بایگانی “محیط بانان و محافظان”

برخورد سخت یا اقدامات فرهنگی؛ اولویت برون رفت از بحران شکار و شکارچی در کشور؟

یکشنبه, ۲۹ مرداد, ۱۳۹۱

دوست خوب مان – کوشان مهران عزیز – در یادداشتی روشنگرانه نقطه نظرات و دیدگاه های کارشناسی خود را در خصوص شکار و شکارچی و بحران پیش روی در حوزه تنوع زیستی کشور بیان داشته اند. ایشان در این یادداشت در تحلیل اوضاع و احوال رواج یافتن شکارهای غیر مجاز و اولویت های اقدامات فرهنگی و یا برخوردهای سخت برای برون رفت از بحران محیط زیستی و اجتماعی پیش روی، مشروحا” به نکات مهم و تأمل برانگیزی اشاره نموده اند.

نوشتاری که در زیر می خوانید در وبلاگ دیده بان کوهستان منتشر شده و مجددا در این کلبه با خوانندگان و همراهان گرامی”طبیعت بختیاری”به اشتراگ گذاشته می شود؛

پیرینه، آخرین سنگر خرس ها

   در سال ۱۷۰۰ میلادی پس از مرگ کارلوس پادشاه بی وارث کشورفقرزده اسپانیا، فیلیپ دو بوربون نوه ی دختری لویی چهاردهم پادشاه فرانسه به عنوان پادشاه جدید امپراتوری اسپانیا معرفی شد. می گویند سفیر اسپانیا با شور و هیجان در برابر فیلیپ زانو بر زمین زده و بانگ برآورد: دیگر کوهستان پیرنه بین دو کشور وجود ندارد. فیلیپ که کلمه ای اسپانیایی نمی دانست با تعجب به تبعه ی کشور جدید خود نگاه می کرد!

   برای قرن ها سلسله کوه های پیرینه که از مدیترانه تا اقیانوس اطلس امتداد دارند مرز طبیعی دو کشور فرانسه و اسپانیا به حساب می آمدند. در حال حاظر گردشگران و طبیعت گردان در کنار بهره وری از مناظر زیبا شاهد پرواز عقاب باشکوه طلایی و شاموای پیرینه در کوهساران می باشند اما در روزگاران کهن این زیستبوم پذیرای گونه های دیگری نیز بوده است. تا سال ۱۸۷۰ آیبیکس پیرینه که یکی از چهار زیرگونه آیبیکس شبه جزیره ایبری می باشد در بخش فرانسوی این کوهستان وجود داشت و در سال ۲۰۰۰ سلینا تنها بز دوازده ساله بدون وارث و جایگزین با مرگ خود به دلیل صاعقه پرونده این پادشاه کوهستان را بست.

اسناد فئودالی و بایگانی کلیساهای قرون وسطی حکایت از پراکندگی گسترده خرس در سرزمین فرانسه می نمایند ولی پاکتراشی جنگل ها برای افزایش زمین های زیرکشت و نیاز رو به گسترش سوخت صنایع به تدریج باعث عقب نشینی و در نهایت نابودی گونه های بزرگ جثه ای چون گاو وحشی اوروش، بیزون اروپایی ، اسب وحشی تارپان و گوزن الک(موس) گردید. برآورد شده که در دوران شارلمانی در حدود هشتاد درصد فرانسه پوشیده از جنگل بود ولی این مفدار در اواخر قرن هیجدهم به تنها سیزده درصد کاهش یافت و در زیستگاه هایی چون جنگل های مدیترانه ای( ماکی) جنوب فرانسه نسل شوکا در اواخر قرن هیجدهم نابود شد.  آخرین گزارش های وجود خرس به قرن چهاردهم میلادی در مرکز فرانسه بازمی گردد. در طی قرن نوزدهم رشته کوه های آلپ و ژورا در شرق و پیرینه در جنوب شرقی تنها قلمروی خرس قهوه ای به حساب می آمدند. با وقوع انقلاب کبیر فرانسه و الغای حقوق کهن نجبا بر زمین ها و شکار ، روستائیان هجوم خود را به زمین های کشاورزی ، بیشه زارها و جنگل ها برای شکار و دام گذاری آغاز نمودند. در سال ۱۸۴۸ نخستین پروانه های شکار و محدودیت زمانی برای مدیریت گونه هایی شکارچی پسند چون گوزن سرخ، شوکا، خرگوش ، کبک پاقرمز و کبک چیل آغاز گردید ولی همزمان برنامه ریشه کن نمودن گوشتخوارانی چون گرگ و سیاه گوش در هر استان به جدیت پیگیری می شد. در سال ۱۹۳۰ آخرین گزارش مستند حکایت از نابودی خرس در آلپ فرانسه دارد و در دهه های نخست قرن بیستم جمعیت خرس در کوهستان های پیرینه فرانسه بین ۷۰ تا ۱۵۰ قلاده برآورد می گردید.

به تدریج در کنار بالارفتن ارزش وجودی گونه های گوشتخواری چون خرس در میان افکار عمومی و تلاش چندین دهه بوم شناسان و طبیعت دوستان برای زدودن تدریجی رسوبات چند صد ساله دشمن انگاشتن خرس بوسیله دولت مردان و مدیران اجرایی در سال ۱۹۷۲ شکار خرس در فرانسه ممنوع گردید و در سال ۱۹۷۹ در ردیف گونه های حفاظت شده اعلان گردید و در سال ۱۹۸۴ نخستین برنامه حفاظتی طرح ریزی گردید. در سال ۱۹۸۰ برآورد شده بود که در پیرینه فرانسه تنها پانزده قلاده خرس برجای مانده و با تاسف این تعداد در سال ۱۹۹۵ به تنها پنج قلاده کاهش یافت.

در اوایل قرن بیستم جمعیت خرس در رشته کوه های پیرینه به سه جمعیت مجزا کاهش یافته و فشار شکارچیان و بویژه دامداران باعث قطع ارتباط افراد در این جمعیت های منزوی گردیده بود. پس از پژوهش های ژنتیکی در میان نمونه های اروپایی کارشناسان به این نتیجه رسیدند که تنها راه پبشگیری از غلتیدن این گونه به گرداب انقراض معرفی نمونه های اسلوونی می باشد و در ۱۹۹۶ تعداد ۳ قلاده خرس اسلوونی در منطقه رها سازی شد و در پایان سال ۲۰۰۵ این تعداد به دلیل زادو ولد و به احتمالی آمیزش با آخرین نمونه های پیرینه ای به ۱۴ تا ۱۸ قلاده افزایش یافتند ولی در سال ۲۰۰۶ ، پنج قلاده خرس اسلوونی به دلیل تصادف و شکار قاچاقیان از بین رفتند. با تمام تمهیدات و برنامه های حفاظتی و اطلاع رسانی با تاسف در تاریخ اول نوامبر سال ۲۰۰۴ آخرین ماده خرس اصیل پیرینه فرانسه به دست یک متخلف شکار شد و در حال حاظر گویا آخرین نمونه های اصیل خرس های پیرینه به حدود به ۵ و یا ۶ قلاده در لکه جمعیت غربی در بخش اسپانیایی پیرینه می باشند.

