بایگانی “تنوع زیستی”

گردشگری را جایگزین شکار کنیم

سه شنبه, ۱۴ دی, ۱۳۹۵

22

روزنامه آرمان؛ ۱۲ دیماه ۱۳۹۵ – نگین باقری: مدتی است که جرایم شکار افرایش یافته و مسئولان درصددند به این وسیله میزان کشته شدن حیوانات را به حداقل برسانند. هومان خاکپور، کارشناس محیط‌زیست، درباره افزایش جرایم شکار حیوانات در گفت‌وگو با «آرمان» می‌گوید: ما نمی‌توانیم صرفا با افزایش جرایم شکار انتظار داشته باشیم که نرخ شکار پایین بیاید یا نرخ تنوع زیستی بالا برود. زمانی افزایش جرایم شکار می‌تواند موثر باشد که ما اقداماتی مثل معیشت جایگزین، مشارکت جوامع محلی و بحث فرهنگی را هم‌زمان با هم پیش ببریم.

با توجه به اینکه حیوانات نقش قابل توجی در محیط‌زیست کشور دارند، از نظر شما بهترین راه حفاظت از تنوع حیوانی کشور چیست؟

در بحث حفاظت از تنوع حیوانی نمی‌توانیم تنوع زیستی گیاهی را از آن جدا کنیم. در حال حاضر به صورت جدی بحث بهره برداری بی رویه از گیاهان مد نظر است و این بهره برداری به دو صورت اتفاق می‌افتد. گیاهانی که استفاده اقتصادی دارند مثل گیاهان خوراکی، دارویی و صنعتی و گیاهانی که بهره برداریشان توسط دام است، یعنی چرای بی‌رویه تنوع زیستی گیاهی را تهدید می‌کند. بنابراین راهکار این است که میزان وابستگی معیشتی دام‌ها را به طبیعت کم کرده و تعادل را بین توان تولیدی اکولوژی مراتع و میزان بهره‌برداری از آن برقرار کنیم. باید بهره برداری به شکلی باشد که طبیعت و مراتع قدرت زادآوری طبیعی را حفظ کنند و بتوانند خود احیایی داشته باشند و به این طریق پایداری و بهره برداری اصولی حفظ شود، اما اگر نوع بهره برداری از گیاهان طبیعی در راستا مصارف اقتصادی خوراکی، دارویی و صنعتی اتفاق بیفتد رویکرد خوبی است.

هر چند در آغاز راه هستیم و باید گام‌های زیادی برداریم تا به ترویج کشت گیاهان دارویی و خوراکی برسیم ولی اقتصادی کردن کشت این گونه گیاهان دارویی و خوراکی در مراتع و طبیعت باعث می‌شود فشار بهره برداری در عرصه‌های طبیعی کم شده و تنوع گیاهی حفظ شود. از طرف دیگر، کشت گیاهان دارویی باعث درآمدزایی اقتصادی می‌شود و تغییر معیشت، گسترش مشاغل سبز در بحث منابع طبیعی و تنوع زیستی را به همراه دارد. وقتی تنوع زیستی گیاهی و حیوانی را جدا می‌کنیم نگاه غلطی است، چرا که فقط در جنگل درخت می‌بینیم، در حالی‌که اکوسیستم طبیعی ما از مجموعه ای عوامل و اجزا تشکیل شده که حیوانات هم یکی از اجزای آن هستند و نمی‌توانیم تنوع زیستی جانوری را حفظ کنیم بدون اینکه به پایداری جنگل فکر کرده باشیم و همین‌طور بالعکس. برای مثال ما نمی‌توانیم سنجاب را حفظ کنیم و به فکر جنگل نباشیم. تنوع زیستی گیاهی و جانوری با هم ارتباط پیچیده ای دارند. نمی‌توان آنها را جدا و به صورت جزیره ای بررسی کرد و نسخه پیچید. باید نگاه جامع داشته باشیم و برای حفاظت از گیاهان و حیوانات تلاش کنیم.

یکی از عواملی که باعث می‌شود شکار غیرمجاز به وفور در کشور ما انجام شود این است که شکار کردن از دید شکارچی یک فرایند اقتصادی و به‌صرفه است. سازمان محیط‌زیست باید چه کار کند که شکار برای متخلف صرفه اقتصادی نداشته باشد؟

بحث شکار مهم‌ترین تهدید برای تنوع زیستی حیوانی است. ما اگر شکار را به عنوان دومین عامل بعد از تخریب زیستگاه در حوزه جانوری در نظر بگیریم ارتباط مستقیمی با از بین رفتن تنوع حیوانی دارد. اگر ما عامل شکار را در جامعه محلی ببینیم چطور می‌توانیم هم منافع جوامع محلی را تامین کرده و هم بحث حفاظت از تنوع زیستی را مدیریت کنیم؟ اگر ما عامل شکار را در جامعه محلی ببینیم باید یک نگاه به ماجرا داشته باشیم و اگر بحث سودجویی، لذت و تفریح جوامع شهری است باید نگاه دیگری داشته باشیم. در بحث جوامع محلی باید منافع اقتصادی از شکار اتفاق بیفتد و یک رویکرد جدید اقتصادی برای آن تعریف کنیم، یعنی با توجه به وضعیت نگران کننده تنوع زیستی حیوانی به جرات می‌توان گفت هیچ منطقه در کشور وجود ندارد که حیات وحش آن در حدی باشد که بتوان با شکار آنجا را مدیریت کرد. همه مناطق ما با کاهش حیات وحش مواجه هستند و نیاز به مراقبت شدید دارند.

هیچ جایی در کشور بر اساس اصول علمی مجاز به ترویج شکار نیست. در آینده ممکن است برای بهبودی در وضعیت تنوع زیستی شکار را به عنوان یکی از مولفه‌های اقتصادی در جوامع محلی در نظر بگیریم ولی در شرایط کنونی بهتر است به سمت رویکرد جایگزین برویم. به عبارت دیگر باید منفعت، زمینه مشارکت و تنوع زیستی را برای جوامع محلی تعریف و فراهم کنیم که یکی از آنها بحث ترویج گردشگری در حوزه جانوری است. باید مناطق حفاظت شده را با رویکرد گردشگری و سهیم کردن جامعه محلی جایگزین شکار حیوانات کنیم، یعنی باید بتوانیم با لذت بیداری حیوانات در مناطق حفاظت شده و روستاهای اطراف و با گسترش ظرفیت و ایجاد زیستگاه طبیعی گردشگری این جایگزینی را انجام دهیم. از سوی دیگر، لذت بردن از شکار و تیراندازی در شرایط کنونی نیاز به برخورد شدید فیزیکی دارد، گرچه حفاظت به زور سرنیزه نمی‌شود و ممانعت از حضور مردم جوامع محلی در بسیاری مواقع نتیجه عکس داده است، اما زمانی که بحث سودجویی از سر لذت شکار به میان می‌آید باید با روش فیزیکی شدید با متخلفان برخورد کنیم.

