نظر کنند.»

وی یادآور شد: «حق‌آبه اصفهان از زاینده رود ۸۰۰ میلیون متر مکعب بوده که بعد با تونل های انتقال آب ۱ و ۲ و ۳ ، دو برابر شده و به یک میلیارد و ۶۰۰ میلیون متر مکعب رسیده ولی به خاطر اینکه چیدمان توسعه و پیشرفت در حوزه کشاورزی متناسب با توانمندی های استان نبوده و خواهش های اکولوژیکی استان مد نظر قرار نگرفته، همچنان زاینده رود وضعیتش بدتر شده و تالاب گاوخونی روز به روز رو به سوی خشکی بیشتر پیش رفته است.»

این کارشناس و فعال منابع طبیعی افزود: «با پروژه انتقال آب و تامین آب از مناطق دیگر مشکل زاینده رود و گاوخونی حل نمی شود. چیدمان غلط مصرف کنندگان آب و صنایع پر مصرف آبی در استان اصفهان، به نوعی روند رشد نرخ جمعیت را شتاب چشمگیر بخشیده است، صنایعی که نه تنها تهدید بزرگی براکولوژی آن منطقه بوده بلکه باعث شده تراکم جمعیت در این استان افزایش یابد.»

وی افزود: «پروژه بهشت آباد به وسیله تونلی به طول ۶۵ کیلومتر در عمق ۳۰۰ متری زمین، آب را از بهشت آباد به سمت اصفهان منتقل خواهد کرد. طرحی که بر اساس اسناد مرکز پژوهش مجلس شورای اسلامی، ارزیابی سازمان محیط زیست، و ارزیابی کمیته مطالعات شرکت منابع آب ایران به دلایل خسارتهای زیست محیطی، غیر اقتصادی  بودن  پروژه، مخالفت مردم و غیر فنی بودن مردود اعلام شده اما با نفوذ مدیران استان اصفهان مجدداً مجوز اجرای این پروژه گرفته شده است.»

خاکپور در خصوص پروژه بهشت آباد گفت: «هرگونه توسعه ای باید بر اساس خواهش‌‌های اکولوژیکی منطقه و برای تامین آب شرب باشد ولی متاسفانه در استان اصفهان پروژه‌های انتقال آب که بر زاینده رود بارگذاری شده برای شرب نیست و برای صنعت است و همین باعث شده  این بارگذاری ها غلط قلمداد شود.»

گفتنی است در تمام کشورهای توسعه یافته و کشورهایی که به پایداری سرزمین رسیده اند، اولویت اول مدیریت آب با محیط زیست، رودخانه ها، تالاب‌ها و مناطق اکولوژیکی است و شرب، کشاورزی و صنعت در مرحله دوم قرار دارند. این روش در کشور ما برعکس شده است و اگر در آخر آبی بماند به محیط زیست (مثلا زاینده رود یا تالاب گاوخونی) می رسد، نگاه غلطی که در مدیریت آب باعث شده، زاینده رود زاینده نماند.

یاسر انصاری مان رفت!

سه شنبه, ۲۱ تیر, ۱۳۹۰

نیمه شب گذشته – ۲۱ تیرماه ۱۳۹۰ – یاسر رفت تا به آب و روشنی بپیوندد …

به همین سادگی و نابهنگام … مهندس یاسر انصاری کجوری – مدیر پایگاه خبری فضای سبز و محیط زیست ایران (سبزپرس) و بنیان گذار کانون عالی فضای سبز و محیط زیست ایران فقط با ۳۲ سال سن رفت … که رفت!

بهانه رفتن این عاشق طبیعت وطن، سکته قلبی بود … هرچند رفتنش بسیار تلخ و ضایعه ای بزرگ بر همسرش مژگان جمشیدی – روزنامه نگار صاحب نام حوزه محیط زیست و دیده بان محیط زیست ایران، خانواده اش و جمع فعالان و دلسوزان طبیعت و محیط زیست وطن است اما چاره ای نداریم جز اینکه چنین بازی‌های اجباری زندگی در زمین را بپذیریم و بر واقعیت تلخ شان گردن نهیم.

باورم این است که محبت های بی منت و مهرورزی های بی‌دریغ یاسر انصاری، هیچگاه از یاد و ذهن دلسوزان و مدافعان طبیعت و محیط زیست ایران پاک نخواهد شد و نام او در دل تک تک دوستدارانش ماندگار خواهد ماند و هرگز خاک نخواهد خورد …

می‌روی سفر، برو، ولی

زود برنگرد

مثل آن پرنده باش

آن پرنده که رو به نور کرد

می‌روی، ولی به ما بگو

راه این سفر چه جوری است؟

از دم حیاط خانه‌ات

تا حیاط خلوت خدا

چند سال نوری است؟!

راستی چرا مسیر این سفر

روی نقشه نیست؟

شاید اسم این سفر که می‌روی

زندگی‌ست!

عرفان نظرآهاری