هفتمین یادداشت«مهاربیابان زایی»در طبیعت بختیاری
در هفتمین یادداشتی که محمد درویش (نویسنده وبلاگ دربند مهار بیابان زایی) برای دیده بان طبیعت بختیاری فرستاده است تا منتشر شود؛ خردمندانه به آثار شاخص جمعیت در سنجش پایداری سرزمین پرداخته شده است.
در این نوشتار هرچند افزایش شمار انسان ها، به خودی خود عاملی تهدیدکننده و تحدیدکننده برای پایداری زیست و برخورداری از کمینه فضای مورد نیاز زندگی محسوب میشود، اما آنچه که به نظر نویسنده، به مراتب خطری بیشتر، آنی تر و بزرگ تر از افزایش شمار فیزیکی انسان ها برای پایداری حیات در کره خاک دارد، همانا روح آزمندی و نابخردی حاکم بر مدیریت سرزمین و نگاه طلبکارانه و سلوک سلطهجویانه، مسئولیتگریزانه و منفعت طلبانه افراطی بشر به مواهب طبیعی می باشد که نهایتا” به مدیریتی ناسازگار با قوانین طبیعی منجر شده و می تواند به مراتب عقوبتی مهلکتر از افزایش عددی شمار آدمها را در هر زیست بومی به همراه داشته باشد. محمد درویش بر این باور است که شاهد این مدعا را میتوان در کشورهایی نظیر ایران بیشتر از هر کشور دیگری لمس و مشاهده کرد؛ کشوری که سرانه شمار جمعیت آن در واحد سطح از سه چهارم کشورهای جهان کمتر است و منابع در اختیار آن هم از سه چهارم کشورهای جهان بیشتر است، اما در بسیاری از شاخص های معرف پایداری سرزمین، در شمار یک چهارم پایین جدول مربوطه قرار دارد.
محمد درویش:
جمعیت؛ مؤلفهای که بر پایداری میافزاید یا از آن میکاهد؟
هفته گذشته در جریان برگزاری هفتاد و یکمین نشست کمیته محیط زیست و توسعه پایدار سازمان تحقیقات، آموزش و ترویج کشاورزی، دکتر فرزام پوراصغر، کارشناس مرکز ملی آمایش سرزمین معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی ریاست جمهوری به ایراد سخن پرداخت و کوشید تا به شرح روشی برای انتخاب مؤثرترین شاخصها و معیارهای مورد نیاز در سنجش پایداری سرزمین بپردازد.
پوراصغر در این ارایه، دست کم در دو جا به شاخصهای جمعیتی، نظیر تراکم حیاتی (نسبت جمعیت به مساحت اراضی تحت کشت سالانه) و تراکم نسبی جمعیت اشاره کرد و از آن به عنوان شاخصهایی که نسبت مستقیم با کاهش پایداری سرزمین دارد، نام برد.
به دیگر سخن، یکی از کارشناسان باسابقه در معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی ریاست جمهوری، آشکارا بر این دانستگی تأکید داشت که افزایش شمار آدمها در هر سکونتگاهی میتواند به نمادی بازدارنده برای دستیابی به پایداری و رفاه بیانجامد؛ موضوعی که البته واقعیت جدیدی نیست و تقریباً اغلب قریب به اتفاق تحلیلگران مسایل جمعیتی و بومشناختی در بسیاری از کشورهای در حال توسعه از جمله ایران آن را بارها مورد تأکید و تأیید قرار دادهاند. منتها موضوع از آنجا میتوانست حایز اهمیت باشد که پوراصغر، پژوهشگری تصمیمساز و شاغل در نهادی است که علیالقاعده باید بیشترین خدمات علمی و فنی راهبردی و ستادههای منتج از آنها را در اختیار رییس دولت و مشاورین ارشدش قرار دهد. در حالی که ملاحظه میشود، رییس جمهور ظاهراً در سخنان و برنامههای دولت متبوعش، نهتنها بر بنیاد این آموزه حرکت نمیکند، بلکه آشکارا چنین محدودیتی برای رشد جمعیت در ایران را نمیپذیرد.
چنین بود که نگارنده تصمیم گرفت تا ماجرای اسرارآمیز این ستیز ناسازهها (پارادوکس) را از فرزام پوراصغر در انتهای سخنرانیاش جویا شود؛ این که مگر معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی (یا همان سازمان مدیریت و برنامهریزی سابق) مهمترین بازوی مشورتی رییسجمهور نیست؟ و مگر نباید که ردپای آموزهها و یافتههای مطالعاتی و پژوهشی این نهاد برنامهریز و کلان کشور را بتوان در سخنان عالیترین مقام جمهور کشور رهگیری کرد؟ پس چرا با این وجود، در حالی که این معاونت پیوسته در گزارشهای مختلف و از زبان تحلیلگران نخبهاش از خطر افزایش جمعیت به عنوان یک عامل ناپایدارکننده سرزمین یاد میکند، دکتر احمدینژاد پیوسته سیاستهای انقباضی را در مهار رشد جمعیت نفی کرده و آن را توطئهی دشمنان ملت و کشور ایران مینامد؟ پرسش این است که به راستی منابع اطلاعاتی آقای رییس جمهور چیست؟
در پاسخ، پوراصغر پس از تأملی معنادار گفت: درست است که با تولد هر انسان، دهان جدیدی اضافه شده و اصطلاحاً نرخ مصرف افزایش خواهد یافت؛ منتها نباید فراموش کنیم که هر انسان تازه متولد شده، علاوه بر دهان، بازو و مغز هم دارد و چه بسا بتواند با مددگرفتن از تواناییهای نرمافزاریاش به افزایش تولید در واحد سطح کمک کند. از طرفی الان در کشورهای اروپایی، سیاستهای تشویقی برای افزایش رشد جمعیت از طرف دولتها شدیداً اعمال و حمایت میشود.
آنچه که این کارشناس مرکز ملی آمایش سرزمین در مقام پاسخ ارایه داد، البته غلط نیستند، هرچند که دقیق هم نیست! هست؟
زیرا اولاً در آن کشورهای اروپایی مورد اشاره، سالهاست که رشد جمعیت عملاً صفر یا منفی شده و نه مانند جامعه ایران که یکی از جوانترین جوامع جهان به شمار میرود و در کمربند خشک جهان زندگی میکند نه در عرض ۶۰ درجه شمالی یا کمربند مطلوب اقلیمی کره زمین. درثانی، با فرض درست بودن این نظریه، ناسازهی اصلی این است که چرا این تحلیلها در ارایه روشها، ساخت ماتریسها و معرفی شاخصهای پیشنهادی آن معاونت راهبردی، عملاً به کار گرفته نمیشود؟ و چرا در روشهای ارایه شده همچنان این افزایش جمعیت است که به فزونی ناپایداری سرزمین کمک میکند و نه برعکس؟!
پیشتر هم البته نگارنده در یک یادداشت دیگر با عنوان: “جمعیت ایران در آستانه ورود به دو مرز!” و از منظر ملاحظات و تنگناهای مرتبط با سرانه آب قابل دسترس کشور، به موضوع پرداخته و تأکید کرده بود که کوبیدن بر طبل افزایش جمعیت در ایران میتواند به بزرگترین بحران کاهندهی توسعه و تشدیدکننده ناپایداری کشور شتاب بخشد و ایران را به مرحله تنش آبی فروبرد.
عموم جمعیتشناسان و بومشناسان هم با توجه به دو مفهوم اورشوت (overshoot) و ردپای اکولوژیک بر این گمان تأکید دارند که زمین کنونی ما، از سال ۱۹۸۰ به این سو، بالانس تولیدی خود را از دست داده و هماکنون کار به جایی رسیده که مجموع تولید کره زمین در ماه سپتامبر به پایان میرسد (مرز اور شوت).
چنین است که به نظر میرسد یا معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی رییس جمهور باید بتواند عالیترین مقام اجرایی کشور را با آموزهها و یافتههای علمیاش همآهنگ سازد و یا خود، هماهنگ با منویات ریاست جمهوری، شاخصها و معیارهای پایداری سرزمین را در ماتریسهایی ارایه شدهاش تغییر دهد.
راست آن است، محیطی که در آن زیست میکنیم، منبعی است کمیاب که نشاط، تفریح و شادی را در بخش مصرف عرضه میکند. دلیل برخورداری محیط زیست از صفت «کمیابی» را هم باید در کیفیت منحصر به فرد و درجه خلوص تمامی منابع موجود در آن دانست. آب و هوای پاک، چشم اندازهای ناهمتا، آبشارهای دیدنی، گردشگاههای طبیعی، طنینهای شنیداری هوش ربا و… در شمار کالاهای زیست محیطی جای میگیرند که منبع اصلی تامین و عرضه نشاط، شادابی و آرامش موجودات زنده، به ویژه انسان محسوب شده و کیفیت برخورداری از آنها، شناسهای است که عیار رفاه جامعه را نشان داده و محک می زند؛ شناسهای که در هنگام محدودیت منابع و رشد مصرف، اثر خود را به خوبی آشکار می کند. چه، در جهانی با منابع نامحدود میتوان به درستی انتظار داشت انتخابی که یک فرد یا جامعه انجام میدهد، کاملاً عاری از مشکل و بازخوردهای دردسرآفرین باشد، اما مشکل دقیقاً از آنجا آغاز میشود که چنین جهانی تنها در عالم خیال است که عینیت مییابد و به مجرد گام نهادن در سرای واقعی، محدودیت منابع، نخستین حقیقتی است که ناگزیر از پذیرش آن هستیم. از این رو، ناگزیر هر انتخابی، هزینه خاص خود را طلب میکند؛ هزینهای که در علم اقتصاد از آن با عنوان «هزینه فرصت» یاد میکنند و باید اعتراف کرد که قدر مطلق این هزینه با افزایش حسابی شمار انسانها، به شیوهای هندسی و تصاعدی در حال افزایش است.