در منطقه کوهستانی پیرینه دامداری و بویژه پرورش گوسپند در کنار صنعت گردشگری یکی از مهم ترین ارکان اقتصادی منطقه می باشند. در برابر همایش های دوستداران پایداشت و احیای جمعیت خرس پیرینه شبانان و جوامع محلی نیز بیکار ننشسته و همواره درپی نشان دادن اعتراض خود به صرف زمان و هزینه برای نگهداری از موجود زیان بار و درنده ای بنام خرس می باشند. هرچند دولت موظف به پرداخت زیان های وارده به دامداران و باغداران خسارت دیده می باشد و آنها را ترغیب به استفاده از سگان گله بیشتر و حصارکشی بهتر باغ ها می نماید ولی با این وجود و تمامی تبلیغات و برنامه های آموزشی و فرهنگی تغییر دیدگاه جوامع محلی به سادگی امکان پذیر نبوده و هرگاه برنامه ریزان تنها به امید تغییر دیدگاه منفی جوامع محلی تمام سرمایه و زمان خویش را مصروف برنامه های آموزشی ( که در جای خود بسیار حیاتی است) نموده و بحث حفاظت فیزیکی از گونه و زیستگاه او را در رتبه های دوم و سوم قرار بدهند، آن زمان که جامعه محلی به نقطه تعالی دانستن اهمیت همزیستی مسالمت امیز با خرس و   گرگ و عقاب طلایی رسیده باشد دیگر نه از تاک چیزی برجای بماند و نه از تاک نشان.

مثلی است معروف که می گوید: جایی که عقاب پر بریزد، از پشه لاغری چه خیزد… . هنگامی که درنواحی آلپ و پیرینه فرانسه با وجود امکانات بی مانند آموزشی و فرهنگی هنوز چوپانان و شکارچیان به خون گرگ و خرس تشنه می باشند چگونه می توان با چشم بربستن بر حقایق چند هزار ساله حاکم بر جزءجزء این کشور به عنوان برنامه های آموزشی و فرهنگی جوامع محلی اندک زمان و بودجه ناچیز را به بهای از دست رفتن گونه ها و تاراج و تخریب زیستبوم ها فدا نمود؟ کنت گوبینو فیلسوف و دیپلمات فرانسوی در دنباله سفرنامه خود به ایران سال های ۱۸۵۰ میلادی داستانی با عنوان جنگ ترکمن نگاشته که همچون کتاب حاجی بابای اصفهانی خلقیات واقعی فرزندان به حق کورش و داریوش را بی پرده می نمایاند. در کنار شرح فضاحت بار قشون ظفر نمون از ترکمن ها در جنگ مرو و فروش آذوقه سپاهیان بوسیله مافوق ها در مشهد و فرستادن عده ای گشنه و نابلد به جنگ ، افسری حکایت دوره موفق آموزش نظامی خود در فرانسه را می نماید که پس از بازگشت به ایران به خدمت در قشون مامور گردید و پس از چندین شکایت و عریضه نویسی درباره بالاکشیدن جیره و مواجب سربازان به چوب و فلک بسته شد و به هنگام خوردن ترکه های خیس انار دریافت مهم ترین دوره آموزشی در ایران همانا چشیدن ضربه ترکه فلک و همرنگ جماعت شدن می باشد تا فراگیری شیوه های قلعه گیری و جنگ سرنیزه در دانشگاه نظامی سن سیر پاریس.

تبحر ایرانیان در ورزش هایی چون کشتی و ضعف در ورزش های گروهی به راستی روحیه فردگرای ما را نشان می دهد. به همین دلیل همواره در کارگروهی افرادی چند رنگ و زبان باز یافت می شوند که با چرب زبانی و فریبکاری سایرین را نردبان ترقی خویش قرار می دهند. در بحث گروه های فعال و داوطلب محیط زیستی نیز باوجود تبحر و اشراف و دانش کامل و اخلاق پسندیده حرفه ای برخی از فعالان محترم به هنگام کار گروهی هیچگاه نمی توان به دلیل ویژگی هایی چون فردگرایی و فرصت طلبی عده ای به پایداری و بقای این مجموعه امیدی داشت.

به تجربه ثابت شده که به هنگام بحث های مالی به سادگی همه اصول زیرپا گذاشته شده و به دلیل فرصت طلبی عده ای زبان باز و هفت رنگ هیچگاه نمی توان در کشور ایران مانند دیگر کشورها کارهای گروهی عام المنفعه را به اتمام رسانید. با توجه به موارد یاد شده و درنظر داشتن تجربه فراز و فرود جمعیت خرس قهوه ای در کوهستان های پیرینه با کمال تاسف به این نتیجه خواهیم رسید که شرط بقا و پایداشت خرس و دیگر گونه ها ( از سمندر تا گورخر) در گام نخست می بایست اجرای قانون و پایبندی مجریان قانون به اصول باشد و به هنگام ثبات نسبی گونه و زیستگاه باید به اندیشه آموزش اصولی آنهم با شناخت کامل جوامع افتاد . روزگاری کتاب های دبستان پربود از “آن مرد با اسب آمد” و داستان “حسنک و گوسپندانش” ولی در روزگاری که در حدود هفتاد درصد ساکنان ایران شهرنشین و یا شبه شهرنشین ( یک شبه شهر شدن روستاها بدون در نظر داشتن زیر ساخت های لازم) شده اند و نفوذ انواع رسانه های صوتی و بویژه تصویری در جای جای کشور و حتی در میان عشایر کوچرو ، آگاهی رسانی درباره اهمیت حفظ گونه هایی چون خرس و زیستگاه های آنها ( پیشگیری از بلایایی چون سیل های چند سال اخیر گرگان و ورود ریزگرد ها به دلیل نابود کردن تالاب ها) به شیوه ای ملموس و قابل درک و بدور از فرمول نویسی و شیوه مرضیه تقلب علمی و جعل مقاله ، برای تمامی اقشار و بویژه کودکان و نوجوانان در رسانه های جمعی در بیشتر موارد کارایی بهتری از آموزش به شیوه کنونی جوامع محلی درپی خواهد داشت.

بخت با محیط بانان شیدا یار بود

یکشنبه, ۲۹ مرداد, ۱۳۹۱

در ساعت های پایانی آخرین روز ماه رمضان – شامگاه ۲۸ مرداد ۱۳۹۱ – در اثر شلیک مستقیم شکارچیان؛ ۲ نفر از محیط بانان سلحشور منطقه حفاظت شده شیدا در چهارمحال و بختیاری به شدت زخمی و روانه بیمارستان شدند. این پاسداران جان برکف طبیعت میهن مان در حالی ناجوانمردانه و در جدالی نابرابر مورد اصابت شلیک مستقیم اسلحه جنگی قرار گرفتند که مسلح نبوده و هیچ گونه سلاح گرمی به همراه نداشتند.

به راستی باور این حقیقت تلخ سخت و شرم آور است که ساختارهای اخلاقی در میان برخی از افراد جامعه مان آنچنان فروپاشیده است که برای تفریح شان شکارکشی را برمی گزینند، به فریادهای “ما مسلح نیستیم شلیک نکنید” توجه ای نمی کنند و سزای پاسداری از طبیعت را شلیک مستقیم گلوله می دانند و حافظان طبیعت میهن شان را به جرم دفاع از حرمت سرزمین شان غرق در خون می کنند!

