بدون شک یکی از جامعترین و دقیقترین گزارشهای مستقلی که تاکنون در بارهی تاریخچهی ماجرای نقش بستن عکس یوزپلنگ ایرانی بر روی پیراهن بازیکنان تیم ملی فوتبال کشورمان در جام جهانی ۲۰۱۴ برزیل منتشر شده است، گزارشی است که در صفحه ۹ شماره ۵۶۱۶ مورخ ۲۰ فروردین ۱۳۹۳ روزنامه ایران منتشر شده است. متن کامل گزارش زهرا کشوری را میتوانید در زیر بخوانید:
چهکسانی یوز را به برزیل بردند؟
زهرا کشوری؛ آن روز که «محمد درویش»، معاون امروز مشارکتهای مردمی سازمان محیط زیست در قامت یک فعال محیط زیستی و در یک ایمیل جمعی از خبرنگاران حوزه میراث فرهنگی و محیط زیست خواست تا از ایده حک نقش یوز آسیایی روی پیراهن تیم ملی در بازیهای جام جهانی برزیل حمایت کنند، کمتر کسی حدس میزد پای آخرین بازمانده تیزپاترین گربهسان جهان به برزیل برسد.
ایدهای که توسط «آرش نورآقایی»، محقق و پژوهشگر میراث فرهنگی و گردشگری پیشنهاد شده بود اما در اوج ناباوری آخرین بازمانده یوز در تمام آسیا خیز برداشت و همه موانع را پشت سر گذاشت و همسفر تیم ملی در سال ۲۰۱۴ شد. مشارکت مردمی جواب داده بود و تحسین همگان را برانگیخته بود. «احمدعلی کیخا»، معاون آرام محیط طبیعی و تنوع زیستی سازمان محیط زیست هم در گفتوگو با روزنامه ایران مشارکت مردمی را پاشنه آشیل غیرقابل انکار حفاظت از محیط زیست میداند اما صحبتهای او باعث نمیشود تا این سؤال از سوی افکار عمومی پرسیده نشود که آیا سازمانها و دستگاههای مختلف قدر مشارکتهای مردمی را میدانند؟ به راستی حفظ این مشارکت چقدر برای آنها اهمیت دارد؟ در ماجرای رفتن یوز به جام جهانی با مشارکتهای مردمی چه معاملهای شد؟
یک علامت سؤال بزرگ
این سؤال را خبرنگار روزنامه ایران از محمدعلی کیخا هم پرسید. سؤالی که البته ناراحتی را به چهره او کشاند. پرسیدن چنین سؤالی از کیخا محصول شرایطی بود که رسانه ملی بعد از رونمایی از پیراهن تیم ملی به وجود آورد و البته سکوت محیط زیست به آنچه در برنامه پرطرفدار ۹۰گذشت. هرچند کیخا این سکوت را قبول ندارد و از روزنامه ایران گلهگذاری میکند. اما ماجرا از زمانی شروع شد که ایده حک نقش یوز روی پیراهن تیم ملی با کمک روزنامهها و خبرگزاریها جان گرفت و در میان مردم گسترش یافت.
کارگروه یوز با مشارکت بانیان طرح تشکیل و با نامهنگاریها قدمها برای رسیدن یوزها به جام جهانی ۲۰۱۴ برداشته شد. کارگروهی که سه عضو اصلی آن آرش نورآقایی، محمد درویش و هومن جوکار، مدیر پروژه بینالمللی یوز بود. سازمان محیط زیست، سازمان میراث فرهنگی، فدراسیون فوتبال و… هم به درخواستها لبیک گفتند. در همان گام نخست بانیان امر روی برنامه ۹۰ حساب بزرگی باز کردند. «عادل فردوسیپور» در برنامه خود از هر دری سخن میگفت و بارها با افکار عمومی همراه شده بود. بدون شک حمایت او از حضور یوز آسیایی در جام جهانی میتوانست به سرعت یوز ایرانی را به بالای جدول ببرد.
هدف آن بود تا وضع یوز ایرانی که روزگاری قلمرو ۴۹ کشور را در سیطره خود داشت، برای افکار عمومی جهانی بازگو شود. نگاه افکار عمومی داخلی کشور هم به سمت خوش خط و خالی که روی مرز انقراض رسیده بود، کشانده شود؛ ۵۰ یوز برای تمام آسیا. تیزپاترین گربهسانی که حالا قلمرواش به ایران محدود شده بود و همین مسأله باعث شده تا بسیاری به جای یوز آسیایی به آن نام یوز ایرانی بدهند اما فردوسیپور همه پنبهها را رشته کرد و نه تنها از پیراهن و طرح دفاع نکرد که حضور «سپ بلاتر» رئیس جهانی فیفا در میان محیط زیستیها را هم به نقد کشاند اما ماجرا به همین جا ختم نشد، زمانی که پیراهن تیم ملی در هتل المپیک رونمایی شد، همه منتظر واکنش فردوسیپور شدند. او بی شک این بار نمیتوانست از کنار ماجرا بیتفاوت بگذرد که ای کاش بیتفاوت میگذشت.