در این میان، آنچه که حتی نگران کننده تر به نظر میرسد، وجود برخی باورها و انگارههای ایدئولوژیک است که به طبع آزمند آدمی مجوزی مقبول برای درازدستی های بیشتر به زیست بوم میدهد. به عنوان مثال، کافی است به اصل هشتم از منشور ۳۲ ماده ای باروخ اسپینوزا (۱۶۷۷-۱۶۳۲ میلادی) بنگریم که از قضا نام آن را «شرط زندگی بافضیلت» نهاده است. وی میگوید؛ «ما مختاریم هرچیزی را در طبیعت بد می شماریم، یا مانعی برای بقای خود و تنعم از یک زندگی عقلانی می دانیم، به هر طریقی که در نظر ما موثرتر است، از خود دور سازیم و محققاً هر کس به موجب عالی ترین حق طبیعت، مجاز است به کاری دست زند که آن را به نفع خود می داند.» متاسفانه رواج چنین پندارهایی در طول سه سده گذشته راه را بر گستاخی بشر در چپاول روزافزون سرمایه های طبیعی هموار کرد.
فرازنای کلام آن که هرچند افزایش شمار انسان ها، به خودی خود عاملی تهدیدکننده و تحدیدکننده برای پایداری زیست و برخورداری از کمینه فضای مورد نیاز زندگی محسوب میشود، اما آنچه که به نظر میرسد، به مراتب خطری بیشتر، آنی تر و بزرگ تر از افزایش شمار فیزیکی انسان ها برای پایداری حیات در کره خاک دارد، همانا روح آزمندی و نابخردی حاکم بر مدیریت سرزمین و نگاه طلبکارانه و سلوک سلطهجویانه، مسئولیتگریزانه و منفعت طلبانه افراطی بشر به مواهب طبیعی باشد. شاهد این مدعا را میتوان در کشورهایی نظیر ایران بیشتر از هر کشور دیگری لمس و مشاهده کرد؛ کشوری که سرانه شمار جمعیت آن در واحد سطح از سه چهارم کشورهای جهان کمتر است و منابع در اختیار آن هم از سه چهارم کشورهای جهان بیشتر است، اما در بسیاری از شاخص های معرف پایداری سرزمین، در شمار یک چهارم پایین جدول مربوطه قرار دارد، مرگ شتابان پارک های ملی کشور در خجیر، سرخه حصار، گلستان، نایبند، عقب نشینی تالاب ها به سوی نقطه صفر، فزونی نرخ جابه جایی خاک تا آستانه پنج میلیارد تن در سال، در خطر انقراض قرار گرفتن بیش از دوهزار گونه گیاهی و جانوری ارزشمند ایران زمین، تراز منفی بیش از شش میلیارد متر مکعب در سال برای سفره های آب زیرزمینی کشور و فرونشستهای پیامد آن و ده ها و ده ها مورد نظیر آن نشان می دهد که خطر مدیریت ناسازگار با قوانین طبیعی، می تواند به مراتب عقوبتی مهلکتر از افزایش عددی شمار آدمها به همراه داشته باشد.
javad گفته است:
۲۱ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۲۱:۴۷
جناب اقای درویش چرا مطالبتان حال و هوای سابق را ندارد ؟ این گمان ان شاالله به دور باشد اما حس خواندن آن وجود ندارد که ممکن تحت تاثیر عوامل مختلفی باشد.
امير سررشته داري گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۰۰:۰۳
محمد جان نمی دانم چگونه و چرا این فلات نشینان پارسی به این زیبایی همه چیز را توجیه می کنند. من و تو هم اینگونه ایم؟
اشکار گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۰۱:۰۹
آقا جواد
آخه حالی به ادم میمونه ؟ نه والله ! احوالی به آدم میمونه ؟ نه به الله!!
جناب سررشته داری چرا خداوندگار باری تعالی این فلات ایران را درست وسط قاره سبز یعنی اروپا نکاشت ؟
الان بجای اینکه همسایه ما آلما و ایتالیا باشد با افغانستان و عراق عزیز!!!!!!!!!!! دمخور شده ایم
جناب سررشته داری ، هومان خان تند ، زود ، سریع خاطره خودتان را از روز ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ بگوئید.
خان بزرگ دانش ، چه خبر؟
اشکار گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۰۱:۱۹
منتها نباید فراموش کنیم که هر انسان تازه متولد شده، علاوه بر دهان، بازو و مغز هم دارد
چه بسا بتواند با مددگرفتن از تواناییهای نرمافزاریاش به افزایش تولید در واحد سطح کمک کند.
… ببخشید آقای دکتر پس این شصت هزار مهندس کشاورزی بیکار ما برگ گل محمدی هستند زاد و ولد مورد نظر شما هم مانند تولیدی های وازده و درهم و انبوه دانشگاه های ما است.
همه جور بیکار دیده بودیم بجز فارغ اتحصیل بیکار رشته نفت انهم در کشوری نفت خیز.
این تازه متولدشدگان ایرانی بجز دهان و دست و مغز جناب آقای دکتر اعضا و جوارح تناسلی هم دارند که از قضا در بیشتر موارد از دست و عقل آنها بهتر کار می کند.
در ایران غده پروستات استهلاک بیشتری از غده هیپوفیز دارد که در دنیا نمونه است
miri گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۰۳:۳۷
سلام . مسئله ای را جناب درویش مطرح نموده اند که به راحتی نمی توان از کنار آن گذشت و باید آن را در پارامتر های متفاوت بررسی کرد . به همین دلیل من مجبورم کمیت طولانی تری را برای کامنت خودم در نظر بگیرم . از این بابت از همه سروران خویش یعنی خوانندگان این وبلاگ پوزش می طلبم . در شرایط حاضر که جمعیت ایران ” جمعیت جوان ” است . نگرانیهای شما جناب درویش کاملا قابل فهم است و خرد ایجاب می کند به مورد افزایش جمعیت به مثابه تهدید و تحدید کننده توسعه پایدار نگریسته شود بنا بر این اول از دید یک مخالف رشد جمعیت به مسئله نگاه میکنیم .
البته دوستان توجه داشته باشند در تمامی این چند دیدگاه توسعه با پارامتر جمعیت سنجیده می شود نه با پارامتر دیگری .
دیدگاه اول : رشد مصرف که طبیعتا فرایند رشد جمعیت است .این یک دید جهانشمول می باشد ، ولی ما می توانیم آن را در محدوده فقط ” ایران ” نیز در نظر بگیریم .
شمارش معکوس*
زمین یک سیستم متناهی است. وقتی قضیه را به این صورت بیان کنیم مسئله روشن به نظر می آید. اما معیارهای سنجش بشری چنان از مقیاس های فراگیر کره خاک متمایز است که در زندگی روزمره به سادگی از کنار این واقعیت گذشته ایم. تفاوت [دو سنجش] آنقدر زیاد است که همواره بی هیچ حساب و کتابی از منابعی که گمان برده ایم اگر پایان ناپذیر هم نباشند، دست کم بسیار سرشارند ، برداشت کرده ایم. اگر روزگار درازی آن بخش از نظام زیستی (اکو سیستم) زمین که بشر بهره برداری کرده، در مقایسه با منابعی که در دسترس بوده است، ناچیز قلمداد شده، اکنون باید پذیرفت که به دنبال بیش از پنجاه سال رشدی با ضریب نمائی (اکسپونانسیل)، کنش بشری از این پس به رقابت با نیروهای برخاسته از طبیعت پرداخته است. یکی از روشهای اندازه گیری این کنش، تامل در میزان انرژی ای است که مصرف می کند. از نظر فیزیک دانان، انرژی هر سیستم نمایانگر قابلیت آن سیستم برای تغییر وضعیت سیستم های دیگری است که با آنها تعامل دارد.
رشدی با ضریب نمائی، ناگزیر بسیار زودتر از آنچه گمان میرود با نابودی منابعی که در محیط زیست وجود دارد، مواجه خواهد شد. باکتری هائی را در نظر بگیریم که درون جعبه ای کشت شده اند. این موجودات با تقسیم خود تولید مثل می کنند و تعداد شان در مدت زمانی متغیر دو برابر می شود. مثلا فرض کنیم که این مدت زمانی از بیست دقیقه بیشتر نباشد.
مجسم کنیم که نسل های متوالی یگانه باکتری ای که در نیمروزی در محل کشت نهاده شده است در نیمه شب جعبه را از خود اشباع کنند. در این فاصله زمانی، تعداد باکتری ها ۶٨ میلیارد برابر شده است. چه وقت جعبه تا نیمه پر شده بود؟ در ساعت ۲۳ و ۴۰ دقیقه. اگر ما به جای یکی از همین باکتری ها بودیم، از چه لحظه ای در می یافتیم که به زودی جائی باقی نخواهد ماند؟ سر ساعت ۲۲، وقتی که جمعیت باکتری ها هنوز بیش از ۵∕۱ در صد حجم جعبه را اشغال نکرده، از پیش بینی فاجعه ای که در راه است عاجزیم. فرض کنیم که در ساعت ۲۳ و ۲۰ دقیقه، یک باکتری بسیار دوراندیش از وضعی که در پیش است ، نگران شود. این موجود با بسیج همه توانائی ها برنامه ای پژوهشی برای یافتن فضاهای تازه به راه می اندازد. در ساعت ۲۳ و ۴۰ دقیقه، سه جعبه تازه را کشف می کند که ظرفیت حاضر را به چهار برابر افزایش می دهد! این رشد منابع هرچند چشم گیر به نظر آید اما آرامش خاطری که بیش از ۴۰ دقیقه بپاید فراهم نمی آورد: باکتری ها چهل دقیقه بعد از نیمه شب در ازدحام جمعیت خویش خفه خواهند شد.