نگارنده نیز خدای بزرگ را شاکر است که این گلوله های نادانی و بی اخلاقی، نتوانستند زیستمندان شیدای دیار بختیاری را از داشتن چنین محیط بانان شجاع و بی ادعایی محروم کند و بار دیگر بر ضرورت انجام اقدامات آسیب شناسی اجتماعی و اخلاقی از سوی نهادهای متولی تأکید داشته تا در مطالعه ای شفاف و جسورانه، عوامل مؤثر در روند رو به افزایش وقوع چنین جنایت های انسانی در عرصه های محیط زیست کشور شناسایی و مسئولانه خودمان را برای یک جراحی بزرگ اجتماعی آماده کنیم.

پی نوشت:

– باورمان این است که وب‌سایت‌ها و درگاه‌های مجازی، هویت دستگاه های دولتی هستند، شگفت­ آور است که چگونه برخی از دست ­اندرکاران این درگاه­ های مجازی دولتی با هویت خویش اینگونه ساده‌انگارانه برخورد می­ کنند و دست­ کم تلاش­ های واقعی دلسوزان و سلحشوران دستگاه خود را هم به نمایش نمی­ گذارند!؟

حقیقتا این منصفانه نیست که بعضی­ ها هنوز در خواب و تعطیلات رمضانی باشند و مردانی بی­ ادعا تا پای جان­ شان برای پاسداری از زیستمندان شیدا ایستادگی کنند و خود را در برابر گلوله شکارچیان قرار دهند و با خون­ شان شیدا را سرافراز کنند.

گلوله های نادانی و بی اخلاقی؛ پاسداران طبیعت وطن را در خون می غلطانند!

چهارشنبه, ۱۸ مرداد, ۱۳۹۱

جمعه شب – ۱۳­تیر ماه – محیط بان شجاع و جان برکف ملایری – عبدالله یاری – در راه پاسداری و حراست از زیستمندان منطقه حفاظت شدهلشگردر در ۹۰ کیلومتری همدان، با گلوله نادانی شکارکشی بی­ اخلاق در خون خود غلتید و رفت.

ماجرا از این قرار است که؛ عبدالله یاری رئیس منطقه حفاظت شده لشگردر در شهرستان ملایر استان همدان، جمعه شب در ادامه عملیات تعقیب و گریز خودروی ۳ نفر شکارچی و آغاز تیراندازی بین آن­ ها، در اثر اصابت گلوله­ ای که از شیشه خودرو عبور کرده بود به شهادت رسید.

تلخ­ ترین وجه این ماجرا آن است که چرا هر چه به جلوتر می­ رویم شمار در خون غلتیدن محیط­ بانان و محافظان زیست­ بوم­ های وطن اینگونه فاحش افزایش می­ یابد و محیط­ بانی و جنگل­ بانی به مشاغل پر خطر در کشور بدل شده اند!؟

به­ نظر می­ رسد شاید کمی هم دیر شده باشد که طرح چنین پرسشی می­ بایستی در دستور کار جامعه­ شناسان و روان­ شناسان و حقوق­ دانان و برنامه­ ریزان و علما و مبلغان دینی کشور قرار گیرد. باید قبل از آنکه خیلی دیر شود برای پرسش­ ها و لکنت­ های موجود در حوزه­ های اجتماعی، اخلاقی، قانون­ گذاری، قضایی و اجرای قانون، تجهیزات و امکانات یگان­ های حفاظتی سازمان­ حفاظت محیط زیست و سازمان جنگل­ ها، و تعداد اسلحه­ های مجاز و غیر مجاز در میان جوامع محلی پاسخ ­های شفاف و بی­ پرده پیدا کرد. باید شجاعانه و بدون تعارف روشن شود که چرا مردمانی که در پیشینه غرورآفرین تاریخی­ شان، افتخارات نخستین پاسداران طبیعت و زیستمندانش ثبت شده است حالا اینگونه در برابر محیط­ بانان و جنگل­ بانان سرزمین­ شان می­ ایستند و بر روی آن­ ها اسلحه کشیده و در نهایت بی­ اخلاقی برای کشتن آن­ ها شلیک می کنند!

ابتدا؛ انتظار است در عزمی ملی و با همکاری همه اندیشمندان حوزه ­های اجتماعی و دینی، آموزشی و پرورشی، دست اندرکاران رسانه­ ها خصوصا” رسانه ملی و تشکل­ های مردم نهاد فعال در حوزه­ های فرهنگی و اجتماعی و محیط زیستی، برای آموزش و پرورش مردم جوامع محلی و حتی شهری­ مان و دوستی آنان با طبیعت و محیط زیست برنامه ­های فرهنگی آموزشی منسجم کوتاه مدت و بلند مدت تدارک ببینند.

بعد؛ انتظار می­رود در قانون­ گذاری و اصلاح قوانین، ملاحظات محیط زیستی از وزن سزاوار برخوردار گردند و در حوزه قضایی و اجرای قانون و برخورد با طبیعت­ ستیزان، سخت­ تر و با سرعت بیشتر بازدارندگی برخورد شود و سطح پشتیبانی­ های قضایی از مأموران ارتقاء یابد.

و آخر اینکه بایستی به امر مهم و حیاتی آموزش و ارتقاء مهارت­ های فنی و نظامی محیط­ بانان و جنگل­ بانان توجه بیشتری شده و یگان­ های حفاظتی سازمان­ های محیط زیست و جنگل­ ها و مراتع به تجهیزات سخت­ افزاری و تکنولوژی­ های روز پلیسی مجهز شوند.

پی نوشت:

در همین رابطه یادداشتی از محمد درویش؛

از خوان کارلوس در بوتسوانا تا عبدالله یاری در ملایر!

حکم اعدامی که ریشه در ضعف قانون دارد !

شنبه, ۱۶ مهر, ۱۳۹۰

خبر تأیید حکم اعدام محیط بان منطقه دنا به جرم قتل عمد سبب نگرانی و اندوه اکثر فعالان و دست اندرکاران محیط زیست و به خصوص محیط بانان جان برکف مناطق تحت حفاظت گردیده است. اسعد تقی زاده همان محیط بان جوان منطقه حفاظت شده دنا در استان کهگیلویه و بویراحمد است که در مرداد ۱۳۸۷ در درگیری با شکارکُش‌ های حرفه ای متهم به قتل عمد شده و اخبار منتشره حکایت از تأیید حکم اعدامش توسط دیوان عالی کشور دارد.

متأسفانه به نظر می رسد صدور چنین احکام تأمل برانگیزی ریشه در ضعف قانون و عدم برخورداری سازمان حفاظت محیط زیست از وزن و جایگاه سزاوار در تبیین قوانین محیط زیست دارد. تناقض ها، ابهامات و برخی مواد غیرمنطقی در “قانون حمل و بکارگیری سلاح” را می توان از عمده ترین علل صدور چنین احکامی دانست که منجر به ضعف روحی و کاهش اقتدار محیط بانان در پاسداری و دفاع از پایداری طبیعت وطن شده و زمینه سوءاستفاده و گستاخی این شکارکش های طبیعت ستیز و تهدید جدی تنوع زیستی میهن مان را بوجود خواهند آورد.