بر اساس مصوبه شماره ۳۸۰ شورای‌عالی محیط‌زیست با موضوع جرایم نقدی قابل پرداخت بابت ضرر و زیان وارده به محیط‌زیست ناشی از شکار و صید غیرمجاز جانوران وحشی، جریمه‌ شکار بسیاری از حیوانات در حال انقراض افزایش بسیاری داشته است. آیا افزایش جرایم مربوط به کشتن و صید حیوانات می‌‌تواند در زمینه کاهش شکار و کشتن حیواناتی مانند یوز و پلنگ و… که در معرض انقراضند موثر واقع شود؟

بحث برخورد یا مدیریت از حفاظت تنوع زیستی حیوانی یک بعدی و با یک مولفه نمی‌تواند اتفاق بیفتد. برای مثال پایه‌های یک میز باید همزمان در ساخت یک میز سهیم باشند. ما نمی‌توانیم صرفا با افزایش جرایم شکار انتظار داشته باشیم که نرخ شکار پایین بیاید یا نرخ تنوع زیستی بالا برود. زمانی افزایش جرایم شکاری می‌تواند موثر باشد که ما اقدامات موثر را مثل بحث معیشت جایگزین، مشارکت جوامع محلی و بحث فرهنگی را همزمان با هم پیش ببریم، وگرنه اگر به بقیه مولفه‌ها فکر نکنیم با افزایش جرایم شکار حیوانات نمی‌توانیم در بحث حفاظت از تنوع زیستی و حفظ حیات وحش موفق عمل کنیم.

جرایم نقدی مربوط به شکار و صید غیرمجاز حیات وحش بعد از دو سال تغییر کرد. بر اساس جدول جدیدی که سازمان حفاظت محیط ‌زیست اعلام کرده است جریمه شکار پلنگ ۱۶ برابر و جریمه شکار یوزپلنگ چهار برابر می‌‌شود. آیا به نظر شما افزایش این جرایم به علت ناتوانی در پرداخت باعث نمی‌شود که این قانون بازدارندگی خود را از دست بدهد؟

بهتر است وقتی به افزایش جرایم نگاه می‌کنیم به پیشینه آماری قبل هم نگاهی بیندازیم. عموما در شکارهای ما عامل اصلی شناسایی نمی‌شود که جریمه کم یا زیاد تاثیر داشته باشد. این اتفاق در حوزه جنگل هم همین طور است. برای مثال در بحث آتش سوزی فرض کنید که در یک سال اگر پنج‌هزار آتش سوزی در کشور اتفاق بیفتد، چند درصد از عاملان آن شناسایی می‌شوند؟ به جرات می‌گویم که شناسایی در حد صفر است. در بحث شکار حیواناتی مثل پلنگ هم عامل شکار شناسایی نمی‌شود. زمانی می‌توانیم راجع به میزان تاثیر جرایم حرف بزنیم که به لحاظ آماری عامل انسانی کشته‌شدگان حیات وحش شناسایی شده باشند. با وجود این، افزایش جریمه خود به خود نمی‌تواند کمک قابل توجهی داشته باشد.

بیایید تفنگ‌ها را به کناری نهاده و با دوربین عکاسی به شکار حیات وحش وطن برویم

شنبه, ۱۴ بهمن, ۱۳۹۱

     در دیار بختیاری نیز که در گذشته به‌لحاظ فرهنگ ایلی و عشایری و هم‌چنین برخورداری از تنوع زیستی جانوری غنی و فراوانی حیات وحش، از قدیم‌الایام شکار کردن جزیی از زندگی مردمانش شده بود، خوشبختانه بسیاری از اهالی این دیار حالا بر این باورند که در شرایط فعلی که جمعیت وحوش در تمامی مناطق‌اش به‌شدت کاهش یافته و بسیاری از فرزندان و کودکان‌شان حتی یک‌بار هم شانس مشاهده آن وحوش پرشمار سال‌های نه‌چندان دور این دیار را پیدا نکرده‌اند! دیگر شکار و شکارچی‌گری را افتخار ندانسته بلکه با تغییر رفتارهای اجتماعی، از کشتار وحوش و فرهنگ شکار و شکارچی‌گری اظهار انزجار کرده و سطح همکاری‌های آن‌ها با مأموران و محیط‌بانان محیط زیست افزایش چشمگیری یافته است.

     دوست عزیزمان محمد درویش – فعال برجسته محیط زیست کشور – در مقاله‌ای زنهار دهنده و تأمل‌برانگیز با استفاده از منابع پژوهشی و تحقیقاتی رسمی بین‌المللی تأثیر شکار در مرگ تنوع زیستی کشور را مورد بررسی قرار داده و با مستندات علمی انکارناپذیر فرهنگ شکار و شکارچی‌گری را که متأسفانه هنوز طرفداران پرقدرت و ذی‌نفوذی هم در کشور دارد!، به چالش کشیده است. به لحاظ محتوا و اطلاعات ارزشمند و کم همتای این مقاله، متن کامل آن عینا” برای خوانندگان گرامی طبیعت بختیاری در اینجا بازانتشار می‌گردد:

سهم شکار در مرگ تنوّع زیستی ایران!

محمد درویش:

1

    ۹ سال پیش، اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت (IUCN) در گزارش سال ۲۰۰۴ خود، جهانیان را شگفت‌زده و یا شاید بهتر است گفته شود: “بهت زده” کرد! این معتبرترین نهاد محیط زیستی دنیا که وظیفه‌ی پایش گونه‌های در معرض خطر انقراض را با انتشار سالانه‌ی سیاهه‌ی ‌سرخ(red data ) دارد در آن گزارش چنین آورد: «شتاب انقراض کنونی گیاهان و حیوانات در شرایط امروز کره‌ی زمین،  تا هزار برابر سریع‌تر از میزان طبیعی انقراضی است که تا پیش از ظهور نقش انسان به عنوان عامل اصلی انقراض وجود داشت.» به عبارتی ساده‌تر، دانشمندان آی یو سی ان هشدار دادند که انسان‌ها، دست کم ۱۰۰ برابر سرعت نابودی زیگونگی یا تنوع زیستی را در زمین افزایش داده‌اند. در تأیید این مدعا، اندکی بعدتر نتایج پژوهش‌ها و بررسی‌های میدانی ۲۰ هزار اکولوژیست بریتانیایی منتشر شد که با هزینه دولت انگلستان، سطح تنوع زیستی در این شبه جزیره ثروتمند را بین سال‌های ۱۹۷۴ تا ۲۰۰۴ مورد بررسی قرار داده بودند و معلوم کردند که در طول ۴۰ سال یاد شده، دست کم ۷۰ درصد از گونه‌های پروانه، ۵۴ درصد از گونه‌های پرنده و ۲۸ درصد از تنوع گونه‌ای گیاهی از بین رفته است . این در حالی است که در آغاز هزاره‌ی سوم، پروفسور ای ویلسون، زیست شناس برجسته دانشگاه هاروارد به صراحت گفته بود: «تا دو دهه‌ی دیگر، سرعت انقراض گونه‌ها در زمین ۱۰ هزار برابر بیشتر از میزان طبیعی انقراض شتاب خواهد گرفت.» اظهار نظری که در زمان انتشار، البته بسیاری آن را بیش از حد بدبینانه دانستند. اما حدود دو سال و سه ماه پیش، یعنی در اکتبر ۲۰۱۰، سیمون استوارت، رئیس کمیسیون بقای گونه‌ها در آی یو سی ان در مورد برآورد دکتر ویلسون چنین گفت: «همه شواهد نشان می‌دهد که او درست می‌گوید.»