با نرخ رشد کنونی، زمان دوبرابر شدن مصرف جهانی انرژی نزدیک به پنجاه سال است. بحرانی که پیش رو است و هم اینک نخستین نشانه های آن آشکار شده است، چیزی جز تجلی رشدی با ضریب نمائی در محیط زیستی متناهی نیست. آیا می توان برآوردی از مدت زمانی که در این معادله نهفته است به دست داد؟ محاسبه زمان دو برابر شدن مصرف، نخستین کوشش است. طریق دیگر برای پرداختن به این مهم محاسبه نسبت رقم تخمینی ذخایر مشخص به مصرف جاری سالانه آنهاست. حاصل چنین کسری حد بالای زمان واقعی ته کشیدن منبع مورد نظر است. چنین محاسبه ای تلویحا بر فرض ثبات مصرف استوار است، فرضی که درست بودن آن هنوز به اثبات نرسیده است. برحسب اینکه ذخایر محرز شده یا ذخایر غائی را در نظر بگیریم، زمان تمام شدن ذخایر نفت، گاز طبیعی، و اورانیم از ۴۰ تا ١۲۰ سال در نوسان است؛ وضعیت ذغال سنگ مساعدتر است: از ۲۲۰ تا ٨۵۰ سال (١). از لحاظ سوخت های فسیلی، نیمه شب در راه است.
چه امکاناتی برای طولانی کردن زمان شمارش معکوس وجود دارد؟ نخستین امکان، که معقول هم به نظر می رسد، برگزیدن آهنگی آرامتر در تدابیر توسعه، گزینش توسعه صفر یا حتی توسعه منفی** است. چاره ای جز تمسک به چنین اقدامی نیست، حتی اگر در وضعیتی که تقاضا برای انرژی اینهمه شدید است عملی کردن آن در مقیاسی جهانی بسیار دشوار بنماید. هر گامی که در این جهت برداشته شود این حسن را دارد که زمان تهی شدن ناگزیر منابع فسیلی را اندکی به عقب اندازد. از سوی دیگر، با استفاده از توان تابش خورشید، انرژی باد، انرژی زمین گرمائی، انرژی آبی (هیدرولیک)، انرژی گروه زیستی موجودات (بیو مس)، انرژی کشندگی مدها، انرژی امواج و گرمای دریاها نیز می توان آهنگ مصرف سوخت های فسیلی را کندتر کرد. با این همه، اگر انرژی خورشیدی را به کنار بگذاریم، توان جمعی همه منابع دیگر انرژی بازیافتنی هرگز افزون بر چند برابر آنچه امروزه مصرف می شود نخواهد بود. اگر رشد مصرف در سرتاسر کره زمین با آهنگ کنونی ادامه یابد، زمانی خواهد رسید که برداشت انرژی، از ظرفیت نوزائی این منابع درگذرد. قابلیت فعلی این منابع، لاجرم حدی را برای رشد مصرف انرژی بشر تحمیل می کند : البته با برتری بی چون و چرا نسبت به جعبه باکتری ها و نیز انرژی های فسیلی، زیرا ذخایر این نوع انرژی ها بازیافتنی است.
در عوض، توانی که کره زمین از خورشید می گیرد ١۳٫۰۰۰ بار از کل مصرف بشر بیشتر است. خورشید می درخشد چون گرم است. دمای خورشید در سطح آن ۶٫۰۰۰ درجه سانتیگراد است. در اندکی بیش از یک میلیونیم ثانیه، خورشید همانقدر انرژی می تابد که بشر در مدت یک سال می تواند تولید کند (٢).
بدین قرار، خورشید که ۵∕۴ میلیارد سال است که می درخشد و در آینده ای کم و بیش به همین درازا همچنان خواهد درخشید، به سنجش بشری ظاهرا منبع نامتناهی انرژی است. اگر خورشید توانسته است دیر زمانی با شدتی بی وقفه فروزان باشد از آنرو است که انرژی خود را از قلب هسته اتم ها می جوید. در نواحی مرکزی کره خورشید، که از همه جا افروخته تر است، واکنش های همجوشی گرما هسته ای با تبدیل چهار هسته هیدروژن به یک هسته هلیوم انرژی گسیل می کنند. دریافت حتی بخش بسیار کوچکی از این انرژی، شاخص زمانی [پایان پذیری منابع زمینی] را بکلی دگرگون خواهد کرد. چگونه می توان به چنین قابلیتی رسید؟ علاوه بر روش های سنتی (گیرنده های خورشیدی فتوولتائی*** یا گرمائی)، دو پروژه بلند پروازانه به پوئیدن راهی که باید پیمود پرداخته اند. نخستین آنها طرح ساختن برج غول آسای خورشیدی است، که اینک مرحله آزمایشی خود را طی میکند. دومین پروژه، که هنوز در دست پژوهش است، قرار دادن یک ایستگاه خورشیدی در مدار زمین است.
شاید تا پیش از سال ٢۰۰٨، بلندترین ساختاری که بشر توانسته است تا به امروز بنا کند در سرزمین دورافتاده (۳) استرالیا قدم به عرصه وجود بگذارد. شرکت استرالیائی ماموریت زیست بومی در نطر دارد که در آن جا برجی خورشیدی به ارتفاع بیش از یک کیلومتر برافرازد که ظرفیت تولید ٢۰۰ مگا وات برق را داشته باشد (۴). جزئی از این ساختار صفحه ای است با وسعتی نزدیک به پهنه یک زمین بازی فوتبال که در مرکز دایره ای شیشه ای به شعاع ۷ کیلومتر قرار خواهد گرفت. طرز کار آن ساده است. تابش خورشید، هوای زیر سقف شیشه ای را گرما می بخشد. شیب سقف چنان است که هوای گرم به سمت برج صعود می کند و از آنجا به لوله هائی برای چرخاندن توربین هائی که شبانه روز الکتریسیته تولید می کنند هدایت می شود. هرچند انرژی این دستگاه از خورشید گرفته می شود که فقط در روز به زمین می تابد، گرمائی که در خاک زیر گرماگیر شیشه ای انبار می شود منبعی برای شب هنگام نیز فراهم می آورد. این برج، نسخه غول آسائی از مدل «استوانه خورشیدی» است که شلایخ برگرمن، مهندس آلمانی، طراحی کرد ودر سال ۱۹٨٢ نزدیک مانزانارس در اسپانیا ساخت.
تقریبا تمام انرژی تابیده از خورشید در عالم نا متناهی گم می شود. زمین تنها نیمی از یک میلیاردیم آنرا دریافت می کند. پس چرا این پرتوهای هدر رفته را از فضا پس نگیریم؟ فقدان تناوب روز و شب [در فضا] بهره گیری دائم از خورشید را میسر می سازد و نبود صافی جو نیز توان دریافتی را هشت برابر می کند. در فاصله سال های ١۹۹۵ تا ٢۰۰۰ ناسا [سازمان ملی هوا نوردی و فضائی ایالات متحده] برنامه پژوهش و توسعه تکنولوژی توان فضائی خورشیدی (۵) را برای راهبرد مطالعات مقدماتی به سوی محقق کردن ایستگاه های مداری خورشیدی که قادر به تولید چندین صد هزار وات و حتی چندین گیگا وات باشند به راه انداخت. قرار بود صفحات پهناور فتو ولتائی*** پرتو های خورشید را دریافت کنند و سپس انرژی آنها را بصورت امواج سانتی متری انتقال دهند. در این باره حتی آزمایشی هم در جزیره ره یونیون انجام دادند که در آن با استفاده از ریز موجها توانستند به ساکنان دره ای عمیق که دسترسی به آن دشوار بود برق برسانند(۶). کشورهای دیگر هم به این پروژه روی آورده اند . ژاپن در آغاز سال ٢۰۰١ اعلام کرد که قصد دارد نیروگاه مداری خورشیدی را پیش از سال ٢۰۴۰ بسازد. این ماهواره با دو صفحه گسترده به ابعاد یک کیلومتر در سه کیلو متر و به وزن تقریبی ٢۰٫۰۰۰ تن مجهز خواهد شد.
اگر مصرف انرژی بشر در دراز مدت با نرخ رشد کنونی خود افزایش یابد، تنها خورشید توان تأمین چنین نیازی را خواهد داشت. با اینهمه در عالم نظر باید تاریخ محتومی را نیز در نطر گرفت. تاریخی که رشد مصرف به چنان جائی خواهد رسید که دریافت همه توانی که خورشید گسیل می کند را ناگزیر خواهد کرد . این زمان شاید آنقدرها که می پنداریم دور نباشد: اگر رشد سالانه مصرف را یک در صد بگیریم، تنها ۳٢۰۰ سال لازم است تا بشر به آن برسد. دیگر آنکه خورشید هم متناهی است.
miri گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۰۳:۵۲
دیدگاه دوم : من چون در بطن فاجعه یعنی ( آلمان ) زندگی می کنم دقیقا این دیدگاه برای من ملموس است . من به آلمان بعنوان وطن دوم عشق می ورزم . و فکر اینکه روزی آلمان مقتدر من کوچک و حقیر خواهد شد .من را آزار میدهد . و اگر زمانی این فاجعه در وطن اول من ( ایران ) روی دهد مسئله به مراتب برای من دردناک تر خواهد بود . این مقاله در زمان حکومت دولت قبلی آلمان نوشته شده . بنا بر این از بکار بردن اسامی تعجب نکنید .
سپتامبر ۲۰۰۵
وقفه ای در رشد جمعیت که از دوردست ها می آید
علاوه بر مشکلاتی که اغلب کشورهای همسایه اش با آن روبه رو هستند، آلمان دچار مشکل ویژه خویش می باشد : رشد منفی جمعیت، مسئله ای که آینده این کشور را دگرگون خواهد ساخت. زنان آلمانی که در سال ١٩٧٠ هرکدام به طور متوسط ٠٣/٢ فرزند به دنیا می آوردند، این رقم را در سال ١٩٨٠ به ۵۶/١ و سپس به ٢۵/١ در سال ١٩٩۵ کاهش دادند. این رقم در سال ٢٠٠٢ به طور ناچیزی بالا رفته و به ٣١/١ رسیده است (۴/١ در غرب آلمان و ٢/١ درقسمت شرقی). اگر این رقم به ٣۵/١ در سال ثابت بماند، طبق محاسبات پروفسور هرویگ بیرگ از دانشگاه بیله فلد، جمعیت جمهوری فدرال آلمان از ٨٠ میلیون نفر، به ٧٧ میلیون در سال ٢٠٣٠، ۶٨ میلیون در سال ٢٠۵٠ و ۵٣ میلیون نفر در سال ٢٠٨٠ کاهش خواهد یافت (١). این برآورد، زاد و ولد مهاجرینی که هر سال ١٧٠ هزار نفر به جمعیت آنان افزوده می شود را نیز درنظر گرفته است ! وگرنه بدون این مهاجرین، حتی با رشد جمعیتی معادل با ۵/١ تولد در سال برای هر خانواده (میانگین رشد جمعیت در اروپا) جمعیت آلمان حتی از این هم کمتر شده و در سال ٢٠۵٠ تنها به ۴/۵۵ میلیون نفر می رسید.