فردوسیپور در میان بهت همگان «محمدعلی اینانلو» مجری سرشناس رسانه ملی را به برنامهاش دعوت کرد تا او خود را ایدهپرداز حک نقش یوز روی پیراهن تیم ملی کند. اینانلو درست زمانی این حرفها را زد که حضور او در شاهرود و شکار قوچی که بعدها به پای برادرش نوشته شد، با واکنشهای تندی به او در فضای مجازی، رسانهها و روزنامهها منجر شده بود. وبسایت رسمی سازمان حفاظت محیطزیست نیز با تیتر «دستگیری بستگان یک چهره تلویزیونی در منطقه شکار ممنوع سمنان» خبر را تأیید کرده بود. اما رسانه ملی در اوج تعجب و در پربینندهترین برنامه صدا و سیما فرصت را به اینانلو داد تا او خود را ایدهپرداز حضور یوز در جام جهانی- که توسط گروهی و با تلاش شبانهروزی به سرانجام رسیده بود- اعلام کند. اینانلویی که در برنامه رونمایی از پیراهن تیم ملی در هتل المپیک حضور نداشت، غیبتی که البته او در همان برنامه تلویزیونی اعلام کرد که به دلیل سفر اتفاق افتاده است.
این درحالی بود که آرش نورآقایی همان شب و در هتل المپیک مجبور شد از جیب خود نزدیک به یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان بدهد تا مجریان برگزارکننده، تابلو یوز را در برنامه به نمایش درآورند اما آیا این پایان تلخ ماجرا بود؟ بدون شک خیر. آن شب که برنامه ۹۰ پخش شد، در شبکههای مجازی غوغایی به پا شد. کارگروه یوز در همان دقیقه اول پخش برنامه در یک یادداشتی اعلام کرد که دیگر در پروژه فعالیتی انجام نخواهد داد. یادداشتی که میتوانست به عنوان یک آسیب در فعالیتهای اجتماعی و مردمی باشد. فعالیتها و مشارکتهای مردمی که دولت یازدهم با توجه به شرایط امروز کشور روی آن حساب ویژهای باز کرده است. کاربران زیادی در اعتراض به عملکرد صدا و سیما نوشتند که آیا رسانه ملی نمیداند که با این رفتار و عملکرد چه ضربهای به پیکره مشارکتهای مردمی وارد میکند؟ مشارکتهای مردمی که در دولت یازدهم جان دوبارهای یافته بود و با توجه به شرایط تورم و تحریم کشور نیازی بیش از همیشه به آن وجود دارد.
به نام چه کسی، به کام چه کسی؟
این میان تیتر، جان کلام و خلاصه نگاه کسانی بود که آن شب عجیب شاهد برنامه فردوسیپور بودند. نتیجهگیری که میتواند یکی از آسیبهای جدی بیتوجهی به مشارکتهای مردمی باشد. فعالان حوزه میراث فرهنگی و محیط زیست در صدر اعتراضها قرار داشتند. اعتراضهایی که تفاسیر زیادی به دنبال داشت. دکتر ناصر کرمی، کارشناس گردشگری که اتفاقاً از دوستان نزدیک اینانلو و آرش نورآقایی است هم میگوید که از شنیدن حرفهای اینانلو در برنامه ۹۰ متعجب است: «لابد باید از او پرسید بر چه مبنایی چنین گفت.
به هر حال شکی نیست که اصل ایده از آرش بود و در برنشاندن آن «محمد درویش» و «هومن جوکار» بیش از بقیه نقش داشتند.» اما به نظر میرسد که متولیان امر باید به بقیه حرفهای کرمی توجه بیشتری داشته باشند: «عکس یوز رفت روی پیراهن تیم ملی. بعدش چی؟ این یک تبلیغ دولتی است یا مردمی؟ آنجا توی برزیل این را القا خواهد کرد که مسأله یوز برای دولت ایران خیلی جدی است یا برعکس آن؟ این نگاه میتواند ضربه کاری به مشارکتهای مردمی وارد کند اما با توجه به عملکرد رسانه ملی و… نباید انتظار رشد و گسترش چنین دیدگاهی را داشت؟ آیا مسئولانی که تا به امروز حتی یک تشکر خشک و خالی از بانیان امر که همان فعالان مردمی هستند، نکردهاند پاسخ این سؤال را چه میدهند؟ آیا مسئولان هیچ ترسی برای از دست دادن این پتانسیلها و نیروهای مردمی ندارند؟ اگر دارند، چرا هیچ گامی برنداشتند؟
«آرش نورآقایی» استعفای خود را هم در این ماجرا نوشت هرچند با صحبت سایر اعضای کارگروه همچنان به فعالیت خود در این حوزه ادامه میدهد اما آیا تمام کسانی که درگیر این ماجرا بودند هم به مشارکت خود ادامه میدهند. «نورآقایی»، رئیس کانون انجمنهای صنفی راهنمایان گردشگری سراسر کشور است و هر ساله در روز جهانی «راهنمای گردشگری» یک جمعیت قابل توجه از تورگردانان را به یکی از استانهای کشور میبرد. در اسفندماه گذشته، ۷۰۰ تورلیدر را در روز جهانی راهنمای گردشگری به کرمان برد تا توجه همگان را به وضع امروز ارگ بم- با شعار بم زنده است- جلب کند که حضور این گروه بازتاب جهانی پیدا کرد. ۷۰۰ نفری که تنها گروهی که او را در کارگروه یوز حمایت کردند، نبودند.