      در حقیقت ما اینک وارد دوره‌ای شده‌ایم که از آن با عنوان دوره «انسان زادی» یاد می‌شود؛ دوره‌ای متأثر از فعالیت‌های متراکم انسانی که به هیچ وجه با ۵ دوره انقراض تاریخی گذشته در زمین که آخرین آن، نیستی دایناسورها را در بر داشت، قابل مقایسه نیست؛ زیرا اینک این فعالیت‌ها و فشارهای انسانی در حوزه صنعت، زراعت، دامداری، شکار، ماهیگیری و رشد نفوس آدمی است که به عنوان مهم‌ترین دلایل شتاب گرفتن انقراض از آن یاد می‌شود. حتی چندی پیش، لستر براون – نویسنده نامدار دنیای محیط زیست – در یکی از آخرین کتاب‌هایش ضمن اشاره به پژوهش پل مک کریدی، در باره نسبت وزنی انسان و دام‌ها و حیوانات اهلی‌اش در مقایسه با وزن همه‌ی مهره‌دارانی که در هوا و خشکی زندگی‌ می‌کنند، گفت: در ده هزار سال پیش، این مقدار فقط یک دهم درصد بوده، در حالی که اینک به ۹۸ درصد رسیده است ! یعنی وزن همه‌ی پرندگان و چرندگان ساکن در خشکی‌ها، همه‌ی فیل‌ها و زرافه‌ها و پلنگ‌ها و گرازها و یوزها و ببرها و خرس‌ها و گرگ‌ها و روباه‌ها و خرگوش‌ها و خلاصه وزن همه‌ی مهره‌داران عالم، اینک به دو درصد وزن انسان و دام‌ها و دیگر حیوانات اهلی کرده و خانگی‌اش نمی‌رسد! چه سندی از این گویاتر که نشان دهد و ثابت کند تا چه اندازه و پرشتاب داریم مرگ زندگی را در زمین سرعت بخشیده و رقم می‌زنیم؟

2

     در چنین شرایطی می‌خواهیم ببینیم اوضاع در سرزمینی که بیشتر دوستش داریم، در ایران عزیزمان چگونه است؟

    راست این که زیگونگی حیات در وطن هم، حال و روز خوشی ندارد. این واقعیتی است که همه بر آن مهر تأیید می‌زنند؛ چه مسئول دولتی و متولّی موضوع، چه فعالان و کارشناسان محیط زیست و چه حتا شکارچی‌هایی که همچنان در پی گرفتن عکس یادگاری در کنار لاشه‌ی وحوشی هستند که شمارشان شتابان در حال کاهش است. فارغ از جستارهای اخلاقی و آموزه‌هایی که بر رعایت حق حیات برای همه‌ی جانداران روی زمین تأکید می‌کند و در بیانیه‌ی جهانی حقوق حیوانات که در سال ۱۹۷۸ در یونسکو منتشر شد هم مستتر است، جای پاسخی سزاوارانه بر این پرسش خالی است که به راستی آیا اگر فرهنگ شکار و شکارگری در این سرزمین محو می‌شد، می‌توانستیم با اطمینان از محو خطر نیستی تنوع زیستی در ایران‌زمین سخن گوییم؟ به بیانی ساده‌تر، متهم شماره یک در کاهش معنی‌دار شمار وحوش کیست و در این میان، چه سهمی از تشدید این بحران متوجه یک میلیون و پانصد هزار قبضه سلاح ثبت شده‌ و لابد هزاران سلاح ثبت‌نشده و غیرمجازی است که به سمت زیستمندان ساکن در طبیعت ایران نشانه رفته است؟

     این البته پرسشی است که باید سازمان حفاظت محیط زیست کشور بر مبنای یک سامانه‌ی پایش و سرشماری پیوسته و منظم از وحوش ایران انجام می‌داد و همه ساله تغییرات شمار وحوش، ظرفیت برد و میزان احتمالی حیوانات مازاد را به تفکیک هر زیستگاه اعلام می‌کرد. با این وجود، سالهاست که این سازمان از انجام چنین کاری بازمانده یا بازداشته شده است! و عملاً اعلام می‌شود که آمار دقیقی از شمار وحوش موجود در کشور، چه در مورد مهره‌داران خشکی‌زی، چه آبزی و چه در مورد پرندگان وجود ندارد. بنابراین، در چنین شرایطی که آماری رسمی و دقیق از شمار جانوران هدف شکار وجود ندارد، چگونه است که ادارات کل محیط زیست در استان‌های کشور هر ساله، تعدادی مجوز شکار برای شکارچیان داخلی و خارجی صادر می‌کنند؟ درست مثل ماجرای ترافیک و آلودگی هوای تهران که منجر به ایجاد طرح محدودیت تردد خودروهای شخصی در مناطق مرکزی شهر شد؛ ولی همزمان مجوزهایی چاپ و منتشر شد تا در قبال گرفتن وجهی معین، اجازه دهند تا افراد با خودروهای شخصی خود در محدوده طرح ترافیک تردد کنند!