ضعف سازمان حفاظت محیط زیست در ارتقاء سطح آموزش محیط بانان و عدم تکرار آموزش های لازم در دوره های شش ماهه یا سالانه سبب گردیده است تا برخی از محیط بانان از دانش و آگاهی لازم در خصوص مقررات “قانون حمل و بکارگیری سلاح” برخوردار نباشند و در مواجه با شکارچیان غیرمجاز و قانون گریز تحت تأثیر شرایط محیطی، وظیفه مندی و عرق محیط زیستی خود دست به اقداماتی بزنند که فاقد پشتیبانی های قانونی باشد. در حادثه منطقه دنا، این محیط بان به دلیل قراردادی بودن نوع همکاری اش با سازمان حفاظت محیط زیست، فاقد مجوز لازم برای حمل و بکارگیری سلاح بوده که در درگیری ایجاد شده از سلاح همکارش استفاده نموده است. قطعا” اگر نامبرده از آموزش لازم برخوردار بود اقدام به استفاده از سلاح همکارش و تیراندازی با آن نمی کرد و مطمئنا” همکار او هم از آگاهی و توجیه لازم برخوردار نبوده و حتمن اگر از دانش و آگاهی لازم برخوردار بود اجازه استفاده از سلاحش را به همکار قراردادی اش – که فاقد مجوزات لازم است – را هرگز نمی داد.

البته به نظر می رسد بخش حقوقی سازمان حفاظت محیط زیست – خصوصا” در استان ها – نیز وزن و ظرفیت لازم برای مواجه با چنین پرونده هایی را نداشته و از توان نرم افزاری، تخصصی و منابع انسانی بایسته برای دفاع از حقوق این مدافعان طبیعت وطن برخوردار نمی باشد.

بنابراین ضرورت دارد سازمان حفاظت محیط زیست یا در راستای اصلاح قوانین مربوطه و اخذ مجوز لازم برای حمل و بکارگیری سلاح این نیروهای قراردادی و طرحی بکار گرفته شده در مناطق تحت حفاظت اقدام کند و یا اینکه در راستای اصلاح ساختار منابع انسانی خود گام های اساسی بردارد. وضعیت منابع انسانی و تعداد محیط بانان رسمی سازمان حفاظت محیط زیست به هیچ وجه با حجم وظایف و وسعت مناطق تحت حفاظت آن سازمان همخوانی نداشته و حتا برخی از مناطق تحت حفاظت نیز فاقد چارت سازمانی می باشند و در این مناطق به ناچار از نیروهای قراردادی – که بر اساس قوانین فعلی نیز مشمول اخذ مجوز حمل و بکارگیری سلاح نمی گردند – استفاده می شود و در اصل نیروهایی کت بسته و بدون تجهیزات سخت افزاری و نرم افزاری را به پاسداری از مناطق تحت حفاظت می گمارند.

و حرف آخر اینکه

در این نابسامانی قانونی و ساختاری سازمان حفاظت محیط زیست، همواره در چنین جدال های نابرابری با شکارکش های از خدا بی خبر؛ بازنده محیط بانان سلحشور و طبیعت مظلوم وطن خواهد بود.

پی نوشت:

سخنان «محمدجواد محمدی‌زاده» رییس سازمان حفاظت محیط زیست کشور در همایش سراسری محیط بانان در مشهد در خصوص ماجرای حکم اعدام این محیط بان قابل تأمل است!

کارتون«ضعف قانون حمل و بکارگیری سلاح» در ایبنانیوز

روحیه خستگی ناپذیر یک مدیر محیط زیست

یکشنبه, ۳ مهر, ۱۳۹۰

سعید یوسف پور، مدیر خوش فکر و خستگی ناپذیری است که در طول مدت کوتاه مدیریت خود، مسئولانه نسبت به موضوعات محیط زیستی در استان چهارمحال و بختیاری واکنش های سزاوار و شایسته ای نشان داده و با بهره گیری از توان جوانی و روحیه فروتنانه همواره برای پاسداری و صیانت از مناطق تحت حفاظت و مقابله با تعرضات و برخی رخدادها مثل آتش سوزی ها، هم پای محیط بانان خود در عرصه حضور پیدا کرده است. قطعا” این رفتارهای مسئولانه و صمیمانه بسیار مؤثر بوده و سبب تقویت روحیه مسئولیت شناسی، تشویق و همدلی کارکنان و محیط بانان در  انجام وظایف سازمانی شان خواهد شد.

در هفته گذشته – آخرین هفته فصل تابستان – نگارنده یک روز کامل کاری را همراه این مدیر پرتلاش بوده که شب هنگام در راه برگشت از منطقه، قبل از محیط بانانش متوجه وقوع حریق در ارتفاعات منطقه حفاظت شده هلن گردیده و به رغم خستگی ناشی از طبیعت گردی کوهستانی یک روزه، سریعا” اقدام به فراخوانی محیط بانان خود کرده و پس از یک ساعت حرکت با خودرو، خود را به نزدیکی های محل آتش سوزی رسانده و به مانند یک نیروی امدادی به همراه محیط بانان و یک نفر از اهالی منطقه بعد از ۲ ساعت پیاده روی در مسیری صعب العبور و خطرناک خود را به محل آتش سوزی رساندند و با دست خالی و  با استفاده از سرشاخه های درختان به مقابله با آتش پرداختند تا اینکه در اثر تلاش های ستایش برانگیز وی و همکارانش در ساعت ۴ بامداد حریق مهار و اطفاء گردید.

بدون شک همان جنس تقریبا” متفاوت با جنس مدیریت رایج و روحیه قابل تحسین این مدیر بود که توانست در آن شب نیروهای امدادی را در سیاهی شب به آن منطقه سعب العبور و خطرناک بکشاند و از گسترش آتش جلوگیری کند.

جالب تر اینکه، خستگی و بی خوابی ۲۴ ساعت گذشته باعث برهم خوردن برنامه بازدید روز بعد نشده و طبق برنامه زمانبندی روز بعد، در وقت مقرر با روحیه ای شاداب و رفتاری صمیمانه در محل حاضر شد و حقیقتا” بازدید کنندگان را شگفت زده کرد.

نگارنده صمیمانه برایش دعا کرده تا به عنوان مدیری جوان که درد محیط زیست را می‌شناسد و به آن باورد دارد، هیچگاه این روحیه خستگی ناپذیری را از دست نداده و همواره در کارش موفق باشد.

به امید افزایش آن گروه از مدیرانی که با روحیه ای خستگی ناپذیر و رفتاری فروتنانه، دغدغه مند وظایف خود هستند و برای همکاران خود ظرفیت سازی اخلاقی و انگیزه کاری می کنند.

پول؛ مهمترین تهدیدی که تنوع زیستی در تنگ صیاد را به چالش گرفته است!

