خبرگزاری آنا – جواد حیدریان: کمپین «کلوخ» که میتواند اجرای ایرانی طرح «آیس باکت» باشد، کوفتن یک کلوخ بر سر برای اطلاع رسانی درباره خشکیدن ایران و تبدیل همه اراضی آن به کلوخ است. مجریان کمپین «کلوخ» با دعوت از روزنامهنگاران، هنرمندان و کنشگران اجتماعی ایران و همینطور با خطاب قرار دادن روسای جمهوری کشور در سالهای گذشته، بیابانی شدن سرزمین ایران را به چالش کشیده و این سوال را مطرح کرده که چرا با مهار آب و گسترش سدسازی و توسعه ناپایدار، ایران را به مرز بحران آبی و تنشهای سرزمینی مبتلا کردهاند.
ناصر کرمی، اقلیم شناس و فعال محیط زیست، یکی از فعالان این کمپین در گفتوگو با خبرنگار اجتماعی خبرگزاری آنا میگوید: کمپین “کلوخ” به جای سطل آب یخ برای ما مناسبتر است. از آنجایی که خشکسالی دشتها، رودها، دریاچهها و خاکهای حاصلخیز ما را تماما خشکانده و ایران را به کلوخی یکپارچه و تفتیده تبدیل خواهد کرد، تصور میکنم معادل ایرانیتر و منطقیتر آیس باکت چلنج، برای کشور ما کمپین کلوخ است.
این دانشیار دپارتمان جغرافیای دانشگاه برگن نروژ، میافزاید: همه رو به دوربین بایستیم و یک کلوخ بزرگ بر سرمان بکوبیم. این چالشی است که همه فعالان و اثرگذاران حوزه محیط زیست را به آن دعوت میکنم. سرزمین ایران که از دیرباز کشور خشک و کم آبی بوده اکنون در وضعیت شتابانی به سمت بیابانی شدن میرود. واکنش کمپین «کلوخ» هشداری است به روند بیابانزایی و برداشت بیرویه آب از سفرهای زیر زمینی!
زوال جنگلی ایران
رئیس دانشکده منابع طبیعی دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات در همین زمینه به آنا میگوید: شواهد نشان میدهد خشکیدگی و مرگ درختان در سطوح بالا در سراسر کشور در حال گسترش است. زوال یک میلیون هکتار جنگل در زاگرس نشانه هولناکی از بیابانی شدن ایران است. زوال اکوسیسم در زاگرس نیز نشان میدهد چطور سوء مدیریت منابع طبیعی توانسته حیات کشور را به مخاطره بیندازد.
هادی کیا دلیری همچنین معتقد است: عوامل مرگ جنگلی کشور غیرطبیعی است. دخالتهای بیش از توان در اکوسیستم، حذف عناصر اکوسیستم مانند نابودی حیات وحش، چرای دام بیش از حد، آتشسوزیهای عمدی و تغییرات اقلیمی و غیره عارضههایی هستند که سبب بروز طغیان آفات و بیماری در سطح وسیع شده است که باید به همه این مسائل، مدیریت اشتباه و بهرهبرداری بیش از حد را نیز اضافه کنیم.
به گفته این کارشناس جنگل، نابودی ۴۰ هزار هکتار از گونههای بومی شمشماد در شمال ایران نیز حاکی از آن است شرایط طبیعی در ایران در حال عوض شدن است. در سالهای گذشته آفات از غرب و جنوب در حال گسترش بوده اما حالا به سمت شمال کشور پیشروی کرده است. آتش سوزی در پارک ملی گلستان نیز بیشک به این فرایند تخریب در جنگلهای هیرکانی کمک میکند.
کیا دلیری میافزاید: بلوط بلند مازو در حال مرگ است. بلوط ایرانی در زاگرس نیز در حال نابودی است و بلوطهای قفقازی نیز که از نژاد هیرکانی است، دچار مرگ دسته جمعی شدهاند. خشکیدگی شاه بلوط در گیلان و همینطور گونه انجیلی(پرسیکا)، کاسپیکا(یا کاسپین) از دیگر گونههای بومی ایران هستند که یکی یکی به حالت ایستاده میمیرند. با روند تخریب منابع طبعی و جنگلها در ایران، استعداد آسیب پذیری اکوسیستم بیشتر شده و مقاومت اکوسیستم نیز پائین آمده است.
جنگلها در کشور به سمت شهری شدن پیش می روند و هر روز میانگین عمرشان پائین می آید و دچار بیماری می شوند. جنگلها دیگر قابلیت بازیابی خود را ندارند و دچار آفت شده اند. همه این عوامل دارد کشور ایران را به سمت و سوی یک کشور بدون جنگل و با فرسایش بالای خاک می برد و ایران را به بیابانی بی ارزش بدل می کند.
ایران کشوری به رنگ قرمز
محمد درویش کارشناس محیط زیست و محقق حوزه بیابان، پیشتر ایران بیابانی را در آیینه آمار بررسی کرده و وضعیت کشور را اینطور ارزیابی کرده بود که جدیدترین نقشههای جهانی بیابانزایی، قلمرو ایران را تماماً با رنگ قرمز نشان داده است که نشاندهنده وخامت شرایط در کشور است. پوشش جنگلی کشور در مقطع ۳۰ ساله (۱۳۷۰-۱۳۴۰)، حدود ۶ میلیون هکتار از عرصهاش کاهش یافته و به ۱۲ میلیون هکتار رسیده است. بیش از ۵۵ درصد جنگلهای غرب و ۹۵ درصد جنگلهای ارس شمال خراسان نیز از بین رفته است به طوریکه سهم سرانه هر ایرانی از جنگل در آینده نه چندان دور ممکن است و به ۰.۲ هکتار هم نخواهد رسید که این رقم کمتر از یک چهارم استاندارد جهانی است.
به گفته درویش، رقم سالانه تلفات خاک کشور (دستکم ۲ میلیاردتن یا ۷۷۰ هزار هکتار)، معادل ۲۰ درصد فرسایش طبیعی خاکها و ۷/۷ درصد مقدار شستشوی خاک در مقیاس جهانی است. این میزان با توجه به سهم ۲/۱ درصدی ایران از مساحت خشکیهای جهان بسیار قابل تأمل است؛ آن هم در شرایطی که هر هکتار خاک کشور با دریافت ۲/۷۶۰ مترمکعب آب در سال، تنها یکچهارم سهم آبی را دریافت میکند که به طور متوسط هر هکتار خشکی در جهان.
آنطور که این کارشناس بیابان پیشتر مطرح کرده است؛ سهم قابل توجهی از آب قابل استحصال کشور، بدون استفاده هرز میرود و آن بخشی نیز که مهار میشود، با کمترین بازده ممکن، به چرخه تولید تخصیص مییابد. علاوه بر این، ۱۵ درصد اراضی زراعی کشور نیز بر اثر آبیاری مفرط، دچار ترکیبی از فرایندهای شوری، سدیمی و ماندابیشدن شدهاند. شرایط چنان نگرانکننده است که در قانون حفاظت خاک و آبخیزداری کشور، بیش از نیمی از مساحت ایران را (۸۸ میلیون هکتار) از نظر میزان فرسایش در هکتار، دارای حالت بحرانی اعلام کردهاند.