محمد درویش که بحق یکی از بهترین انتخابهای دکتر معصومه ابتکار در دور جدید ریاستش بر سازمان محیطزیست است هم آنقدر پتانسیل داشت که بتواند در وهله نخست گروه بسیاری را همراه ماجرا کند. او علاوه بر رسانهها، شبکهای از فعالان حوزه محیطزیست را هم در کنار خود داشت. او به همین دلیل معاون مشارکتهای مردمی سازمان محیط زیست شد. در نهایت یوز آنقدر در ذهن ایرانیها تکثیر شد تا مسجد سلیمانیها تصویر آن را در ورزشگاه شهر خود به تماشا بگذارند. تا این سؤال پیش بیاید که یوزپلنگ چه ربطی به جغرافیای مسجدسلیمان و خوزستان داشت؟ بدون شک هرگز یوزی در این بخش از کشور نه دیده شده و نه دیده میشود.
مدارس مختلف کشور هم به میدان آمدند. تابلوهایی که دانشآموزان ابتدایی از یوز ایرانی کشیده بودند در میان هنرمندان دست به دست گشت. هنرمندانی که حمایت خود را از حضور در جام جهانی اعلام کرده بودند و پژمان جمشیدی را به عنوان نماینده خود به پروژه یوز معرفی کردند. تلاش این گروه آنقدر قوی و تأثیرگذار بود که حتی یکی از سریالهای پرمخاطب تلویزیون در نوروز سال ۹۳ را هم درگیر ماجرا کرد. هرچند سازندگان «پایتخت» بی توجه به جغرافیای تحت سیطره یوز، مردی از سرزمین ببریعنی مازندران را به عنوان محیطبان یا شاید هم جنگلبان معرفی کردند اما، در نهایت یوز ایران آنقدر در ذهن همگان پررنگ شده بود که این سریال هم در میان اطلاعات غلط و درست خود بتواند گامی زیبا برای یوز ایرانی بردارد. هرچند در این برنامه و بازسازی مجدد مراسم رونمایی از پیراهن تیم ملی باز هم خبری از کارگروه و بانیان اصلی ماجرا نبود.
البته جای شکرش باقی است که اینانلو را هم در این مراسم دعوت نکرده بودند. در این سوی ماجرا هم معصومه ابتکار بدون شک آن قدم بزرگ را با دعوت سپ بلاتر برداشت. همان طور که او بعد از پخش سریال «پایتخت» در نامهای از مدیر شبکه سه و عوامل سریال «پایتخت» تشکر کرد. تشکری که بحق، بجا و لازم بود، اما این تشکر باز هم این سؤال را در ذهن افکار عمومی به وجود آورد که چرا سازمان از بانیان اصلی ماجرا تشکر نمیکند تا شفافسازی شود؟ کیخا در پاسخ به سؤال روزنامه ایران مبنی بر این که چرا سازمان محیط زیست هیچ اعتراضی به قلب ماجرا نکرد، میگوید: «همه میدانند که واقعاً چه کسانی یوز را به برزیل بردند.» اما آیا این پاسخ کافی بود؟
«مجید فدایی»، مدیر روابط عمومی سازمان محیط زیست کشور هم به ایران میگوید که هم او و هم هومن جوکار با عادل فردوسیپور چند بار صحبت کردهاند تا فرصتی برای حضور نورآقایی در برنامه ۹۰ و توضیح درباره اصل ماجرا و حقیقت امر مهیا شود اما تلاشها و رایزنیها به نتیجه نرسید. حتی فردوسیپور موافقت ضمنی را با حضور یکی از اعضای کارگروه اعلام میکند اما پشت پرده چیز دیگری در جریان بود که در نهایت این فرصت را از بخش مردمی و اصلی ماجرا گرفت. این درحالی بود که اینانلو بعد از چند روز دوباره در یک گفتوگوی تلفنی با برنامه «ورزش و مردم» ادعاهای خود را تکرار کرد.