مهاجرین، در این تحول نقشی کلیدی بازی خواهند کرد. هنگامی که سرویس های آمارگیری، جمعیت آینده آلمان را به ٨٠ ملیون نفر تخمین می زنند محاسبات خود را هم بر رشد تولدی معادل با ۴/١ فرزند در سال بنا کرده اند و هم به ورود سالانه (از سال ٢٠١١) ٢٠٠ هزار الی ٣٠٠ هزار مهاجر به آلمان. این امر خیلی واقعی به نظر نمی رسد. جمهوری فدرال آلمان در سال ٢٠٠٣، ٣/٧ میلیون مهاجر را در خود جای داده بود که ٨/١ میلیون نفر آن ترک و ۵۶٠ هزار نفر آن یوگوسلاو بودند، یعنی در مجموع ٩ درصد جمعیت آلمان. جریانات اصلی مهاجرت بین سال های ١٩۶۵ تا ١٩٧۵ با ورود کارگران ترک به آلمان، سپس بعد از سقوط دیوار در بین سال های ١٩٩٠ تا ١٩٩٣ با ورود پناهندگان کشورهای بالکان و نیز با « الحاق آلمانی های » آلمان شرقی انجام پذیرفت. از این تاریخ به بعد، این روند بسیار کند شده و از ۵٩۶ هزار و ٣٩٢ نفر در سال ١٩٩٢، به ۵۵ هزار و ٢١۶ نفر در سال ٢٠٠۴ کاهش یافته است…
اگر واقعا سالی ١٧٠ هزار مهاجر به آلمان وارد شوند این امر ترکیب جامعه آلمان را تغییر خواهد داد زیرا رشد زاد و ولد زنهای مهاجربرای هر خانواده ٩/١ فرزند در سال می باشد (٣/١ برای زنهای آلمانی)، بدین ترتیب تعداد مهاجرین در سال ٢٠۵٠ به ٢۶ درصد کل جمعیت خواهد رسید و در سال ٢٠٨٠، ۴۴ درصد جمعیت کل آلمان را تشکیل خواهد داد. پروفسور بیرگ خاطر جمع می سازد که این امر « برای اکثریت مردم آلمان » (٢) امری غیرقابل قبول خواهد بود. بیکاری که ۵ میلیون آلمانی را دربر می گیرد و نیزآلمان محافظه کاری که علیه یک جامعه « چندفرهنگی » است، از هرگونه سیل جدید مهاجرت به آلمان جلوگیری خواهد کرد.
برای درک این بن بست باید به تابوی سیاست خانوادگی آلمان مراجعه کرد. سقوط رشد جمعیت در آلمان نخست دلایل ساختاری کهنی دارد. این گرایش هنگامی تغییر خواهد کرد که زنان، به جای آنکه مجبور باشند بین کار و بچه یکی را انتخاب کنند، بتوانند این دو مسئله را با هم هم آهنگ سازند. گره سر درگم کنونی ریشه در یک سنت خاص آلمانی دارد. متاسفانه این دگم زن – مادر که بر اصل سه گانه بچه – آشپزی – کلیسا نهاده شده وطی ده ها سال توسط محافظه کاری های دموکرات مسیحیون (حزب دموکرات مسیحی) استحکام یافته است، « نتوانسته است توسط جنبش زنان درهم شکند ». بدین گونه جمهوری فدرال آلمان نوعی « جامعه مادرسالاری خفیف » (٣) را ارائه می دهد.
خانم رنات اشمیت، وزیر خانواده و عضو حزب سوسیال دموکرات آلمان (۴) خاطرنشان می سازد که همواره از مادران انتظار می رود که زندگی خود را وقف آموزش کودکان خردسال کنند درنتیجه طی سه دهه اخیرهیچ ساختاری که بتواند پذیرش کودکان زیر پنج سال را به عهده گیرد به وجود نیامده است. اگر ۵٣ درصد کسانی که فرزندان خود را به تنهایی بزرگ می کنند از این امر متاسف اند، ۶١ درصد خانواده های مزدوج رضایت خود را از این امر اعلام کرده و طبق این اصل مقدس می گویند : « مرد کار می کند، زن به خانواده می رسد ».
به این دلیل است که بسیاری از زنانی که به استقلال خود اهمیت می دهند از خیر بچه دار شدن می گذرند. زنی که بچه دار می شود نمی تواند به تحصیلات طولانی مدت بپردازد و از آن بدتر، نمی تواند به اجبارهای لازم برای ساختن یک سابقه کار شایسته تن در دهد. خانم رنات کوشر از انستیتوی آلنس باخ (۵) مشاهده می کند که « از طرفی بچه به اندازه کافی در آلمان وجود ندارد و از طرف دیگر تعداد بسیار ناکافی ای از زنان وارد بازار کار می شوند». درنتیجه یک سوم زن و شوهرهای بین ١٩ تا ۴٩ سال که صاحب فرزند نیستند، ترجیح می دهند که « مستقل و بدون هزینه اضافی خانوداگی » باقی بمانند. چهل درصد این خانواده ها، توضیح می دهند که دلیل اصلی تصمیم شان بی ثباتی شغلی است، ٩ درصد به کمبود مکانهای نگهداری کودک اشاره می کنند (۶). انستیتوی فدرال تحقیقات رشد جمعیت از این هم فراتر رفته و اعلام می کند « زندگی ایده آل بدون فرزند، امری است که در سال های اخیر شدت یافته است.» ولفگانگ لوتز،جمعیت شناس اتریشی، از یک « فرهنگ باروری نازل » (٧) سخن می راند. به زعم وزیر سوسیال دموکرات، اوتو شیلی، « صرف نظر کردن از بچه دار شدن، صرف نظر کردن از زندگی است.»
« ضد کودکی » : چنین است سیمایی که آلمان از خود نشان می دهد. مجله برلینر زایتونگ تفسیر می کند که « بچه دار شدن و تشکیل خانواده دادن برای بسیاری از زن و شوهرها و نیز بسیاری از زنان به معنی خاتمه بخشیدن به خوشی های زندگی است، خاتمه آزادی ها و سبک بالی ها. [بچه ها] پرخرجند و وقت آدم را می گیرند (…) پر سروصدا، دست و پا گیر و مانع پیشرفت حرفه ای هستند. نمی توان با بچه از خوشی هایی که زندگی در شهرهای بزرگ به ارمغان می آورد، استفاده کرد (٨).»
دولت آقای اشرودر، در برنامه ١۶ فوریه ٢٠٠۵ خویش اعلام نمود که اراده این دولت مبنی بر این است که آلمان در سال ٢٠١٠ به « بهترین کشور اروپا در امر نگهداری کودکان » تبدیل شود، لیکن شاهد آن هستیم که این اراده در مقابل پدیده هایی قرار گرفته است که عمیقا در جامعه ریشه دوانده اند. با وجودی که اغلب اوقات، گناه رشد منفی زاد و ولد را به گردن شورش های ١٩۶٨ و قرص های ضدحاملگی می اندازند، لیکن دلایل رشد منفی سال های ١٩٧٠ را باید به ویژه در گذشته آلمان جستجو نمود.
بعد از جنگ جهانی دوم، در آلمان غربی، هر گونه سیاستی برای تشویق رشد جمعیت، مطرود بوده است (٩) زیرا این امر خاطره « دوران نازی ها که به بارورترین زنان آلمانی، مدال شایستگی می دادند» را در اذهان زنده می کرد. نویسنده آلمانی، گونتر گراس در کتاب خود تحت عنوان « کودک از نظر ذهنی » (١٠)، با طنز فراوان می نویسد : « عقده نسل افزایی » پیشین در نسل حاضر به ضد خود تبدیل شده است. او در کتاب خویش ماجرای زن و شوهری را تعریف می کند که در حالی که با دوچرخه، به آسیا سفر کرده بودند از خود می پرسند آیا « می توانند » بچه دار شوند: « تصور کنید که آلمان ٩٠٠ میلیون جمعیت دارد که ١٠٠ میلیون آن ساکسون و ١٢٠ میلیون آن سوآب هستند، وجمعیت چین تنها به ٨٠ میلیون نفر بالغ می شود. (…) آیا این امر برای جهان قابل تحمل خواهد بود که ٩٠٠ میلیون آلمانی، با رشد ثابت نگاه داشته شده ٢/١ ، در سال ٢٠٠٠ به ٢/١ میلیارد نفر برسند؟ همانگونه که اکنون ٩٠٠ میلیون چینی را تحمل می کنند ؟»
اما ایده های از این عجیب تر هم وجود دارد. خیلی ها فکر می کنند که با کاهش رشد جمعیت، مشکلات جامعه حل خواهد شد. بیکاری، تشویق مهاجرین، ترس کشورهای همسایه از یک آلمان پرجمعیت، بدین ترتیب کاهش رشد جمعیت به یک آلترناتیو سیاسی تبدیل شده است. هفته نامه « دی زایت »، سیمای آلمان آینده نگر ٢٠۵٠ را با این تیتر ترسیم می کند : « ما کمتر خواهیم شد». کاهش جمعیت، کیفیت زندگی را بالا خواهد برد. آقای برت روروپ، عضو شورای اقتصادی دولت (١١) اعتقاد دارد که : « ما برای ماشین و خانه کمتر خرج خواهیم کرد، و برای مراقبت و سلامتی خویش بیشتر. امری که در نهایت هیچ تاثیری درآهنگ رشدمان نخواهد داشت.» محیط زیست هم از این امر بهره مند خواهد شد. فضای سبز بیشتری وجود خواهد داشت، شهرها بیشتر نفس خواهند کشید، جنگل ها دوباره رشد کرده و منجر به بازگشت گرگ ها از طریق لهستان خواهند شد.