3

    پرسش این است که اگر نمی‌دانیم چه تعداد کل و بز و قوچ و میش و آهو و جبیر داریم، و اگر نمی‌دانیم ظرفیت نگهداری یا برد بوم‌شناختی هر زیستگاه برای هر علفخوار چقدر است، چگونه و مبتنی بر کدامین روش فنی و علمی اقدام به صدور پروانه شکار می‌کنیم؟

    به نظرم نخستین وظیفه‌ی معاونت طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، ارایه‌ی تخمینی دقیق و مبتنی بر روشی علمی از شمار گونه‌های حیات وحش به تفکیک هر یک از مناطق چهارگانه تحت امرش است. این آمارها باید سالانه اعلام شود تا بتوان عملکرد هر مجموعه‌ی مدیریتی و برنامه‌های اجرا شده‌اش را به درستی نقد کرده و مورد قضاوت قرار داد. اما وقتی نمی‌دانیم شمار وحوش در ابتدا و انتهای مدیریت محمد هادی منافی، معصومه ابتکار چه تغییری با فاطمه جوادی و یا محمدجواد محمدی‌زاده داشته است، چگونه می‌شود با خط کشی دقیق، عیار موفقیت را در کارنامه‌ی چهار رییس پیشین در حوزه حیات وحش جانوری محک زد؟

    اینجاست که آدمی حس می‌کند که شاید عمدی در کار است تا آمارها منتشر نشود و سرشماری‌ها از وحوش ناقص و محرمانه باقی ماند تا بلکه نشود مدیری را بابت عملکرد چهار یا هشت ساله‌اش به چالش گرفته و مورد پرسش قرار داد. این در حالی است که مردم و به ویژه محلی‌ها در البرز و زاگرس و دیگر زیستگاه‌های مشهور کشور، هر از چندگاه مردانی را در گروه‌های چند نفره و مجهز که دارای پروانه‌ها و مجوزهای لازم هم هستند، می‌بینند که آزادانه و فارغ‌البال به شکار مشغولند و از حمایت‌های قانونی ویژه هم برخوردارند و نگویید که نیستند که کسی دیگر باور نمی‌کند! می‌کند؟

    به عنوان مثال، اگر آمار نداریم، چگونه است که مثلاً در یک سال، مانند سال ۱۳۸۷ فقط ۶۱ مجوز شکار چهارپا صادر می‌شود و بلافاصله در سال بعدش، با بیش از ۱۰ برابر رشد، تعداد مجوزهای صادر شده به ۶۸۷ عدد افزایش می‌یابد. این سردرگمی و بی‌نظمی ناشی از چیست؟

   نگارنده پس از بررسی‌های فراوان و رایزنی‌های متعدد سرانجام توانسته به برخی از نتایج سرشماری وحوش کشور در طول پنج سال گذشته دست یابد که البته رسمی نیست، اما به نظر می‌رسد که از واقعیت هم به دور نباشد. بر بنیاد این آمارها، شمار جبیر از ۲۳۷۱ در سال ۱۳۸۶ به ۲۳۲۳ رأس در سال ۱۳۹۰ کاهش یافته است. اما شمار آهو در همان محدوده زمانی از ۱۱۳۲۰ به ۱۷۸۹۹ افزایش یافته، در مورد کل و بز، اما روند کاهنده بوده و شمار آنها از ۴۰۳۰۲ به ۳۷۸۵۸ کاهش یافته و دست آخر آن که شمار قوچ و میش سراسر کشور از ۴۶۳۳۲ به ۵۳۴۷۷ افزایش یافته است. به دیگر سخن، در هر ۷۱۰۲۹ هکتار از خاک ایران، یک جبیر وجود دارد. این نسبت برای آهو، ۹۲۱۸ هکتار، برای هر کل و بز، ۴۳۵۸ هکتار و دست آخر آن که برای هر قوچ و میش ۳۰۸۵ هکتار است. این در حالی است که در هر دو هکتار از خاک ایران، یک انسان زندگی می‌کند؛ یعنی شمار انسان‌ها از شمار پرتراکم‌ترین علفخوار موجود در ایران که قوچ و میش باشد، بیش از ۱۵۰۰ برابر یا ۱۵۰ هزار درصد بیشتر است! نسبتی که برای جبیر به بیش از سه میلیون و پانصدهزار درصد می‌رسد!

    و غم‌انگیزتر آن که در چنین شرایطی، دست کم یک میلیون و پانصد هزار قبضه اسلحه، ۴۵ میلیون گلوله سربی (۳۰ تیر برای هر اسلحه در سال) و ۳۰۰ میلیون ساچمه (۲۰۰ ساچمه برای هر تفنگ) به صورت بالقوه به سوی همین تعداد اندک علفخوار موجود در کشور نشانه رفته است (و این ها همه تعداد فشنگ و ساچمه مجاز است که هر اسلحه در سال می‌تواند از آن برخوردار شود و همه می‌دانیم که تعداد واقعی فشنگ و ساچمه اختصاص یافته به هر تفنگ شکاری، به مراتب رقم بالاتری است). یعنی به صورت میانگین، موجودیت هر علفخوار ایران ( که مجموع‌شان به ۱۱۱۵۵۷ می‌رسد) سالانه با ۳۰۹۳ گلوله سربی یا ساچمه‌ای که به سمتش نشانه رفته است، تهدید می‌شود. این درحالی است که در این محاسبه به دیگر عوامل تهدیدکننده حیات علفخواران، از جمله تصادف در جاده‌ها، تصرف زیستگاه‌ها، تخریب پوشش گیاهی، کمبود آبشخور، بیماری، فعالیت رو به گسترش دامداری‌های سنتی و صنعتی و … اشاره نشده است. همچنین در این محاسبه، به خبرهایی که اشاره می‌کند سالانه ده‌ها نفر از شکارچیان حرفه‌ای از دیگر کشورهای جهان و نیز شیوخ متمول آن سوی خلیج فارس برای شکار یا زنده‌گیری حیوانات موجود در ایران، وارد کشور شده و می‌شوند، پرداخته نشده و صرفنظر گردیده است.

4

فرجام سخن:

   یکبار دیگر بیاییم و کلاه خویش را قاضی کنیم؛ شاید شکار مهم‌ترین دلیل نابودی حیات وحش ایران در شرایط کنونی نباشد، اما قبول کنید که عامدانه‌ترین و ناجوانمردانه‌ترین دلیلی است که هیچ یک از موازین و آموزه‌های اخلاقی و محیط زیستی نیز آن را تأیید نمی‌کند.

   ما باید اجازه دهیم تا فرزندان این آب و خاک هم، همچنان از موهبت حضور و تماشای خرامیدن یوزها، پلنگ‌ها، جبیرها، آهوها و دیگر جانداران ارزشمند وطن برخوردار باشند و به پایان بریم این همه آزمندی و خودخواهی را.

    به خدا ما فرزندان فردوسی بزرگ هستیم که هزار سال پیش در چشم و گوش‌مان نوشت و زنهار داد:

سیاه اندرون باشد و سنگ دل

که خواهد که موری شود تنگ دل

    آیا شناسه‌های سیاه بختی و سیاه اندرونی را در جامعه‌ی امروز ایران و جهان نمی‌بینیم؟ بس کنید و بس کنیم این رویه‌ی خونریزانه را …

همین و تمام.