سه شنبه, ۱۸ مرداد, ۱۳۹۰

رخدادهای طبیعی و خشکسالی های پی در پی سال های اخیر، روند شرایط بحرانی حاکم بر منابع آبی دیار بختیاری را نیز شتاب بخشیده است. خشک شدن کامل و یا کاهش شدید آبدهی چشمه ها و قنوات و منابع آب شرب در زیستگاه های طبیعی و منفی شدن حیرت آور تراز آبی سفره های زیرزمینی، علاوه بر مردم، زندگی تمامی زیستمندان جانوری و گیاهی این سرزمین را با تهدیدهای جدی مواجه کرده است.

منطقه حفاظت شده تنگ صیاد با وسعتی حدود ۲۷ هزار هکتار به عنوان یکی از ذخیرگاه های زیستی جانوری و گیاهی نادر کشور در چهارمحال و بختیاری، با خشکی کامل و یا کاهش شدید آبدهی همه ۵۰ چشمه و قنات تأمین کننده آب شرب وحوش خصوصا” گله های قوچ و میش وحشی و کل و بز مورد حفاظت روبرو شده است.

به لحاظ شرایط ویژه و منحصر به فرد منطقه حفاظت شده تنگ صیاد که ناشی تعداد و تنوع زیستی جانوری آن می باشد، بحران آبی پیش رو می تواند خطرات و تهدیدهای بیشتری را برای حیات وحش این منطقه نسبت به سایر نقاط چهارمحال و بختیاری به دنبال داشته باشد. بی آبی و خشک شدن چشمه ها و سایر منابع آبی این زیستگاه طبیعی سبب خارج شدن گله های قوچ و میش وحشی و کل و بز از منطقه تحت حفاظت شده و با ورود به باغات و مزارع داخل و حاشیه منطقه حفاظت شده، با تله ها و دام های از پیش گسترده شده نابخردان طبیعت ستیز مواجه شده و جان خود را بر سر جرعه ای آب می گذارند. گستردگی منطقه، تعدد و پراکندگی باغات و مزارع موجود در داخل محدوده و یا حاشیه این منطقه حفاظت شده و بالاخره کمبود محیط بان، جلوگیری از خروج و گدار حیات وحش تشنه و در جستجوی آب و ممانعت از ورود آن ها به چنین محیط های ناامن و خطرناکی را کاری سخت و شاید غیرممکن کرده است.

اما در حال حاضر برای برای برون رفت از این وضعیت بحرانی حاکم بر امنیت جانی حیات وحش و کاهش اثرات بی آبی در این زیستگاه ارزشمند، انجام اقدامات کوتاه مدت تآمین آب دستی اجتناب ناپذیر است. همچنین بکارگیری تعداد بیشتری محیط بان برای جلوگیری از مهاجرت و گدار حیات وحش از مناطق امن و نزدیک شدن به باغات و مزارع داخل منطقه حفاظت شده ضروری است.

امیدوار بودیم حالا که تصمیم گیران و برنامه ریزان از این وضعیت نگران کننده و تهدیدآمیز در چنین زیستگاه های طبیعی کشور آگاهی پیدا کرده اند، شاهد تخصیص منابع مالی درخور در این حوزه خواهیم بود تا در حد ممکن از خسارات و صدمات ناگوار این پدیده در مناطق چهارگانه حفاظتی کم کنند، اما ناباورانه و با کمال حیرت همچنان شاهد همان بی مهری های گذشته و کم وزنی ملاحظات زیست محیطی در روند بودجه ریزی و تخصیص منابع اعتباری به حوزه محیط زیست و منابع طبیعی کشور بودیم تا یادمان نرود که همچنان پول به عنوان مهمترین تهدید تنوع زیستی در مناطق چهارگانه را به چالش گرفته است!

آیا این نشانه ی بی توجه ای و درک نادرست مسئولان از پایداری بوم شناختی و زیگونگی زیستی سرزمین مادری مان نیست که برای تامین آب و ساخت آبشخور حیات وحش در خطر چنین زیستگاه های طبیعی، تنها ۱۰ میلیون تومان سهم هر استان از محل منابع اعتباری خشکسالی گردد!؟

به راستی آیا می توان از چنین دستگاه بی بضاعتی به نام حفاظت محیط زیست انتظار پاسداری از مناطق چهارگانه حفاظتی و زیستمندان تحت مدیریتش را داشت؟

حرف آخر این است که؛ تا زمانیکه ملاحظات زیست محیطی در نظام بودجه ریزی کشور از چنین جایگاه ناشایست و کم ارزشی برخوردار باشد هرگز نباید امید به زنده ماندن گله های قوچ و میش وحشی و کل و بز مناطقی چون تنگ صیاد باشیم.

در همین رابطه:

فرار حیات وحش به باغ های اطراف تنگ صیاد

اختصاص اعتبار ویژه برای نجات حیات وحش تنگ صیاد

یک رخداد تلخ زیست محیطی در منطقه مشایخ چهارمحال و بختیاری !

سه شنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۳۹۰

چهره زشت آزمندی و ناآگاهی، این بار با حرکتی خطرناک از سوی صاحبان مرغداری ها در شکل آلوده نمودن یکی از ارزشمندترین رویشگاه های جنگلی سرزمین بختیاری نمایان گردیده است. گله مندی و گفته های مردم محلی در روستاهای مشایخ چهارمحال و بختیاری حکایت از تخلیه مرغ های تلف شده و مسموم برخی مرغداری ها در رویشگاه های جنگلی در جنب مناطق حفاظت شده هلن و سبزکوه دارد.

ماجرا از این قرار است که چندی پیش برخی مرغداری ها در اقدامی ناآگاهانه و مغایر با قوانین و اخلاق محیط زیستی ، شبانه و به دور از چشم مردم محلی تعداد زیادی مرغ تلف شده و مسموم را در مکانی دور دست با نام محلی«واروار منطقه گل سفید» تخلیه نموده اند و یکی از کم همتاترین رخدادهای تلخ زیست محیطی منطقه را رقم زده اند. بنابر گزارش های شاهدان محلی بیش از ۲۰ عقاب و دال به علت مسمومیت ناشی از خوردن لاشه های این مرغ های آلوده و مریض در اطراف مناطق حفاظت شده هلن و سبزکوه از بین رفته اند.

البته هنوز از سوی مقامات مسئول اظهار نظری در این خصوص صورت نگرفته، اما مدیرکل حفاظت محیط زیست استان در تماس تلفنی با نگارنده در واکنشی خوب و سزاوار قول پیگیری جدی موضوع و برخورد قاطعانه با مسببین این رخداد تلخ را داده اند.