بسیاری از متخصصین چنین تصویر زیبایی از آینده ندارند. آنها خاطرنشان می سازند که کاهش محسوس جمعیت به همان اندازه مصرف را در جامعه پایین خواهد آورد. به همین نسبت، سرمایه گذاران کیسه های خود را سفت خواهند کرد. کاهش تعداد شاغلین، آینده صندوق های بازنشستگی را به خطر خواهد انداخت. تعادل نسبت ها به هم ریخته و ساختارها و تجهیزات کنونی برای جمعیتی کمتر، بسیار گران و پر خرج تمام خواهند شد، و این امر گریبان خدمات اجتماعی که وجودشان لازم و ضروری است را نیز خواهد گرفت.
کاهش جمعیت باعث تقسیم عادلانه بین شهر و روستا نخواهد شد بلکه برخی مناطق را از جمعیت تهی کرده و در برخی نواحی جمعیت را ، با دست یازی به محیط زیست، بیش از پیش متمرکز خواهد ساخت.
این بحثی است تعیین کننده. زیرا آلمان نمی داند به کجا می رود. به خصوص آنکه سه عامل دیگر تاثیرات خود را در آستانه سال های ٢٠١٠ – ٢٠١۵ خواهند گذاشت. روند از هم پاشیدگی سیستم خدمات اجتماعی که صدرالعظم اشرودر آن را آغاز نموده است – و پیروزی اعتلاف احزاب دمکرات مسیحی و سوسیال مسیحی به آن شدت خواهد بخشید – به فرجام خواهد رسید و هم زمان، کمک های مالی به آلمان شرقی سابق قطع خواهد گشت. بدین ترتیب انتقال بین نسل های نابرابر آغاز گشته و جمهوری فدرال آلمان را دربرابر مشکلات اقتصادی اجتماعی قابل مقایسه با سال های ادغام دو آلمان، قرار خواهد داد. لیکن همه می دانند که این بار این مشکل آتش یک جهنم واقعی اقتصادی را خواهد افروخت.
پاورقی ها
١) هرویگ بیرگ، Auswirkungen und Kosten der Zuwanderung nach Deutschland ، بیله فلد، دسامبر ٢٠٠١.
٢) همان مرجع.
٣) تیسی برون، Vater, schwache Geschlecht (پدران، سکس ضعیف)، روزنامه در تاگشپیگل، برلن، ٣٠ ژانویه ٢٠٠۵.
۴) اشپیگل آن لاین، ١٠ اکتبر ٢٠٠۴.
۵) به سایت de.demoskopie.www مراجعه شود.
۶) طبق بررسی نشریه « الترن » و انستیتوی آمار فورسا (١٠ ژانویه ٢٠٠۵).
٧) مجله سوددویچه زایتونگ، مونیخ، ۵ مه ٢٠٠۵.
٨) ١٧ فوریه ٢٠٠۵.
٩) سورین ویلاند، Das Tabu Bevolkerungspolitik، اشپیگل، هامبورگ، ۶ آوریل ٢٠٠۴.
١٠) انتشارات سوی، پاریس، ١٩٨٣.
١١) روزنامه « دی زایت »، ١۴ اکتبر ٢٠٠۴.
miri گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۰۴:۰۶
حالا به اصل مشکل می رسم . این همه صغرا و کبرا چیدم و سر شما را بدرد آوردم تا به این مورد برسیم
من میتوانم دیدگاه آقای رییس جمهور را درک کنم ، زیرا شما این مقطع کنونی که جمعیت جوان است و در طول فقط سی سال رشد زیادی داشته ، را می بینید . ولی جناب درویش با روند کنونی ایران ما به بیراهه آلمان که در کامنت قبلی آن را تشریح نمودم ، می رود . به مقاله زیر توجه کنید .
ژانویه ٢٠١٠
ناکامی جامعه شناختی «رونق زاد و ولد»
هنگامی که سخن از توسعه طلبی می رود، منظور ازدیاد جمعیت سریع است. گفته می شود که میزان زاد و ولد در یبن مسلمانان بالا بوده و دلیل آن را ماهیت کشورگشایانه دین اسلام ذکر می کنند. واهمه ای که چنین تفکری بر می انگیزد، و گاهی با گفتار برخی واعظان اسلام گرا که زاد و ولد را تشویق می کنند تقویت می شود، دور از واقعیت است.
پیش از همه، کاهش زاد و ولد در همه کشورهای اسلامی مشاهده می شود (١). میزان متوسط باروری زنان که در سال ١٩٧۵، ٨/۶ کودک برای هر زن بود، در سال ٢٠٠۵ به ٧/٣ رسید. چند مثال مربوط به سه دهه اخیر را می آوریم: در مراکش، میزان زاد و ولد از ٣/٧ درصد به ۴/٢ رسیده است؛ در الجزایر از ۴/٨ به ۶/٢ درصد؛ در عربستان سعودی از ۵/٨ به ۶/٣ درصد؛ در تونس و ایران، حتی میزان زاد و ولد برای تجدید جمعیت کافی نیست. میزان زاد و ولد از ٣/٧ به ٢ درصد یعنی معادل فرانسه رسیده است.
فقط جوامع قبیله ای تا حدودی بهتر مقاومت می کنند: میزان زاد و ولد در لیبی «فقط» از ۶/٧ درصد به ٨/٢ درصد رسیده است؛ اردن از ٨ تا ۵/٣ درصد؛ عمان از ۶/٨ تا ۶/٣ درصد. اگر در جهان عرب و اسلامی، کاهش جمعیتی که مدرنیته ایجاد کرده، با تاخیر رخ داده، ولی با این همه در زمانی بسیار کوتاه پیش آمده و همچنان پیش می رود.
سپس، حتی در کشورهائی که فرایند اسلامی شدن تجدید می شود یا دولتی اسلامی ایجاد می شود، این کاهش زاد و ولد به چشم می خورد: هیچکدام از این دو، روی آوری جماعت مسلمان بر الگو های مدرنیته را در زمینه جمعیتی متعادل نساخت. در ایران، حول و حوش سال ١٩٨۵ در گرماگرم انقلاب اسلامی است، که میزان زاد و ولد پائین آمد (از ٨/۶ کودک برای هر زن در سال ١٩٨۵، به میزان ١/٢کودک در زمان حال). در لبنان، روحیه مقاومت که در میان شیعیان حاکم است، نتوانست جلو سقوط زاد و لد را بگیرد که حتی سریع تر از مورد مارونی هاست.
در حالی که در جهان مسیحی، مسیحی زدائی (همراه با کارزار مبارزه با بیسوادی) در تحول بسوی کاهش جمعیت در ارتباط با همان مدرنیته نقش مرکزی داشت، در جهان اسلام برای کاهش جمعیت نیازی به اسلام زدائی نبود. بدون تردید، به این دلیل که دیانت نوین اسلامی بر بستر معیارهای (ارزش های) فردگرایانه و غیر فرقه ای حرکت می کند.
١-
Youssef Courbage et Emmanuel Todd, Le Rendez-vous des civilisations, Seuil, Paris,
miri گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۰۴:۲۱
و در نهایت اگر ترس از جنبه فیزیکی افزایش جمعیت ایران را به فراموشی بسپاریم و فقط خطر را از دید منفعت طلبانه ، سلطه جویانه و مسولیت گریز جامعه ایرانی به محیط زیست میهن ببینیم . آنوقت من هم با شما استاد گرامی ،جناب درویش هم عقیده ام .
بهروز گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۰۶:۲۷
یادداشت بسیار خوبی بود و نکات و هشدارهای کلیدی را در برداشت و با بخش های عمدهای از آن موافقم. اگر خاطرتان باشد مدتی قبل مطلب و نموداری در این رابطه گذاشتم که شرایط ردپای اکولوژیک و ظرفیت زیستی ایران را نشان میداد و اینکه در این حوزه بین صد و پنجاه کشور صد و بیستم هستیم.
مخاطبان این یادداشت می دانند که در ادبیات موضوع محدودیت منابع دو دیدگاه اصلی وجود دارد. اول دیدگاه پیروان مالتوس است که نسخه ی امروزیش را بیشتر Neomalthusian ها تشکیل می دهند و دیگری هم Cornucopian ها. اولیها با من و شما هم عقیده اند که رشد جمعیت از روند تامین نیازمندیهای بشر مثل غذا پیشی گرفته است و حتی بعضیها مثل Homer-Dixon بر این باورند که این روند شکل خطرناکی به خود گرفته و در آینده موجب بروز جنگ و درگیری در نقاط مختلف دنیا میشود.
گروه دوم اما اینطور میگویند که خیر، در سطح دنیا هیچ نشانهای از کمبود دیده نمیشود و برعکس اگر به شاخصهای اقتصادی و اجتماعی نگاه کنیم شرایط نه تنها بدتر نشده است که در حال بهبود هم هست. یکی از نمودارهای معروفشان هم نمودار قیمت مواد غذایی است که نشان میدهد قیمت مواد غذایی در سی سال منتهی به ۲۰۰۵ در حال کاهش بوده است. این گروه معتقدند که چارهی همه چیز رشد تکنولوژی است که شاید برداشتی از آن همان صحبت دکتر پوراصغر باشد که: هر انسان تازه متولد شده، علاوه بر دهان، بازو و مغز هم دارد.