5

پی نوشت:

    اغلب تصاویر این مجموعه اثر هنرمند عزیز، آقای حسن مقیمی، عکاس طبیعت دوست ایرانی است که از طبیعت بختیاری شکار شده و توسط آقای دکتر سعید یوسف پور، مدیرکل محیط زیست استان چهارمحال و بختیاری، اختصاصاً در اختیار نگارنده قرار گرفته است که در همینجا از لطف این دو بزرگوار، قدردانی می کنم.

در همین رابطه:

– روزنامه اعتماد(محمد درویش): موج جدید صدور مجوز شکار نشانه چیست؟

پول؛ مهمترین تهدیدی که تنوع زیستی در تنگ صیاد را به چالش گرفته است!

سه شنبه, ۱۸ مرداد, ۱۳۹۰

رخدادهای طبیعی و خشکسالی های پی در پی سال های اخیر، روند شرایط بحرانی حاکم بر منابع آبی دیار بختیاری را نیز شتاب بخشیده است. خشک شدن کامل و یا کاهش شدید آبدهی چشمه ها و قنوات و منابع آب شرب در زیستگاه های طبیعی و منفی شدن حیرت آور تراز آبی سفره های زیرزمینی، علاوه بر مردم، زندگی تمامی زیستمندان جانوری و گیاهی این سرزمین را با تهدیدهای جدی مواجه کرده است.

منطقه حفاظت شده تنگ صیاد با وسعتی حدود ۲۷ هزار هکتار به عنوان یکی از ذخیرگاه های زیستی جانوری و گیاهی نادر کشور در چهارمحال و بختیاری، با خشکی کامل و یا کاهش شدید آبدهی همه ۵۰ چشمه و قنات تأمین کننده آب شرب وحوش خصوصا” گله های قوچ و میش وحشی و کل و بز مورد حفاظت روبرو شده است.

به لحاظ شرایط ویژه و منحصر به فرد منطقه حفاظت شده تنگ صیاد که ناشی تعداد و تنوع زیستی جانوری آن می باشد، بحران آبی پیش رو می تواند خطرات و تهدیدهای بیشتری را برای حیات وحش این منطقه نسبت به سایر نقاط چهارمحال و بختیاری به دنبال داشته باشد. بی آبی و خشک شدن چشمه ها و سایر منابع آبی این زیستگاه طبیعی سبب خارج شدن گله های قوچ و میش وحشی و کل و بز از منطقه تحت حفاظت شده و با ورود به باغات و مزارع داخل و حاشیه منطقه حفاظت شده، با تله ها و دام های از پیش گسترده شده نابخردان طبیعت ستیز مواجه شده و جان خود را بر سر جرعه ای آب می گذارند. گستردگی منطقه، تعدد و پراکندگی باغات و مزارع موجود در داخل محدوده و یا حاشیه این منطقه حفاظت شده و بالاخره کمبود محیط بان، جلوگیری از خروج و گدار حیات وحش تشنه و در جستجوی آب و ممانعت از ورود آن ها به چنین محیط های ناامن و خطرناکی را کاری سخت و شاید غیرممکن کرده است.

اما در حال حاضر برای برای برون رفت از این وضعیت بحرانی حاکم بر امنیت جانی حیات وحش و کاهش اثرات بی آبی در این زیستگاه ارزشمند، انجام اقدامات کوتاه مدت تآمین آب دستی اجتناب ناپذیر است. همچنین بکارگیری تعداد بیشتری محیط بان برای جلوگیری از مهاجرت و گدار حیات وحش از مناطق امن و نزدیک شدن به باغات و مزارع داخل منطقه حفاظت شده ضروری است.

امیدوار بودیم حالا که تصمیم گیران و برنامه ریزان از این وضعیت نگران کننده و تهدیدآمیز در چنین زیستگاه های طبیعی کشور آگاهی پیدا کرده اند، شاهد تخصیص منابع مالی درخور در این حوزه خواهیم بود تا در حد ممکن از خسارات و صدمات ناگوار این پدیده در مناطق چهارگانه حفاظتی کم کنند، اما ناباورانه و با کمال حیرت همچنان شاهد همان بی مهری های گذشته و کم وزنی ملاحظات زیست محیطی در روند بودجه ریزی و تخصیص منابع اعتباری به حوزه محیط زیست و منابع طبیعی کشور بودیم تا یادمان نرود که همچنان پول به عنوان مهمترین تهدید تنوع زیستی در مناطق چهارگانه را به چالش گرفته است!

آیا این نشانه ی بی توجه ای و درک نادرست مسئولان از پایداری بوم شناختی و زیگونگی زیستی سرزمین مادری مان نیست که برای تامین آب و ساخت آبشخور حیات وحش در خطر چنین زیستگاه های طبیعی، تنها ۱۰ میلیون تومان سهم هر استان از محل منابع اعتباری خشکسالی گردد!؟

به راستی آیا می توان از چنین دستگاه بی بضاعتی به نام حفاظت محیط زیست انتظار پاسداری از مناطق چهارگانه حفاظتی و زیستمندان تحت مدیریتش را داشت؟

حرف آخر این است که؛ تا زمانیکه ملاحظات زیست محیطی در نظام بودجه ریزی کشور از چنین جایگاه ناشایست و کم ارزشی برخوردار باشد هرگز نباید امید به زنده ماندن گله های قوچ و میش وحشی و کل و بز مناطقی چون تنگ صیاد باشیم.

در همین رابطه:

فرار حیات وحش به باغ های اطراف تنگ صیاد

اختصاص اعتبار ویژه برای نجات حیات وحش تنگ صیاد

یک رخداد تلخ زیست محیطی در منطقه مشایخ چهارمحال و بختیاری !

سه شنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۳۹۰

چهره زشت آزمندی و ناآگاهی، این بار با حرکتی خطرناک از سوی صاحبان مرغداری ها در شکل آلوده نمودن یکی از ارزشمندترین رویشگاه های جنگلی سرزمین بختیاری نمایان گردیده است. گله مندی و گفته های مردم محلی در روستاهای مشایخ چهارمحال و بختیاری حکایت از تخلیه مرغ های تلف شده و مسموم برخی مرغداری ها در رویشگاه های جنگلی در جنب مناطق حفاظت شده هلن و سبزکوه دارد.