مشارکت مردمی
مشارکتهای مردمی در کشور ما یک معنی بومی و غیر واقعی پیدا کرده است. برای مثال مشارکت مردمی در حفظ جنگلهای ما میشود جنگلنشینی که خود حق قطع حتی یک درخت را ندارد اما هر روز شاهد حضور قطع درختان و جنگلتراشی توسط افراد ذینفوذ است. کافی است سری به روستای «قرن آباد» در نزدیکی شهر گرگان بزنید. این تنها یک مثال از هزاران مثالی است که در بن جنگلهای کشور تیشه به ریشه درختان کهن میزنند. انتخاب منطقه و محله با خودتان. مشارکت مردمی در کشور ما میشود ساخت سدی مثل سد «گتوند» که نه تنها سودی به کشاورزی منطقه نرساند که آب دریاچه کارون را شورتر از گذشته کرد و حالا مسئولان ماندهاند که با یکی از افتخارات دولت گذشته چه کنند؟ نه میتوانند آب آن را پشت سد نگهدارند و نه میتوانند آب شور آن را در زمینهای کشاورزی رها کنند، اما مشارکت مردمی در این ماجرا. ساکنین۱۱ روستای پشت سد هم آواره شهرها هستند تا جمعیت حاشیهنشینهایی که نه کاری دارند نه شغلی افزایش پیدا کند.
تلاش بخش بسیار زیادی از آنها برای گرفتن حق زمین کشاورزی و خانه و کاشانهشان هم تا به امروز به هیچ جا نرسیده است. مشارکت مردمی در ایران میشود دامداران که دامهای خود را برای صیانت از جنگلها و مراتع از منطقه خارج میکنند اما خودشان رها میشوند و هیچ یک از وعدههایی که برای استقرار مجدد آنها و اعطای تسهیلات داده شده، محقق نمیشود. مشارکت مردمی در کشورهای دیگر برای مثال ترکیه اما جور دیگر است. یکی از کارشناسان منابع طبیعی در گفتوگو با روزنامه ایران میگوید: «در کشور ترکیه برای مثال ۵۰۰ هکتار زمین را به کشاورز واگذار میکنند، اجازه میدهند در ۲۰۰ هکتارش باغداری کند به شرطی که از ۳۰۰ هکتار جنگل مثل چشمهای خود مواظبت کنند.»
به گفته او، برای همین است که به فاصله یک مرز، ایران خشک میشود اما ترکیه هر روز سبز. یک بخش دیگر ماجرا در کشور ما شهرنشینهایی هستند که میدانند تبدیل بقیه کشور به شهرهای سنگی و سیمانی به مرگ جامعه منجر خواهد شد. بنابراین انجمنی را تشکیل میدهند تا گامی برای حفاظت از محیط زیست بردارند اما رسانه ملی فرصت را در اختیار کس دیگری میگذارد تا همه تلاشها به نام او زده شود؟ افکار عمومی میپرسند آیا مصادره پدیدهای همچون مشارکت مردمی در ماجرای یوز، باعث نمیشود تا پتانسیل مردمی و نیروهای مردمی به خطر بیفتد؟
چرا سازمان صدا و سیما چنین هزینهای را متقبل میشود و دو برنامه پربیننده را در اختیار یک مجری میگذارد اما همین شرایط را برای تیمی که با سرمایه و هزینه خود یوز را به برزیل برده، به وجود نمیآورد. آن هم در زمانی که کشور بیش از هر زمانی نیازمند مشارکتهای مردمی است. دولت برای حذف داوطلبانه یارانهها دست یاری به سوی ملت دراز کرده است. بخش بسیار بزرگی از هنرمندان اعلام کردهاند به نفع محیطزیست از یارانه خود خواهند گذشت.
سؤال اینجاست که این حجم از مخاطب که شاهد تلاشهای شبانهروزی یک گروه بودند با این عملکرد رسانه ملی و البته بیتوجهی سایر دستگاهها چه پیامی دریافت خواهند کرد؟ آن هم در زمانی که کشور برای گذر از گردنههای پرماجرا نیاز مبرمی به همکاری و همیاری مردم دارد. بدون شک آسیبشناسی این ماجرا میتواند نکات بسیار ریز و هشدار دهنده را مشخص کند و آژیر قرمز را قبل از وقوع حادثه به صدا درآورد. حداقل کاری که سازمان حفاظت از محیطزیست هم میتواند بکند، تقدیر کوچکی از کارگروه یوز ایرانی است. تقدیری که احمدعلی کیخا قول آن را به روزنامه ایران داده است.