راستش در تکمیل حرف شما باید بگویم که حوادث سالهای اخیر و خصوصا رخدادهای ۲۰۱۰ باید خیلیها را به فکر فرو برده کمی اعتقادشان را به اثر پروانهای افزایش داده باشد. وقتی رسما گفته و نوشته میشود که موج گرما در روسیه و سیل در استرالیا باعث افزایش مواد غذایی شده است و سپس ادعا میشود که افزایش مواد غذایی یکی از دلایل شرایط امروز تونس و مصر است آیا نباید در مورد شکننده بودن آنچه ما استوارش می پنداریم کمی نگران شد؟ جالب است که شرایط حاد جوی در خود استرالیا و روسیه به عنوان یک مساله ی اقتصادی یا آب و هوایی بروز پیدا کرد اما در جایی مثل تونس طوفانی به پا و سیستم سیاسی یک کشور را زیر و رو شد.
این عامل نگرانی مضاعف است چرا که تجربه نشان داده است که وقتی بحرانی رخ میدهد اثرات ناگوارش در کشورهای در حال توسعه یا فقیر به دلیل ضعف زیرساختها بسیار مشهودتر از کشورهای توسعه یافته است.
بهروز گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۰۶:۳۲
من فکر میکنم کسانی که از رشد جمعیت به عنوان یک عامل در افزایش پایداری دفاع میکنند فقط از نظر فرمولی/فیزیکی حرف درستی میزنند چون دیدگاههای صرفا اقتصادی دارند. شما ساده ترین فرمول رشد اقتصادی را هم که اینجا بنویسید به صورت
Y = f (L,K)
خواهد بود که در آن K سرمایه و L چیزی نیست جز نیروی کار و نیروی کار برآمده از جمعیت است. البته این به آن معنا نیست که هرچه جمعیت کشوری بیشتر باشد رشد اقتصادی بالاتری دارد اما به این معنا هست که رشد اقتصادی با جمعیت مرتبط است و مثلا کاهش جمعیت یک کشور و خصوصا عدم تناسب رشد جمعیتی با سایر بخش های اقتصادی می تواند مشکل ساز بشود. تا زمانی که این فرمول و رشد اقتصادی مبنای تصمیمگیری در سطح کلان کشورهایی مثل ایران است تردید نکنید که موضوع کاهش، توزیع متناسب و یا حتی کنترل جمعیت به شکل مقتضی در دستور کار دولت ها قرار نخواهد گرفت.
در این میان ما از چند مساله رنج می بریم که شاید باعث شده است جمعیت بیشتر برای ما بهتر به نظر برسد. اول اینکه بهرهوری نیروی کار در ایران پایین است. به عبارت دیگر ما برای تولید بیشتر به جای آنکه بهتر کار کنیم نیروی کار بیشتری را به خدمت می گیریم. مجله اکونومیست در نوامبر سال گذشته گزارشی داشت در مورد بحث افزایش سن ژاپنی ها و اینکه این کشور توانسته است در بیست سال گذشته روند کاهش جمعیت خود را با افزایش بهره وری جبران کند هر چند در مورد آینده ی اقتصادی ژاپن هشدار می داد. نمودار رشد جمعیتی و پیش بینی آینده ی چند کشور را اینجا درج می کنم که اگر هومان عزیز دوست داشت لینک را با تصویر جایگزین کند.
دو سال پیش مقالهای را میخواندم که بهرهوری نیروی کار در کشورهایی مثل ایران عمدا پایین نگه داشته میشود تا جلوی افزایش بیکاری را بگیرد. انگار ما در یک چرخه هستیم که به خاطر بهرهوری پایین نیروی بیشتر طلب میکنیم و به خاطر داشتن نیروی بیشتر بهرهوری را پایین نگه میداریم.
دومین مساله عدم به کارگیری صحیح عنصر دانش در ساختار رشد اقتصادی ایران است. عنصری که اگر به نیروی کار و سرمایه تزریق شود و آن ها غنی کند می تواند بخش عمده ای از مشکلات ما در هدردهی منابع اقتصادی امان رفع می شود. جای این عنصر در اقتصاد ایران بسیار خالی است و ما هنوز در بسیاری از بخش ها برای دستیابی به رشد اقتصادی بالاتر نیازمند به کارگیری نیروی انسانی بیشتری هستیم تا نیروی انسانی ماهرتر. هنوز زیرساختهای فنی ما در تولید و توزیع و بکارگیری دانش ضعیف و در بسیاری نقاط مفقود است.
بهروز گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۰۶:۵۸
از طرفی خود جمعیت هم بحث بسیار حساسی است. پویایی ها یا همان دینامیک روندهای جمعیتی موضوع بسیار کلیدی است و به نظرم کمی دشوار است که بشود در مورد سیاست های سریع اتخاذ کرد. به هرم جمعیتی ایران نگاه کنید. بر اساس نتایج آمارگیری سال ۱۳۸۵ ما کمتر از چهارمیلیون نفر بین ۶۵ تا ۸۵ سال داشته ایم در حالی که در همان سال حدود بیست و پنج میلیون نفر بین بیست تا چهل سال بوده اند. در واقع در یک دوره ی حدودا بیست تا سی ساله این فشار جمعیتی که پانزده سال پیش در تامین مدرسه ی ابتداییاش ماندیم و بعد برای تحصیل دانشگاهش دچار مشکل شدیم و امروز نمی توانیم برایش کار فراهم کنیم در دوره یا آستانه ی بازنشستگی قرار میگیرد و به طور عمده از نیروی کار ما خارج می شود. در آن زمان جمعیت ایران چیزی حدود صد میلیون نفر خواهد بود که شاید با احتساب مرگ و میر و بهبود شرایط سلامت باید حدود بیست درصدش بیش از شصت سال سن داشته باشند و به گمانم اگر محاسبات ذهنیام درست باشد باید جمعیت مشغول به کار ما (نه خیلی جوان و نه خیلی پیر) از حدود ۶۰ درصد امروز به چیزی حدود پنجاه درصد کاهش پیدا کند. در واقع در یک نگاه کلی اقتصادی آدمهای کمتری هم کار و هم مصرف و آدمهای بیشتری فقط مصرف میکنند. این خودش میتواند دلیلی باشد برای آنکه برای جلوگیری از مشکلی که امروز در استرالیا، آلمان و یا حتی تا حدی در ایالات متحده وجود دارد، سعی کنیم نسبت جمعیت جوان کشور را بالا نگاه داریم. بی تردید این بهترین راه حل نیست اما شاید یکی از ساده ترین ها است که باز هم ناشی از نگاه فرمولی/مکانیکی/فیزیکی به موضوع است.
برای افزایش نگرانی، در انتهای این قضیه نفت را هم بگذارید که هرقدر خوشبین باشیم، هر قدر خوشبین … بالاخره تمام میشود و آن وقت من ماندهام کدام منبع اقتصادی قرار است جایگزین انرژی و درآمد ارزی اش شود؟
چند روز پیش مستندی میدیدم که میگفت: اقتصاددانهای عزیز، در اصل تعریف علم شما بر مبنای محدود بودن منابع بود. چه شد که امروز اینطور افسارگریخته به پیش می روید و اولین حرف و اصلیترین نکته را در تعریف علم خود از یاد برده اید؟
مرسی بابت این یادداشت، بسیار محرک ذهن بود. از هومان عزیز هم بابت کامنت های طولانی ام عذرخواهم.
دانش گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۰۷:۵۲
به اشکار عزیز,
ممنون که یادی هم از من کردید. از خبرهای اینجا خواسته بودید, همه ی آنها خوبند. خبر بد ندارم. دولت خدمتگذار در خدمت مردم. شادی و عشق و هنر برای مردم. آهوان و مرغابی ها در میان مردم. محیط زیست, محشر. آب و هوا محشر. حقوق بشر, محشر. طبیعت و زندگی, محشر. کار, فت و فراوان. ناز و نعمت فراوان. امنیت فراوان. مردم با هم مهربان. رودها پر آب و روان, خرابکار ها در زندان, فقط و فقط… دلهای ما برای شما, نگران.
مواظب خودتان باشید و روز عشق بر شما مبارک باد.
محمد درویش گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۱۰:۵۵
به جواد:
ممنون از لطف شما. اما اگر حال و هوای سابق را داشت باید تعجب می کردی برادر من!
.
به امیر سررشته داری:
راستش فکر کنم این خصلت بیشتر از آن که منطقه ای باشد، انسانی است! نیست؟
.
به اشکار:
من ایمان دارم که روزی مزیت های نسبی استثنایی حضور ایران در عرض ۳۵ درجه شمالی آشکار شده و همه حسرت این کمربند ظاهراً خشک را خواهند خورد!
.
به میری:
در مورد بحث افزایش جمعیت و تهدیدهای ناشی از آن، مخالفت من صرفاً از منظر محدودیت های بوم شناختی سرزمینی است که ایران می نامیمش. و البته اشاره کرده ام که خطری بزرگ تر از افزایش جمعیت هم وجود دارد!
.
به دانش:
می بینم که شاعر شده ای رفیق!
.
درود …
محمد درویش گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۱۱:۱۱
بهروز جان وقتی پاسخ کامنتها را می دادم، نخست کامنت تو را ندیدم که فکر کنم منتظر تایید شدن از سوی مدیر سایت بوده است.
به هر حال خوشحالم که هنوز می توانی در فضای وبلاگستان نیمه مرده و کاملا منفعل کنونی، محرک هایی برای پویایی ذهن ببینی!
هرچند می دانم این شرایط هم موقتی است و به زودی وبلاگی یافت نخواهد شد که در آن بتوان گفتگویی مستقل از قرائت رسمی حاکمیت در آن یافت!
متاسفانه موج جدیدی از فیلترینگ از ۴۸ ساعت گذشته دوباره آغاز شده و وبلاگ های بسیار دیگری هم فیلتر شده اند!
زنده باشی رفیق و امیدوارم روزی در شرایطی بهتر بتوانیم این بحث را ادامه دهیم.
اشکار گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۱۱:۵۶
شادی و عشق و هنر برای مردم. آهوان و مرغابی ها در میان مردم. محیط زیست, محشر. آب و هوا محشر. حقوق بشر, محشر. طبیعت و زندگی, محشر. کار, فت و فراوان. ناز و نعمت فراوان. امنیت فراوان. مردم با هم مهربان. رودها پر آب و روان, خرابکار ها در زندان
… جناب دانش این هم شد مملکت؟!