ماجرا از این قرار است که چندی پیش برخی مرغداری ها در اقدامی ناآگاهانه و مغایر با قوانین و اخلاق محیط زیستی ، شبانه و به دور از چشم مردم محلی تعداد زیادی مرغ تلف شده و مسموم را در مکانی دور دست با نام محلی«واروار منطقه گل سفید» تخلیه نموده اند و یکی از کم همتاترین رخدادهای تلخ زیست محیطی منطقه را رقم زده اند. بنابر گزارش های شاهدان محلی بیش از ۲۰ عقاب و دال به علت مسمومیت ناشی از خوردن لاشه های این مرغ های آلوده و مریض در اطراف مناطق حفاظت شده هلن و سبزکوه از بین رفته اند.

البته هنوز از سوی مقامات مسئول اظهار نظری در این خصوص صورت نگرفته، اما مدیرکل حفاظت محیط زیست استان در تماس تلفنی با نگارنده در واکنشی خوب و سزاوار قول پیگیری جدی موضوع و برخورد قاطعانه با مسببین این رخداد تلخ را داده اند.

در مواجه با چنین فجایع زیست محیطی پرسش های جدی زیادی می‌تواند مطرح شود:

– چرا باید برخی از مردم و صاحبان واحدهای تولیدی به جایی برسند که در اثر آزمندی و ناآگاهی چنین رفتارهای تهدید آمیزی را داشته باشند که هم منابع آبی، طبیعت و هم حیات جانوری و حتی انسانی را هدف قرار دهند؟

– به علت واقع شدن محل وقوع این فاجعه (منطقه گل سفید) در جنب دو منطقه حفاظت شده هلن و سبزکوه و همچنین و قوع آن در محدوده روستاهای پایلوت پروژه حفاظت از تنوع زیستی در سیمای حفاظتی زاگرس مرکزی، پرسش جدی تری مطرح می گردد که محیط بانان منطقه می بایستی با هوشیاری بیشتری به پاسداری از منطقه می پرداختند و با برقرای تعامل و ارتباطی نزدیکتر با مردم در کمترین زمان ممکن از بروز فاجعه مطلع می شده و اقدامات پاکسازی منطقه از مرغ های آلوده را انجام می دادند. و باز هم به همین دلیل موقعیت مکانی واقعه، آموزش و جلب مشارکت مردم محلی برای اطلاع رسانی و واکنش درست در مواجه با چنین رخدادهای تهدید آمیزی، از جمله حداقل انتظاراتی است که به نظر می رسد دستگاه های متولی مثل سازمان حفاظت محیط زیست و مجریان و دست اندرکاران پروژه حفاظت از تنوع زیستی زاگرس مرکزی توجه سزاوار و درخوری به آن نکرده اند!

– عدم نظارت لازم از سوی سازمان دامپزشکی بر بهداشت این واحدهای تولیدی و معدوم ساختن مرغ های تلف شده و مسموم در مکان های لاشه سوز و همچنین کم رنگ بودن نقش واحد بهداشت محیط شبکه بهداشت در اطراف سکونتگاه های انسانی نیز پرسش هایی را مطرح می سازد!

– حقیقت این است که ذخیره های ژنتیکی، جاذبه‌های طبیعی و جاذبه‌های تفرجی این منطقه، به هیچ‌وجه سزاوارِ این غفلت ها نیست. چرا که در این منطقه، بسیاری از پناهگاه‌ها و زیستگاه‌های حیات وحش، ظرفیت‌های گردشگری به همراه رویشگاه‌های گیاهی کم‌نظیر وجود دارد که توجه سزاوارتری را درخور است(منطقه حفاظت شده سبزکوه: در گستره ای کمتر از ۰۴/. درصد از خاک ایران، به طور متوسط حدود ۱۱ درصد از گونه‌های ارزشمند مهره‌دار کشور و ۴/۳ درصد از کل گونه‌های گیاهی کشور شناسایی شده‌اند که نشان می‌دهد هر هکتار از طبیعت سبز‌کوه از منظر ارزش‌های گیاهی، ۸۵ برابر و از منظر گونه های جانوری ۲۷۵ برابر ارزش متوسط هر هکتار طبیعت ایران را داراست)؛ آیا سزاوار است در این منطقه با وجود برخورداری از ضریب بالای حفاظتی «مناطق حفاظت شده هلن و سبزکوه» و حضور نهادهای بین المللی دست اندرکار «پروژه حفاظت از تنوع زیستی زاگرس مرکزی» با چنین رفتاری های خطرناک و طبیعت ستیزانه ای برخورد کنیم؟ ! چرا …

و اما؛ این ماجرای تلخ ابهامات زیادی دارد! امید که مسئولین محلی و استانی بتوانند بزودی این ابهامات را رفع کرده و عاملین برابر مقررات مجازات شوند تا سایر متخلفین در حوزه محیط زیست متوجه شوند که بایستی برای اعمال خلاف خود هزینه های هنگفتی پرداخت نمایند.

سومین یادداشت«مهار بیابان زایی»در طبیعت بختیاری

سه شنبه, ۱۴ دی, ۱۳۸۹

سومین یادداشتی که محمد درویش (نویسنده وبلاگ دربند مهار بیابان زایی) برای دیده بان طبیعت بختیاری فرستاده است تا منتشر شود؛ مربوط به ماجرای تلخ آن ببر سیبریایی است که قبل از آنکه این نگون بخت، مازندرانی شود در قفس های باغ وحش ارم تهران در اثر مدیریت جاهلانه سازمان حفاظت محیط زیست کشور به طرز رقت باری در گذشت!

واقعیت تلخی که مرگ ببر سیبریایی در باغ وحش ارم فریاد می زند! نمی زند؟

نزدیک به یک هفته است که همه جا سخن از مرگ یکی از دو ببر سیبریایی است که از سوی همسایه قدرتمند شمالی به ایران پیشکش شد تا بتوانند نسل پلنگ‌های قفقاز را به کمک پلنگ‌های ایرانی احیاء کنند. آن گونه که محمدباقر صدوق می‌گوید: هم‌اکنون آن دو قلاده پلنگ ایرانی دارند در هتلی پنج ستاره زندگی می‌کنند، اما وضعیت ببرهای روسی به شدت رقت‌بار است و ما نشان دادیم که دیگر نباید لقب بهترین مهمان‌نوازهای جهان را به ایرانی‌ها داد!

چرا که مرگ یکی از دو ببر وارداتی از سیبری روسیه، بار دیگر نشان داد که توان نرم‌افزاری و عملیاتی سازمان حفاظت محیط زیست در حوزه محیط جانوری و زیگونگی (تنوع زیستی) تا چه اندازه حقیر و و غیرقابل دفاع است.

در حقیقت، با مرگ یکی از دو ببر وارداتی از روسیه، آن هم در سی‌امین روز از آخرین ماه میلادی سال ۲۰۱۰؛ سالی که از سوی سازمان ملل متحد با عنوان سال جهانی گونه گونی (تنوع) زیستی نامگذاری شده بود، به همه نشان دادیم که به همان بدی که این سال را در ایران آغاز کردیم، توانستیم به پایان هم ببریم؛ بدون آن که هیچ برنامه مدون و قابل ارایه‌ای برای کنشگران محیط زیستی ایران در این سال داشته باشیم که بتوانیم از آن دفاع کنیم.