در مواجه با چنین فجایع زیست محیطی پرسش های جدی زیادی می‌تواند مطرح شود:

– چرا باید برخی از مردم و صاحبان واحدهای تولیدی به جایی برسند که در اثر آزمندی و ناآگاهی چنین رفتارهای تهدید آمیزی را داشته باشند که هم منابع آبی، طبیعت و هم حیات جانوری و حتی انسانی را هدف قرار دهند؟

– به علت واقع شدن محل وقوع این فاجعه (منطقه گل سفید) در جنب دو منطقه حفاظت شده هلن و سبزکوه و همچنین و قوع آن در محدوده روستاهای پایلوت پروژه حفاظت از تنوع زیستی در سیمای حفاظتی زاگرس مرکزی، پرسش جدی تری مطرح می گردد که محیط بانان منطقه می بایستی با هوشیاری بیشتری به پاسداری از منطقه می پرداختند و با برقرای تعامل و ارتباطی نزدیکتر با مردم در کمترین زمان ممکن از بروز فاجعه مطلع می شده و اقدامات پاکسازی منطقه از مرغ های آلوده را انجام می دادند. و باز هم به همین دلیل موقعیت مکانی واقعه، آموزش و جلب مشارکت مردم محلی برای اطلاع رسانی و واکنش درست در مواجه با چنین رخدادهای تهدید آمیزی، از جمله حداقل انتظاراتی است که به نظر می رسد دستگاه های متولی مثل سازمان حفاظت محیط زیست و مجریان و دست اندرکاران پروژه حفاظت از تنوع زیستی زاگرس مرکزی توجه سزاوار و درخوری به آن نکرده اند!

– عدم نظارت لازم از سوی سازمان دامپزشکی بر بهداشت این واحدهای تولیدی و معدوم ساختن مرغ های تلف شده و مسموم در مکان های لاشه سوز و همچنین کم رنگ بودن نقش واحد بهداشت محیط شبکه بهداشت در اطراف سکونتگاه های انسانی نیز پرسش هایی را مطرح می سازد!

– حقیقت این است که ذخیره های ژنتیکی، جاذبه‌های طبیعی و جاذبه‌های تفرجی این منطقه، به هیچ‌وجه سزاوارِ این غفلت ها نیست. چرا که در این منطقه، بسیاری از پناهگاه‌ها و زیستگاه‌های حیات وحش، ظرفیت‌های گردشگری به همراه رویشگاه‌های گیاهی کم‌نظیر وجود دارد که توجه سزاوارتری را درخور است(منطقه حفاظت شده سبزکوه: در گستره ای کمتر از ۰۴/. درصد از خاک ایران، به طور متوسط حدود ۱۱ درصد از گونه‌های ارزشمند مهره‌دار کشور و ۴/۳ درصد از کل گونه‌های گیاهی کشور شناسایی شده‌اند که نشان می‌دهد هر هکتار از طبیعت سبز‌کوه از منظر ارزش‌های گیاهی، ۸۵ برابر و از منظر گونه های جانوری ۲۷۵ برابر ارزش متوسط هر هکتار طبیعت ایران را داراست)؛ آیا سزاوار است در این منطقه با وجود برخورداری از ضریب بالای حفاظتی «مناطق حفاظت شده هلن و سبزکوه» و حضور نهادهای بین المللی دست اندرکار «پروژه حفاظت از تنوع زیستی زاگرس مرکزی» با چنین رفتاری های خطرناک و طبیعت ستیزانه ای برخورد کنیم؟ ! چرا …

و اما؛ این ماجرای تلخ ابهامات زیادی دارد! امید که مسئولین محلی و استانی بتوانند بزودی این ابهامات را رفع کرده و عاملین برابر مقررات مجازات شوند تا سایر متخلفین در حوزه محیط زیست متوجه شوند که بایستی برای اعمال خلاف خود هزینه های هنگفتی پرداخت نمایند.

قتل عام پاسداران طبیعت ایران!

پنجشنبه, ۱۹ اسفند, ۱۳۸۹

در روزهای پایانی زمستان امسال – جمعه مورخ ۸۹/۱۲/۱۳ – خبر قتل عام ۴ نفر از محیط بانان سلحشور محیط زیست کردستان، نه تنها دوستداران و فعالان محیط زیست کشور بلکه همه هموطنان با شرفی را که تعلق خاطری به سرزمین مان دارند را اندوهگین کرد. پاسداران جان برکف طبیعت میهن مان که در اقدامی ناجوانمردانه و تأمل برانگیز در منطقه دوشان سنندج به طرز مظلومانه و غافلگیرانه توسط چندین نفر آدم کش به رگبار گلوله بسته شدند و خودرو آن ها به قعر دره فرستاده شد.

هر چند تاکنون اظهار نظر رسمی در خصوص قاتلین و انگیزه ی آن ها از این جنایت هولناک نشده است اما موضوعاتی چون تیر خلاص زدن به جنازه ها در کنار جاده، هدایت خودرو محیط بانان به ته دره، در حالت آماده شلیک نبودن اسلحه محیط بانان، سرقت نکردن تجهیزات آنان و خبر دادن خود مهاجمان؛ سئوالات زیادی را در اذهان عمومی ایجاد می کند! آیا ساختارهای اخلاقی جامعه مان آنچنان فروپاشیده است که سزای پاسداری از طبیعت را مرگی چنین مظلومانه می دهند و سربازان زمینش را به جرم دفاع از پایداری اکولوژی اش به شهادت می رسانند!؟

به راستی باور این حقیقت تلخ سخت است؛ اینکه تعداد محیط بانان کشته شده مان در سال جاری – یعنی سیاه ترین سال محیط زیست ایران – به ۶ نفر و تلفات انسانی در حوزه محیط زیست و منابع طبیعی کشورمان در طول سه دهه اخیر به ۱۱۰ محیط بان و ۱۱ جنگلبان رسیده باشد!

نگارنده ضمن ابراز اندوه و تسلیت به خانواده های این ۴ محیط بان شهید، با پیوستن به ششمین موج سبز وبلاگستان فارسی، انجام اقدامات آسیب شناسی از سوی نهادهای متولی در راستای شناسایی عوامل مؤثر در روند رو به افزایش وقوع چنین جنایت های انسانی در عرصه های محیط زیست کشور را ضروری دانسته و سازمان حفاظت محیط زیست را ملزم به حمایت های معنوی و مادی از خانواده های این جان برکفان می داند.

……

تو اگر در تپش باغ ، خدا را دیدی همت کن

و بگو ماهی ها حوضشان بی آب است


پنجمین یادداشت«مهار بیابان زایی»در طبیعت بختیاری

سه شنبه, ۲۸ دی, ۱۳۸۹

پنجمین یادداشتی که محمد درویش (نویسنده وبلاگ دربند مهار بیابان زایی) برای دیده بان طبیعت بختیاری فرستاده است تا منتشر شود؛ مربوط به ماجرای تلخ خون های ریخته شده برای پاسداری از طبیعت وطن است که باور دارم هر هموطن وجدان بیدار و ایران دوستی با خواندنش گونه هایش خیس خواهد شد همانطور که نگارنده اش با گونه هایی خیس آن را نگاشته است.

محمد درویش:

خون های ریخته شده برای پاسداری از طبیعت وطن؛

عقوبت نابخردی حاکم بر مدیریت محیط زیست ایران است!