نه کنار جاده کوه چند ده ساله زباله ، نه رودخانه ها کانال فاضلاب ، نه دزدی ، نه دروغ
می بخشید من کم از این واژه ریاکارانه بلامسبت استفاده می کنم ولی اینبار از ته دلم می گویم بلا نسبت شما جناب دانس و خانواده محترم شما ولی بسیار دیده ایم ایرانیانی که حتی پس از اقامت سی ساله در لوس آنجلس آن خلقیات پلید و کریه چون سالوس ، دروغ و نفرت از یکدیگر را کنار نگذاشته اند
دانش گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۱۱:۵۸
محمد جان,
منهم با تو موافقم
و
“…می دانم این شرایط هم موقتی است و به زودی وبلاگی یافت نخواهد شد که در آن بتوان گفتگویی مستقل از قرائت رسمی حاکمیت در آن یافت!”
موفق باشی.
اشکار گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۱۱:۵۹
درویش خان
این غارتگر دل و جان
ای برادر مه پیکر
فعلا که جمال قاره سبز را عشق است
اشکار گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۱۲:۰۲
سلام دانش خان
از مال دنیا ده میلیون تومان و یک کارشناسی صنایع چوب و کاغذ و یک عدد طوطی کاسکو که الان داره میگوید کوشان صدا می یاد بیشتر ندارم
چطور می توانم کانادا بیایم ؟
اشکار گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۱۳:۰۰
حاجی جان منظور از قاره سبز همان اروپا است و لاغیر ، یکهو از اون فکرها نکنی برادر!
دانش گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۱۳:۴۴
به اشکار عزیز,
آنهایی را که تو میگویی, منهم دیده ام. آنها به نظرم هیچ شعور درست و حسابی ندارند و هنوز فکر میکنند در ایران زندگی میکنند. نمونه های دیگرشان, وقتی در مقابل خطایی که انجام داده و جریمه شده اند, از اینکه نمیتوانند آن جریمه را همانند ایران, با پرداخت رشوه و یا پارتی بازی, از بین ببرند, ناراحت میشوند و به زمین و زمان و مقامات کانادائی, فحش میدهند. آنها وقتی بدون رعایت نوبت, میخواهند کارشان در یک جایی پیش برود و هیچ آشنایی هم نیست که کار غیر قانوی شان را مانند ایران, سرعت ببخشد, عین طلبکارها, داد و فریاد راه می اندازند, و به هیچ مسئولی هم اعتنا نمیکنند, آنوقت که پلیس سر میرسد و جلب میشوند, با بد و بیراه به پلیس و دولت کانادا, میگویند تا پلیس دید من ایرانیم, بازداشتم کرد و برای من پرونده درست کرد. آنها وقتی به مسئولین دروغ میگویند و خود را به مریضی زده و با آخ و ناله, و دولا دولا راه رفتن, به آنها میگویند کمرم بشدت درد میکند و قادر به کار نیستم, بعد از گرفتن “ولفر”, شروع به کار سیاه میکنند, و وقتی در مقابل فیلم گرفته-شده از آنان توسط کاراگاهان خصوصی که نشان مبدهد به تنهایی در حال حمل اثاث خانه و تشک های دو نفره ی خوشخوابِ بسیار سنگین میباشند, زبانشان بند می آید و بعد با فحش و ناسزا, میگوید تا دیدند من ایرانیم, پولها را پس گرفتند و برایم پرونده درست کردند.
اشکار جان, اینگونه اشخاص, ذاتا” آدمهای ناراحتی هستند, و چون یک عمر عادت کرده اند تحت سلطه ی یک حکومت فاسد زندگی کنند, حالا برایشان سخت که در یک جایی با حکومت مردمی, از طرف مردم و برای مردم یعنی دموکراسی واقعی, زندگی کنند. من که در اینجا دارم با تمام وجودم, از تمام مواهب گذاشته شده در اختیارم, لذت میبرم و بهیچ عنوان, حاضر نیستم یک دقیقه از زندگی در اینجا را با یک عمر زندگی در ایران عوض کنم.
دانش گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۱۳:۵۰
به اشکار عزیز,
آدرس اصلی ای-میلم را که داری, یک میل برایم بزن تا ببینم چه میشود کرد.
هومان خاکپور گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۱۴:۰۳
به بهروز عزیز:
انجام وظیفه شد … ممنون که این کلبه را لایق می دانی و در آن مطالب مفید و چالشی را مطرح می کنی
درود
هومان خاکپور گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۱۴:۰۴
به میری عزیز:
ممنون از ارائه مطالب مفید و با ارزش تان در طبیعت بختیاری …
سپاس دوست عزیز
هومان خاکپور گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۱۴:۰۵
به دوستان عزیز اشکار و دانش خان:
ما را هم فراموش نکنید!
اشکار گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۱۴:۲۳
انشالله اگر به جایی جز ایران رفتم و پولی جمع کردم شما را با خرج خودم یک سفر برزیل می برم ، دانش خان هم با ما خواهد بود . درویش خان را هم برای دیدن جنگل های اطراف آمازون می بریم و شب و روز به ایشان قهوه برزیلی ناب می دهیم
هومان خاکپور گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۱۵:۰۴
به اشکار:
بدون محمد درویش در اینجا هم نمی شود به سفر رفت چه رسد به سفر دور دست ها …
در ضمن از وقت قهوه برزیلی هم خیلی گذشته! نگذشته؟
اشکار گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۱۷:۵۷
نه هومان خان نگذشته ، این صدای مخملین ، این ریش مشک فام ، آن دندان های مروارید گون
می پرورانیمش این نازنین نگار را
هومان خاکپور گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۲۱:۳۶
اشکار جان … از اون نظر که محمد درویش ما اصل اصل است.
محمد سوزنچی گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۲۱:۵۰
درویش عزیز خیلی وقت بود که منتظر دست نوشته هایتان بودیم. دیر دیر مینویسید. برنامه ما هم داستان آن فیل را میگویم در جریان افتاد .
البته فکر کنم فیله جاشو به شتره داده.
ولی اگر هومان خان ناراحت نمیشوند.مطلبی را بگویم:
هومان عزیز دست نوشته های درویش خان باعث افزایش حس حامی محیط زیستی در من شده و ارزشی را که به نوشته های ایشان میدهم بسیار فراوان است چرا که هر روز چندبار وب شما را برای خواندن نوشته های درویش عزیز مرور میکنم. لذا خواهش میکنم که تحلیلی را که بر نوشته های استاد درویش میگذارید لطفا در انتهای مطلب یا در دیدگاهها قرار دهید. البته این مطلب من را حمل به بی ادبی نگذارید صرفا ابراز علاقه ما به استاد اینگونه تفکری را برایم حاصل شده.
محمد سوزنچی گفته است:
۲۲ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۲۱:۵۵
درویش عزیز:
اما دیدگاه جناب پور اصغر به جواب سوال شما را باید در بین مشاورین مجازی جناب احمدی نژاد جستجو کرد نه بدنه کارشناسی معاونت برنامه ریزی. اگر بخوهید فردی را معرفی میکنم که این جریان فکری در کابینه دهم از تئوری های ایشان است. و به خاطر فیل های گذری اگر پانتومین بلدید با هم خوانده های آرایشگری در عربی اسم را بسازید.
احمد پازوکی گفته است:
۲۳ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۰۱:۳۱
درود.
بهروز گفته است:
۲۳ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۰۶:۰۰
ممنونم آقای درویش بابت پاسخ. خدشه دار شدن آزادی بیان هرجای دنیا که باشد مایه افسوس است. طول می کشد تا به طور جمعی به این باور برسیم که بخشی از پیشرفت و موفقیت هر جامعه ای حاصل تامین فرصت برای گفتن تمام صاحبنظران است و به این نکته ایمان بیاوریم که مخالف من با دشمن من فرق دارند. تجربه نشان داده است دشمن که دشمن است، می تواند باعث رشد فیزیکی و فکری شود، مخالف را که باید روی چشم گذاشت. این رفتار غریب منحصر به ساختار حاکمیت نیست، این برآیند باورهای فردی ما است. بسیاری از ما از درون سانسورگر هستیم و اگر بتوانیم دیگران را سانسور می کنیم، اما وقتی این اتفاق برای خودمان می افتد تازه دردش را احساس می کنیم.
ممنونم هومان جان بابت درج تصویر. لطف شما است.
محمد درويش گفته است:
۲۳ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۱۰:۳۴
درود بر بهروز عزیز
(این کامنت را خواستم در وبلاگ خودت قرار دهم که موفق نشدم!)
به نظرم اگر ما بخواهیم جهانی بیاندیشیم و توان بوم شناختی کل کره زمین را در نظر بگیریم، باید از هر نوع برنامه ای که بیشتر از دو فرزند برای یک خانواده را تشویق می کند، بپرهیزیم. هرچند در مقیاس های محلی ممکن است هنوز ظرفیت های خالی در کشورهایی چون کانادا، استرالیا، سوئد، اتریش و … بتوان سراغ گرفت. اما فکر می کنم اگر آن مناطق مانند ریه های زمین عمل کرده و از تراکم آدمی در امان بمانند، مانند سرزمین های حفاظت شده، بیشتر می توانندبه پایداری و غنای کیفیت زیست در زمین کمک کنند.
.
از لطف محمد سوزنچی عزیز هم ممنونم و البته کار هومان در معرفی یادداشت را هم کاری حرفه ای و معمول می دانم.
درود.
بهروز گفته است:
۲۳ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۱۷:۵۶
مرسی بابت تذکر در مورد کامنت ها. چند روز پیش برای تغییری در سایت غیرفعالش کرده بودم و یادم رفته بود فعالش کنم. این سایتک ما هم آنقدر سوت و کور است که اگر صفحه ی اصلی اش هم غیرفعال شود آب از آب تکان نمی خورد.