وقتی ما نمی‌توانیم از دو ببر مهمان حتا برای هشت ماه پذیرایی کنیم؛ آن هم در قفس، چگونه به خود جرأت داده و شعارهای بزرگ سرمی‌دهیم و از احیای شیر ارژن و ببر مازندران و وزغ کویری و یوز ایرانی و … سخن می‌گوییم؟ به راستی آیا تأکید بر این که این ببرها بیمار بوده اند یا نبوده اند، دفترچه سلامت داشته اند یا نداشته اند؛ مشمشه گرفته اند یا نگرفته اند و … اندکی از تلخی اصل داستان را کم می کند؟!

وقتی پلنگ‌های ما زیستگاهی بهتر از دکل‌های فشار قوی برق را برای زنده ماندن ندارند که انتخاب کنند و کاراکال‌ها را آنگونه ناجوانمردانه به قتل می‌رسانیم، چگونه در پی ورود شیر هندی و ببر روسی برای احیای نسل گربه سانان ایرانی برمی‌آییم؟

هرگز از یاد نمی‌برم که چگونه در اردیبهشت ماه سال جاری، محمد جواد محمدی زاده در هنگام ورود این دو ببر در سیمای دولتی ایران ظاهر شده و با افتخار اعلام کرد: از این به بعد باید نام ایران را در شمار ۱۴ کشوری در جهان برشمرد که ببر دارد! او حتا به ذهنش هم خطور نکرد که بیش از ۹۰ کشور جهان هم اکنون مانند ایران ببر دارند (یعنی در باغ وحش) و البته هرگز آنقدر شهامت نیافته‌اند که مانند عالی‌ترین مقام محیط زیست ایران به مردم شان بگویند: ما ببر داریم.

در نادانستگی محمدی‌زاده و مشاورین ارشدش همان بس که او اعلام کرد: ببر ماده چهار ماهه حامله است و تا کمتر از یک ماه دیگر، این مادر فداکار شاهد تولد نخستین فرزندش در خاک ایران هم خواهد بود. غافل از این که نه تنها این ببر حامله نبود و در شکمش توله‌ای را جاسازی نکرده بود؛ بلکه اصولاً کل دوران بارداری ببرها از ۱۰۰ روز تجاوز نمی کند.

همان‌طور که ملاحظه می‌شود، وقتی بضاعت علمی سازمان حفاظت محیط زیست چنین اندک و حقیر باشد که از ابتدایی‌ترین دانش لازم برای استقرار یک جاندار جدید در سرزمینش بهره‌مند نباشد، چگونه می‌توان انتظار داشت که روند فروافت کارایی سرزمین با چنین مدیریت جاهلانه‌ای اوج گرفته و مرمت یابد؟

آیا این شیوه عملکرد، نوعی عوام فریبی و کوته نظری نیست؟ وقتی همه می‌دانند که مهم‌ترین دلیل انقراض گربه سانان بزرگ ایران، ویرانی زیستگاه‌هاشان در شمال و غرب و دشت ارژن (استان فارس) بوده است و اصولاً امنیت لازم برای استقرار این گونه‌ها کاملاً از میان‌رفته و غذایی برای خوردن ندارند، چگونه به خود جرأت داده و از احیای این حیوانات، پیش از آبادانی زیستگاه‌شان سخن می‌گوییم؟

آیا امروز دنیا حق ندارد تا به ما بخندد؟ آیا طرف روسی که میزبان دو قلاده پلنگ اهدایی ماست و قرار بوده تا چهار قلاده ببر دیگر را هم در ادامه این پروژه به ما بدهد، اجازه ندارد تا خواهان استرداد ببر ماده شده و اعلام کند که شما لیاقت میزبانی از ببر سیبری را ندارید، در حالی که ما بهترین شرایط را برای پلنگ‌های شما در طبیعت فراهم کردیم؟

نگارنده خود، حدود چهار ماه پیش از نزدیک آن ببر مرحوم را در باغ وحش ارم تهران دید، در حالی که تکه‌ای بزرگ از ران الاغ را در برابرش انداخته بودند؛ اما او نه تنها به آن تکه گوشت بزرگ قرمز رنگ لب هم نمی زد، بلکه اصولاً در تمام مدت ۱۵ دقیقه‌ای که به تماشایش مشغول بودم، هیچ تکانی هم نخورد و فقط گاهی پلک می‌زد. توگویی در ماتمی بزرگ اسیر شده و به نشانه اعتراض به شرایط دشوار زیستنش اقدام به اعتصاب غذا کرده است.

شاید از این منظر بتوان کاری را که این ببر روسی انجام داد و فرجام اندوه بارش را با حرکت آن گاو مشهور اسپانیایی مقایسه کرد که چند ماه پیش و به نشانه اعتراض به مراسم گاوبازی، جان خود را از دست داد. آن گاو جانش را از دست داد تا مخالفان گاوبازی در جهان فشار بیشتری به دولت اسپانیا بیاورند تا این نمایش جنون‌آمیز را متوقف کند؛ همان گونه که این ببر روسی هم کوشید تا با سکوت دردناک و مرگ غم انگیزش، بکوشد تا آدم زمینی‌ها را از نگاهداری ببرها در قفس برای نمایش های سیاسی بازدارد و به آنها یادآوری کند که اخلاقیات را نباید در هیچ حوزه‌ای، به ویژه آنجا که با زندگی یک موجود زنده ارتباط برقرار می کند، نادیده بی‌انگاریم.

به هر حال، امیدوارم این رخداد تلخ سبب شود تا سازمان حفاظت محیط زیست ایران هر چه زودتر برای ارتقاء نرم‌افزاری و افزایش دانش فنی خود در حوزه زیگونگی حیات اقدام کرده و با تربیت و جذب متخصصانی کارآمد و به روز، بکوشد تا عملاً عقب ماندگی فاحش خود را در این حوزه جبران کند.

شاید در آن روز، دیگر هیچ مدیر سیاسی به خود جرأت ندهد تا در چنین حوزه‌های پیچیده و فنی‌ای، به راحتی سخنان و ادعاهایی را بازگو کند که تا مدت‌ها از آن سخنان به عنوان گاف‌هایی مضحک و لطیفه‌های تلخ در مجامع محیط زیستی جهان یاد کنند.