نگارنده پس از انتشار خبر شهادت یکصد و ششمین محیط بان سازمان حفاظت محیط زیست ایران در سیزدهمین روز از آذر ۱۳۸۹ نوشت: «سعید پرهام هم رفت؛ او تا این لحظه آخرین شهید محیط زیست ایران است. امّا چه کسی می‌تواند تضمین کند که همچنان سعید آخرین شهید باقی می‌ماند؟ یک حقیقت تلخ این است که هر چه به پیش می‌رویم از ضرباهنگ جان باختن سلحشوران طبیعت ایران کاسته نشده است! و از آن تلخ‌تر آن که این خون‌های ریخته شده و جراحات وارد شده بر تمامی حدود پنج هزار جنگلبان و محیط بانی که در طول سه دهه‌ی اخیر شهید شده یا آسیب جانی و مالی دیده‌‌اند؛ هرگز نتوانسته تا از شتاب ناپایداری بوم‌شناختی سرزمین مقدس‌مان بکاهد. آیا اینگونه می‌خواهیم پاسدار خون‌های به ناحق ریخته شده در راه حراست از زیست‌بوم وطن باشیم؟»

و امروز در حالی این سطور را می نویسم که همه ی فعالان و علاقه مندان به محیط زیست ایران در سوگ شهادت صابر الله دادی ماتم گرفته اند و حیرت زده از خود می پرسند: چرا باید همچنان تضمینی وجود نداشته باشد که صابر آخرین شهید محیط زیست ایران باشد؟!

کافی است نگاهی به آمار تلفات رنجرها یا محیط بان ها در دیگر کشورهای جهان اندازیم تا متوجه شویم که شوربختانه ایران از این منظر هم در شمار کشورهای رکوردشکن قرار دارد! ندارد؟ آمریکا بیش از ۴ برابر ایران جمعیت دارد و وسعتش از شش برابر مساحت ایران هم بیشتر است؛ با این وجود در طول ۸۴ سال گذشته (از ۱۹۲۷ میلادی تاکنون)، مجموع تلفات رنجرهایش حتا به یک چهارم تلفات محیط بان های ما در طول ۳۰ سال اخیر هم نمی رسد! چرا؟ این در حالی است که اگر تعداد شهدای جنگلبان (وابسته به سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری کشور) را هم به این سیاهه سرخ بیافزاییم، آنگاه نتیجه برای ما مصیبت بارتر هم می شود! به ویژه اگر بدانیم، حاصل این خون های پاک به زمین ریخته و جراحت های بی شمار وارده شده بر پیکر شریف ترین سلحشوران طبیعت ایران، هرگز نتوانسته است درخت مجروح و نیمه خشک محیط زیست کشور را از خطر بی آبی نجات داده و همچنان تمامی شناسه ها، نشان دهنده ی آن است که ضریب پایداری بوم شناختی (اکولوژیکی) سرزمین در فلات ایران آشکار در حال سقوط و فروافت است. به نحوی که بعد از ماجرای سقوط در شاخص‌های سه گانه‌ی عملکرد محیط زیست (Environmental Performance Index) EPI؛ پایداری محیط زیست (Environmental Sustainable Index) ESI و شاخص سرزمین شاد (Happy Planet Index (HPI در سال ۲۰۱۰، دست آخر از اجلاس تغییر اقلیم مکزیک هم در همین ماه گذشته میلادی خبر ‌رسید که ایران از منظر شاخص عملکرد مقابله با تغییرات اقلیمی Climate Change Performance Index. در سال۲۰۱۱ هم نسبت به سال ۲۰۱۰، با ۱۴ پله سقوط در بین ۵۷ کشور مورد بررسی از رتبه ۳۵ به رتبه ۴۹ سقوط آزاد کرده است!

و این سقوط ها در مرتبه های جهانی در حالی اعلام می شود که هنوز آمار تلخ سال ۱۳۸۹؛ یعنی سیاه ترین و مصیبت بارترین سال برای طبیعت ایران را وارد این ارزیابی های بین کشوری نکرده ایم. زیرا تاکنون هرگز در یک سال، بیش از ۴۰ هزار هکتار از جنگل های طبیعی مان را در اثر آتش سوزی از دست نداده بودیم (این رقم در سال گذشته فقط ۵ هزار هکتار بود)، هرگز وضعیت تالاب ها و دریاچه های داخلی ما چنین اسف بار نشده بود، هرگز در کمتر از ۷۰ دقیقه بیش از ۱۱ هزار درخت در دیرینه ترین باغ گیاه شناسی ایران به بهانه احداث جاده کمربندی نابود نشده بود، هرگز این مقدار مواد آلاینده به خاک و آب کشور وارد نشده بود، هرگز تلفات آبزیان دریایی در شمال و جنوب کشور چنین فاحش و نگران کننده نشده بود، هرگز آفت سوسک چوبخوار جنگلهای زاگرس را چنین تاراج نکرده بود، هرگز پدیده ریزگردها جریان کار و زندگی را در بیش از ۱۸ استان کشور با چنین تداومی فلج نکرده بود، هرگز میلیون ها متر مکعب از کوه ها و تپه های اطراف عسلویه پاکتراشی نشده و به داخل خلیج فارس ریخته نشده بود، هرگز پاک ترین پارک ملی کشور در قلب کویر با مجوز سازمان حفاظت محیط زیست و به بهانه استخراج نفت در آستانه فروپاشی قرار نگرفته بود،  هرگز آثار فرونشست زمین تا دیار سبلان و اردبیل گسترش نیافته بود، هرگز نخلستان های اروند کنار اینگونه نابود نشده بود و هرگز پایتخت ایران و برخی از کلان شهرهایش به چنین نفس تنگی مرگبار و پردامنه ای گرفتار نگردیده بود.

و حالا با شهادت دو تن از جوان ترین محیط بان های کشور در سال ۱۳۸۹، تراژدی سال ۱۳۸۹ برای طبیعت ایران کامل شد، به نحوی که همه آرزو می کنند: کاش این دو ماه باقیمانده هم به سرعت می گذشت و بختک سیاه و بدیمنی که محیط زیست وطن را احاطه کرده است، از آسمان ایران رخت برمی بست …

فرجام سخن:

به نظر می رسد اینک ما به یک بزنگاه مهم در تاریخ حیات طبیعی ایران رسیده ایم؛ بزنگاهی که اگر حساسیت آن را درک نکنیم، هرگز وجدان های بیدار در آینده ما را به دلیل این انفعال و سکوت شرم آور نخواهند بخشید.

اینک زمان طرح این پرسش از سوی روانشناسان و جامعه شناسان و حقوق دانان و برنامه ریزان و علمای دینی و متخصصان توسعه روستایی است که چرا باید تلفات پاسداری از طبیعت ایران اینگونه فاحش افزایش یابد؟ چرا باید شغل شریف و ارزشمندی مانند محیط بانی و جنگلبانی در شمار مشاغل پرخطر در ایران بدل گردد؟ آن هم کشوری که از پیشینه ای غرورآفرین در پاسداشت طبیعت برخوردار است و از ۲۵۰۰ سال پیش تا امروز، بسیاری از رهبران و نخبگانش در حوزه سیاست و ادب و فرهنگ خطابه ها و سروده هایی بیادماندنی در دفاع از میراث طبیعی و ملّی وطن سروده و آفریده اند. حتا امروز هم به واسطه اصل ۵۰ قانون اساسی خود، در شمار ممتازترین کشورهای جهان از منظر قوانین حافظ طبیعت در بالاترین سطح قانونگذاری قرار داریم!