در مورد جمعیت هم باید کمی فکر و محاسبه کنم ببینم با حساب شما روند چطور خواهد بود. یعنی پویایی های جمعیتی ایران به چه صورت می شود. نمکش به این است که استرالیایی ها با چگاهی جمعیتی ۲٫۹ بحث جمعیت را به انتخابات می کشانند و ما با چگالی ۴۵ …
محمد درویش گفته است:
۲۴ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۰۰:۱۲
راستی چرا اینگونه است بهروز جان؟
چرا به قول خودت مشتری سایتکت اینقدر کم است؟
آیا تا به حال به آسیب شناسی این موضوع اندیشیده ای؟!
miri گفته است:
۲۴ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۰۲:۵۰
سلام . با پوزش فراوان از اینکه مزاحم گفتگوی استادان محترم آقایان درویش و حسنی مهموئی می شوم . من چند دلیل به نظرم رسیده که چرا سایت آقای مهموئی بقول خودشان بازدید کننده کم دارد . راستش مدتی بود این برایم عقده شده بود . با اجازه عالی جنابان اگر حمل بر بی ادبی من نفرمایند ، آن را باز گو می کنم .البته من خیلی حقیرتر و از نقطه نظر سواد محیط زیستی بسیار پایین تر از شما بزرگواران هستم . ولی بخاطر شرایط اسفناک محیط زیست ایران و اصولا اینکه خودم تشنه دانستن هستم . دردلم را می گویم .حیف است که سایت آقای مهموئی با این محتوای بالا مورد استفاده علاقه مندان محیط زیست قرار نگیرد . مگر ما چند تا از این مهموئی ها داریم ؟
آقای مهموئی گرامی به جرات می توان گفت که سایت شما یکی از پر بارترین و علمی ترین سایتهای محیط زیستی است . اما برای موفق بودن ( پر بار بودن به تنهایی کافی نیست ) شما باید با خواننده خود ارتباط انسانی و تا حدی روان شناسانه برقرار کنید . بهترین مثال همین جناب درویش خودمان است . بارها شده که من پرسشی که بطور حتم پرسشی از نظر ایشان کم بها و ناچیز بوده ، از ایشان پرسیده ام . و ایشان در نهایت فروتنی به آن ( به زبانی که قابل فهم من باشد ) پاسخ داده اند . اما من هر بار که به سایت شما مراجعه میکنم .از خودم دلگیر میشوم برای اینکه ۱- چرا زبان انگلیسی من اینطور در سطح پایین است . ۲- چرا من اینقدر از نظر دانش محیط زیستی کمبود دارم . مانند من هزاران هستند .من بار ها شده برای خواندن مقالات سایت شما تمام شب را بیدار مانده ام تا آن را با این انگلیسی ضعیفم ترجمه کنم . و وقتی ترجمه شد ، حالا تازه باید به دنبال مفاهیمی چون ” کورپراسیون ” در فارسی باشم . زبان سایت شما زبان علمی است که فقط اکادمیکر یا کسانی که رشته شان در رابطه با محیط زیست است ، آنرا میفهمند . حالا فکرش را بکنید آدم بیچاره ای مثل من که معتاد سایت شما شده ؛ چه سختی باید تحمل کند ؛ یک وبلاگر خوب باید روی این حساب باز کند که بازدید کننده وبلاگ او میتواند گاهی یک پرفسور باشد و گاهی یک زن معمولی خانه دار .گاهی مانند من یک دانشجوی اس و پاس جامعه شناسی . آیا این دانشجو یا آن خانم خانه دار یا یک فروشنده بوتیک فقط به دلیل اینکه از نظر علمی بالا نیستند ، حق ندارند که بدانند مثلا خشکسالی در آمازون در حقیقت چه معنایی دارد ؟
گاهی اوقات هم مانند آقای خاکپور گرامی در جواب به دعوت قهوه آقای کوشان ، چای قند پهلو میل کنید . این نشانه اصالت ایرانی بودن شما را می رساند . چه اشکالی دارد که ما دانش جویان خرده پا بدانیم شما ها هم با این همه دانش مانند ما چای کار وطن می نوشید . این یکنوع ارتباط عاطفی بین شما و خواننده سایت شما بوجود می آورد .
شما نمی دانید ولی خدا میداند ، چند شب پیش فیلم “Home ” را در سایت شما دیدم ؛ آنقدر خوشم آمد که آن را چند بار تماشا کردم و نخوابیدم . فردا صبحش هم باید کار میکردم ، و نتوانستم بخوابم . بعد از ظهر سر کلاس درس خوابم برد .با صدای متلک استاد از خواب پریدم . ولی مهم نیست . این وبلاگ ارزشش را دارد .خواهشمندم اجازه بدهید من یا افرادی مانند من امکان بیشتری در استفاده از وبلاگ جالب شما داشته باشیم . بنا بر این من پیشنهاد می کنم
۱- مطالب به زبان فارسی را در سایتتان بیشتر کنید . ۲ – دیالوگ مستقیم در سایت ایجاد کنید . مانند همین سایت ” طبیعت بختیاری ” .
خداوند پشت و پناه شما باشد . و شما حافظ اصالت و پر باری ” Climate Change ” . و ما هم دعا گوی شما .
خوارزمی گفته است:
۲۴ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۱۱:۳۱
درود بر مهندس درویش و مهندس خاکپور.
گرچه وبسایت مهندس رو بریدن اما با رویش ناگزیر جوانه ها که نمی تونن کاری کنن.می تونن؟؟؟؟
خیلی دلم می خاست این برنامه محیط زیست استان کرمان رو که از رادیو ایران صدا پخش شد بشنوم اما فیلتر است فایل دانلود!!
اما این جمله “شمار فیزیکی انسان ها برای پایداری حیات در کره خاک دارد،همانا روح آزمندی و نابخردی حاکم بر مدیریت سرزمین و نگاه طلبکارانه و سلوک سلطهجویانه، مسئولیتگریزانه و منفعت طلبانه افراطی بشر به مواهب طبیعی باشد.و… ” این دقیقا مطابق قانون هدفمندی یارانه هاست چون شمار فیزیکی روستاییان حداقل در کوه و دشت برای قلع و قمع کردن درختان از بهر سوخت ارزان!! که زیاد شده وحشتناک!! بقول یکی از اون آدم قدیمی ها باید مثل گذشته دنبال خرید الاغ و قاطر بود چون کارایی بیشتری الانا داره!!
محمد درويش گفته است:
۲۴ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۱۴:۰۹
رسول جان اتفاقا در هر دو برنامه ذکر خیر شما هم شد و به عنوان یگانه وبلاگ نویس محیط زیستی کرمان از شما یاد گردید.
بهروز گفته است:
۲۴ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۱۴:۲۰
مرسی آقای درویش و مرسی آقای میری عزیز
سوال و نکات شما بسیار ارزشمند است و نیازمند پاسخ دقیق و مفصل. این را می نویسم که بگویم که هر دو را خواندم و سعی می کنم در اولین فرصت پاسخ بدهم. بی نهایت ممنونم.
البته امیدوارم هومان خاکپور عزیز مرا ببخشد که اینجا در مورد موضوعی غیر از بحث اصلی می نویسم.
هومان خاکپور گفته است:
۲۴ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۱۷:۲۸
به دوستان خوب مان میری و بهروز و خوارزمی عزیز:
محمد درویش بهتر از هر کس دیگری می داند که اینجا «کلبه شماره ۲ درویش» است و باورم این است که حضور سبز دوستان گرانقدری چون شماهاست که به این کلبه درویشی اعتبار و غنای محتوایی می دهد.
از لطف همه خوانندگان و همراهان این کلبه مجازی سپاسگزارم.
بهروز گفته است:
۲۵ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۱۴:۱۹
راستش به طور مشخص به این موضوع نپرداخته ام آقای درویش عزیز. از نظر من یک وب سایت از جنس کار من حداقل دو سال وقت نیاز دارد تا به مرحله ای از نظر محتوا برسد که بتواند در چنین حوزه هایی حرفی برای گفتن داشته باشد. من تا دو سال هنوز مدتی وقت دارم. منتظرم تا آنچه برای عرضه دارم آنقدر خوب بشود که بعد بتوانم بر بستر کانال های ارتباطی تعریف کنم. فعلا بیشتر به تامین محتوای بهتر فکر می کنم تا جلب اعتماد و توجه مخاطب.
آقای میری عزیز، آنچه به عنوان نقد و در نهایت صمیمیت گفته اید تمام و کمال صحیح است. راستش مشکل اصلی گرفتاری شدید درسی و کاری من است که اجازه نمی دهد بیش از زمانی که در حال حاضر صرف می کنم روی سایت زمان بگذارم. از سوی دیگر تغییرات اقلیمی هم مثل محیط زیست نیست که برای خودش خبرگزاری داشته باشد که به صورت روزانه خبرهایش را آنجا درج کند و بعد بشود در موردش وبلاگی نوشت. خبرهای این حوزه یکی پس از دیگری می آیند و می روند و هیچ جایی به فارسی ثبت نمی شوند. یک دوره مذاکرات بین المللی در مکزیک به اتمام می رسد و در نهایتش ده خبر هم در ایران در موردش منتشر نمی شود.
در مورد بحث زبان انگلیسی هم راستش من تا جایی که بتوانم فارسی می نویسم هر چند زمانی که سایت را راه انداختم قصد داشتم حداقل نیمی از مطالب آن به انگلیسی باشد.
در عین حال نکاتی که فرموده اید را به طور جدی مورد توجه قرار می دهم و سعی می کنم فارسی اش حداقل از این کمتر نشود و در عین حال فرصت گفتگو افزایش پیدا کند.
ضمنا، کامنت شما را حداقل هفت بار خواندم و برای خودم جایی ذخیره کردم. بی نهایت بابتش ممنونم.
محمد درويش گفته است:
۲۶ بهمن, ۱۳۸۹ در ساعت ۰۹:۰۳
درود بر بهروز عزیز:
برایت آرزوی موفقیت بیشتر دارم.