شعار جهانی سال ۲۰۱۱ ؛ جنگل ها برای مردم

شنبه, ۴ دی, ۱۳۸۹

در حالی به روزهای پایانی سال ۲۰۱۰ – سال جهانی تنوع زیستی – نزدیک می شویم که زیستمندان جانوری و گیاهی وطن روزگاران چندان خوشی را پشت سر نگذاشته اند. سالی که قرار بود دولت ها و نهادهای متولی محیط زیست آن ها، شیوه های مدیریتی خردمندانه و انعطاف پذیری را برگزینند تا روش های بهره برداری از هر سرزمین متناسب با توان اکولوژیکی آن سرزمین بنیان نهاده شود، سلامت و بقای جمعیت گونه های مختلف گیاهی و جانوری تضمین گردد و این روند سیری صعودی پیدا کند.

اما متأسفانه در این«سال جهانی تنوع زیستی» شاهد فاجعه بارترین رخدادهای انسان ساز در هر دو حوزه جانوری و گیاهی محیط زیست  بودیم. از آن پلنگ نگون بخت زخمی که برای فرار از دست شکارکشانی خطرناک بنام انسان، خود را به بالای دکل برق رسانده بود گرفته تا جنگل‌های شمال و غرب کشور که عمدتا” به خاطر امیال سودجویانه برخی نابخردان و طبیعت ستیزان بطور بی سابقه به آتش کشیده شدند. ماجرای تأسف آور تجاوز به موزه تاریخ طبیعی کشور(باغ گیاه‌شناسی نوشهر)، ظهور علائم بیابان زایی و خشکی دریاچه ارومیه، نابودی تالاب های بین المللی کشور، کاهش شدید ماهیان خاویاری در دریای مازندران، خشکی چاه ها و قنوات و قرار گرفتن در شرایط بحران آب، سدسازی های فاقد ارزیابی زیست محیطی و نابودی هزاران هکتار جنگل و برهم زدن رژیم اکولوژیکی رودخانه ها و مرگ هزاران جانور آبزی؛ و سرانجام آلودگی کم‌سابقه  هوا در پایتخت و چند شهر بزرگ کشور شواهدی است که نشان می‌دهد درختان و زیستمندان وطن سالی همراه با شادابی و سلامت را پشت سر نگذاشته اند.

با پایان یافتن«سال جهانی تنوع زیستی» مجمع عمومی سازمان ملل متحد سال ۲۰۱۱ را به عنوان«سال جهانی جنگل ها» معرفی کرده است. نقش غیرقابل انکار جنگل ها در ثبات اقلیم و محیط زیست و اینکه جنگل ها تأمین کننده سرپناه برای انسان ها و زیستگاه برای جانداران می باشند عمده ترین علل معرفی سال ۲۰۱۱ به عنوان«سال جهانی جنگل ها» بوده است. این نامگذاری به منظور ارتقاء سطح آگاهی‌های عمومی در ارتباط با مدیریت، حفاظت و توسعه پایدارجنگل‌ها صورت گرفته است. به منظور توجه دادن بیشتر به نقش و جایگاه مردم در مدیریت و حفاظت مشارکتی و توسعه پایدار جنگل‌ها، شعار«جنگل‌ها برای مردم» برای سال جهانی جنگل‌ها انتخاب شده است.

امید است در این سال؛ با ارتقائ جایگاه تشکیلاتی نهادهای متولی منابع طبیعی و محیط زیست کشور، تأمین تجهیزات سخت افزاری یگان های حفاظتی و ناوگان های اطفای حریق، همراهی و همکاری همه دستگاه های دست اندرکار امور  فرهنگی، آموزشی و اجتماعی و … برای ارتقای سطح آگاهی های عمومی جوامع محلی و جلب مشارکت جنگل نشینان و همچنین حمایت های ویژه قوای سه گانه کشور در همه زمینه های اعتباری، قانونی، حاکمیتی، قضایی و … شاهد رشد مدیریت و حفاظت مشارکتی محلی و توسعه پایدار جنگل های کشور باشیم و شادابی و پایداری سرزمین مادری و مردمانش سیری صعودی پیدا کند.

پی توشت:

ممنون از آقای عظیمی عزیز در کانون دوستداران محیط زیست دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی که زحمت ارسال لوگوی فارسی شده ی سال جهانی جنگل ها را کشیده اند؛

جاده هایی که تنوع زیستی موگویی را به شدت تهدید می کنند!

جمعه, ۱۶ مهر, ۱۳۸۹

   تداوم روند جاده سازی در جنگلهای بکر منطقه موگوئی، نگرانی بیشتر کارشناسان و دوستداران طبیعت در سرزمین بختیاری را به همراه داشته است. در حالی طول جاده های احداث شده در این جنگلهای بکر از مرز ۱۵۰ کیلومتر می گذرد که راه سازان قدرتمند! کمترین توجه ای به هشدارها و ممانعت های دستگاه های متولی جنگل و محیط زیست منطقه نداشته و بی مهابا به راه سازی های غیر کارشناسی خود در این منطقه بکر جنگلی زاگرس ادامه می دهند.

    منطقه موگویی بازفت از شهرستان کوهرنگ در چهار محال و بختیاری به عنوان یکی از ظرفیت های ارزشمند تنوع زیستی و ذخایر ژنتیکی زاگرس مرکزی محسوب شده و به علت عدم وجود جاده های دسترسی، تاکنون عبور و مرور کمتری در آن صورت گرفته و در مقایسه با خیلی از دیگر نقاط زاگرس، تقریبا” دست نخورده و بکر باقیمانده است.

   مقامات ارشد اجرایی استان به بهانه ی خیر خدمات رسانی به مناطق محروم و ایجاد زیرساخت های رفاهی – مثل برق، مخابرات و … _  به این مناطق توسعه نیافته، در طی  ۵ سال گذشته اقدام به صرف هزینه های زیادی در این منطقه نموده و بدون هرگونه مطالعه و ارزیابی لازم نظم طبیعی حاکم بر منطقه را بهم زده و جنگلها و تنوع زیستی این قطعه بکر از زاگرس را با تهدیدی جدی مواجه کرده اند. با انجام یک مطالعه چند منظوره و جامع می شد با صرف هزینه هایی کمتر، حدود ۳۰۰ خانوار ساکن در ۷ روستای پراکنده در جنگلهای این منطقه را تجمیع و ساماندهی نموده و زیرساخت های اشتغال زایی و برخورداری از امکانات رفاهی اولیه را برای آنها فراهم نمود. عمده خانوارهای ساکن در این روستاها به لحاظ شرایط کوهستانی منطقه فاقد زمین های کشاورزی مناسب و یا حرفه ای درآمدزا بودی و اغلب تحت پوشش کمیته امداد بوده و با پرورش تعداد اندکی بز، از کمینه های رفاهی حداقلی برخوردار می باشند.

ادامه مطلب»