تعارف را بگذاریم کنار و شجاعانه از خود بپرسیم: عامل قتل و معلولیت و جرح حدود ۵ هزار محیط بان و جنگلبان ایران کیست؟ چرا مردمی که خود باید پاسدار طبیعت کشورشان باشند، عملاً در برابر محیط بان و جنگلبان می ایستند و بر روی هم اسلحه گرفته و شلیک می کنند؟

تراژدی بزرگ و شرم آور این است! نیست؟ ما کجای راه را اشتباه رفته ایم که حالا باید جنازه پلنگ هامان را در بالای دکلهای برق پیدا کنیم و از تکه تکه شدن کاراکال ها با خونسردی فیلم بگیریم، در حالی که خون محیط بان های عزیزمان، سنگفرش طبیعت ایران را از خراسان شمالی تا سیستان و بلوچستان رنگی کرده است؟

یحیی شا‌کوه‌محلی، ناصر پیروی‌، میرداوود مؤمنی‌، اسماعیل خانزاده‌، رشید غفاری،‌ غلامرضا جعفری، بهرام حنیفی، سعید پرهام، صابر الله دادی و ده‌ها سلحشور دیگر مردانه در پای دفاع از تمامیت طبیعت ایران ایستادند و جان دادند تا طبیعت‌ستیزان گمان نبرند که مواهب طبیعی ایران‌زمین عاشق جان بر کف ندارد.

اما پرسش این است که چرا این خون‌های ریخته شده برای آبیاری دشت سبز وطن کافی نبوده است؟

چگونه می‌توان آن گروه از ایرانیانی که در صف شکارچی و شکارکش جای گرفته‌اند را سوار بر قطار سبز پاسداری از طبیعت وطن کرد؟ چگونه باید وزن ملاحظات محیط زیستی را در عالی‌ترین سطح از گفتگوهای مملکتی در صحن بهارستان، پاستور و حسینیه‌ی امام خمینی (ره) افزایش داد؟

آیا چنین دغدغه‌ها و گرایه‌هایی ارزش یک فراخوان و هم‌افزایی در بین همه‌ی دوستداران محیط زیست ایران را ندارد؟ آیا نباید سازمان حفاظت محیط زیست کشور در تدارک همایشی برآید که نامش نجات طبیعت ایران است؟

ما باید بکوشیم تا نظیر آن پیرمرد خلخالی که به روباه ها غذا می دهد تا اهلی شان کند، بیشتر شود؛ نظیر آن روستانشینان طبیعت دوستی که در روستای چین بختیاری و اشترانکوه تومار تهیه می‌کنند که برایشان جاده نسازند تا درخت‌ها و طبیعت‌شان حفظ شود و نظیر آن مردمی که در تالاب کانی‌برازان، دیگر هرگز پرنده‌ها را شکار نکرده و تالاب را خشک نمی‌کنند و یا روستانشینانی که در سرخ چشمه یوز را روی چشم خود می گذارند و …

به باور نگارنده، آنها که جان شیرین‌شان را در پای حراست از پایداری سرزمین مادری و مواهب طبیعی ارزشمندش اهدا می‌کنند، باید مورد بیشترین تکریم ملّی قرار گیرند؛ چرا که عملاً نشان داده‌ و ثابت کرده‌اند که به دوام آینده‌ی سبز ایران بیشتر از دوام خویش بها می‌دهند. ساختن تندیس‌هایی از این بزرگ‌مردان گمنام در پررفت و آمدترین میادین و بزرگ‌راه‌های شهر، کمینه‌ی کاری است که برای تکریم ایشان و تقویت فرهنگ حراست از سبزینه باید انجام دهیم.

ما نیاز به تقویت دوستی و عشق و محبت داریم … بس است خون و انتقام و تهدید. اگر سازمان حفاظت محیط زیست و سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری کشور نتواند از همه ی ابزارها و توان نرم افزاری خود مدد گرفته تا جوامع محلی را به پاسداران طبیعت پیرامون شان بدل سازد، هرگز در اهداف خویش توفیق نخواهند یافت و این مهم هنگامی تحقق خواهد یافت که تمامی دستگاه های درگیر، به ویژه نهادهای فرهنگی، تبلیغاتی و رسانه ای و دینی هم بکوشند تا با تولید محتوایی درخور و جذاب در حوزه کاری خویش، به ظرفیت سازی فرهنگی و افزایش آگاهی های عمومی کمک کنند.

پی نوشت:

این یادداشت در شماره روز دوشنبه – ۲۷ دی ۱۳۸۹ – روزنامه شرق هم منتشر شده است.

نخستین شهید محیط زیست دیار نیمروز

جمعه, ۲۴ دی, ۱۳۸۹

روز چهارشنبه – ۲۲ دی ماه – سبز پوشان سازمان حفاظت محیط زیست کشور صد و هفتمین محیط بان خود را تقدیم محیط زیست دیار نیمروز کردند. محیط بان شجاع و جان برکف زاهدانی – صابر الله داد – در راه پاسداری و حراست از زیستمندان منطقه شکار ممنوع «مک سرخ» در سه راهی دهدشت – مابین زابل و زاهدان – در جدالی نابرابر و با گلوله نادانی طبیعت ستیزان در خون خود غلتید و رفت.

حقیقت تلخ این است که هر چه به جلو می رویم شوربختانه روند در خون غلتیدن محیط بانان و محافظان زیست بوم وطن شتابان تر شده و الله داد آخرین شهید محیط زیست و منابع طبیعی ایران و سیستان و بلوچستان نخواهد بود.

هر چند آموزش و ارتقاء مهارت های فنی و تجهیز یگان های حافظ طبیعت به تجهیزات و تکنولوژی های روز می تواند تا حدودی از تلفات وارد شده بر سبز پوشان بی ادعای این یگان ها بکاهد اما باورم این است که تجهیز سخت افزاری و نرم افزاری یگان ها و پشتیبانی های قضایی از آن ها به تنهایی نمی توانند مانع جان باختن و مجروح شدن این سلحشوران و ضامن حفظ پایداری زیست بوم وطن شوند.

باید اولا” عزمی ملی و نهضتی عمومی در مملکت مان ایجاد شود تا با بهره گیری از تمامی ظرفیت های قانونی و آموزه های دینی و تاریخی وزن ملاحظانه زیست محیطی در بین کارگزان همه ی سطوح اجرایی، قضایی و قانون گذاری کشور بالا رود و ثانیا” دولت با همکاری همه ی اندیشمندان حوزه های دینی، آموزشی و پرورشی، دست اندرکاران رسانه ها خصوصا” رسانه ملی و علاقه مندان و دلسوزان متخصص جامعه برای آموزش و پرورش مردم جوامع محلی و حتی شهری مان و دوستی آنان با طبیعت و محیط زیست سرزمین مقدس مان برنامه های اجرایی کوتاه مدت و بلند مدت تدارک ببیند.

امید آنکه با اجرای این برنامه های آموزشی و پرورشی و برقراری آشتی و عشق میان مردم و سایر زیستمندان طبیعت وطن دیگر هیچ گاه شاهد در خون غلطیدن الله دادها و ده‌ها محافظ و محیط بان بی ادعا برای صیانت و پاسداری از طبیعت ایران نباشیم.